کلمه جو
صفحه اصلی

خیانت


مترادف خیانت : بدعهدی، بی وفایی، پیمان شکنی، عهدشکنی، غدر، بی عصمتی، بی عفتی، زناکاری، دزدی، دغلی، نادرستی، ناراستی

برابر پارسی : نمک ناشناسی، ناسپاسی، پیمان شکنی

فارسی به انگلیسی

betrayal, disloyalty, giveaway, perfidy, treachery

treachery, perfidy, betrayal, treason


فارسی به عربی

تضلیل , جرذ , جریمة , خیانة , مکر

مترادف و متضاد

دغلی، نادرستی، ناراستی


perfidy (اسم)
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی

collaboration (اسم)
همکاری، همدستی، خیانت، تشریک مساعی

infidelity (اسم)
کفر، خیانت

adultery (اسم)
زناء، خیانت، بی وفایی، بی دینی، بی عفتی

betrayal (اسم)
خیانت، غدر، افشاء سر

treason (اسم)
خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی وفایی

treachery (اسم)
خیانت، غدر، بی وفایی، نارو

disloyalty (اسم)
خیانت، بی وفایی، ناسپاسی، نمک بحرامی

untruth (اسم)
خیانت، دروغ، کذب، ناراستی، خلاف حقیقت

guile (اسم)
خیانت، حیله، دورویی، مکر، تلبیس، دستان و تزویر، روباه صفتی

treason felony (اسم)
خیانت، خیانت بزرگ، خیانت علیه حکومت

ratting (اسم)
خیانت

treacherousness (اسم)
خیانت

treasonableness (اسم)
خیانت

بدعهدی


بی‌وفایی، پیمان‌شکنی، عهدشکنی، غدر


بی‌عصمتی، بی‌عفتی، زناکاری


دزدی


۱. بدعهدی
۲. بیوفایی، پیمانشکنی، عهدشکنی، غدر
۳. بیعصمتی، بیعفتی، زناکاری
۴. دزدی
۵. دغلی، نادرستی، ناراستی


فرهنگ فارسی

نادرستی کردن، ناراستی، دغل کردن، نقض عهد
(اسم ) ۱ - غدر مکر نقض عهد و پیمان. ۲ - بیوفایی نمک بحرامی . ۳ - نادرستی بیدیانتی . ۴ - دزدی . ۵ - بی عصمتی . ۶ - دغلی دغلکاری . ۷ - خروج از مامورات و ارتکاب منهیات حق و ورود در حظوظ نفسانی یا خیانت در امانت . تصرف امین در مالی که نزد او بامانت گذاشته شده در جهتی مخالف مقصود امانت گذار .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . خیانة ] (اِمص . ) ۱ - غدر، مکر. ۲ - نقض عمد. ۳ - نادرستی ، دَغَلی .

لغت نامه دهخدا

خیانت. [ ن َ ] ( ع اِمص ) غدر. مکر. حیله. ناراستی. ( ناظم الاطباء ). دغلی. ناراستی. ( غیاث اللغات ). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. ( یادداشت مؤلف ). ادهان. ( منتهی الارب ). خیانة : سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. ( تاریخ بیهقی ). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. ( تاریخ بیهقی ).
زین پاک شده ست و بی خیانت
هم دامن و دست و هم ازارم.
ناصرخسرو.
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهرمخزون.
ناصرخسرو.
و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. ( کلیله و دمنه ). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. ( کلیله و دمنه ).
حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن
خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم.
سوزنی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
وحشت آموزد و خیانت و ریو.
سعدی ( گلستان ).
بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. ( گلستان ).
دل او دارد از امانت نور
دست او باشد از خیانت دور.
اوحدی.
|| نقض عهد. پیمان شکنی. || بیوفائی. نمک بحرامی. || بی دیانتی. || دزدی. || بی عصمتی. زناکاری. ( ناظم الاطباء ).

خیانة. [ ن َ ] ( ع مص ) دغلی وناراستی کردن با کسی. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خیانت کردن. ( از تاج المصادربیهقی ) ( از مصادر زوزنی ). مصدر دیگر است برای «خون ».

خیانت . [ ن َ ] (ع اِمص ) غدر. مکر. حیله . ناراستی . (ناظم الاطباء). دغلی . ناراستی . (غیاث اللغات ). ضد امانت . زنهارخواری . نااستواری . اغلال . (یادداشت مؤلف ). ادهان . (منتهی الارب ). خیانة : سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی ). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی ).
زین پاک شده ست و بی خیانت
هم دامن و دست و هم ازارم .

ناصرخسرو.


روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهرمخزون .

ناصرخسرو.


و هیچ مشاطه ... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست . (کلیله و دمنه ). از رنجانیدن جانوران ... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم . (کلیله و دمنه ).
حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن
خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم .

سوزنی .


چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان .

خاقانی .


وحشت آموزد و خیانت و ریو.

سعدی (گلستان ).


بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان ).
دل او دارد از امانت نور
دست او باشد از خیانت دور.

اوحدی .


|| نقض عهد. پیمان شکنی . || بیوفائی . نمک بحرامی . || بی دیانتی . || دزدی . || بی عصمتی . زناکاری . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است.

دانشنامه عمومی

در قانون، خیانت دلالت بر جرم هایی دارد که علیه حاکمیت یا ملتی رخ می دهد. به صورت تاریخی خیانت علیه حاکم یا پادشاه خیانت ملی نامیده شده است. و به کسی که عمل خیانت از وی سرزده، خائن اطلاق می گردد. خیانت به کشور عبارت است از سوء قصد بر ضد امنیت کشور به وسیلهٔ ایجاد ارتباط با کشور دیگری که دارای سلطه و استقلال است. باید توجه داشت که مبنای جرم بودن این عمل در حقیقت پیمان شکنی، بی وفایی، و زیر پا گذاشتن حقی است که یک کشور و دولت به عهده شهروندان خود دارد.در واقع تعریف دیگری از خیانت عبارت است از سوء استفاده از اعتماد شخص یا یک گروه و انجام عملی که آن ها را از لحاظ مادی یا معنوی متضرر سازد.
تلاش برای تغییر رژیم یا اقدامات جویانه جهت تحریک
تخریب قلمرو، خرابکاری برای خدمات عمومی و اقتصادی
مشارکت در گروه های مسلح یا در جنبش های قیام
خیانت در لغت مشتق از «خَوَن» به معنای مخالفت با حق و پیمان در پنهانی است. اهل لغت خیانت را از جمله مخالفت با حق از طریق نقض عهد مخفیانه معنا کرده اند. ولتر خالی کردن خزانه، افشای اسرار، تحویل دوست به دشمن یا افشای محل او به دشمن را به خائن نسبت می دهد.
از دید حکومت گران، خیانت فعل عمدی یک فرد یا گروهی است که منافع یک قدرت بیگانه را در زمان صلح یا جنگ به زیان میهن خویش تأمین، و امنیّت کشور و نظام حکومتی را به مخاطره اندازد و مهم ترین مصادیق آن همکاری با دولت خارجی و گِرا دادن به بیگانه است. میلان کوندرا، در کتاب «هنر رمان» می گوید: «خیانت از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است.
خیانت در زمینه های متفاوت به کار می رود، اما در تمام آن ها، یک کاربرد معین دارد: حذف و نابود کردن کسیکه قرار است خائن معرفی شود.

فرهنگ فارسی ساره

دشمنیار


نقل قول ها

خیانت سوء استفاده از اعتماد شخص یا یک گروه و انجام عملی که آن ها را از لحاظ مادی یا معنوی متضرر سازد.
• «امانت داری، روزی می آورد؛ و خیانت، فقر.» تحف العقول، ۴۵ -> محمد بن عبدالله
• «کسی که کارش را به درستی انجام نمی دهد، نه تنها به وجدان بلکه به وظیفهٔ میهنی خود هم خیانت می کند.» -> محمدرضا پهلوی
• «اعتقاد دارم که هیچ آدمی مطلق نیست و من می توانم وجوهی از یک قاتل را نشان دهم که همه با او همذات پنداری کنند. وجوهی که وجوه انسانی اوست و ممکن است حتی ذات وجودی اش باشد. به شدت به این اعتقاد دارم که هیچ آدمی بد نیست. یا بخواهم حرفم را در مورد «ننه دلاور» اصلاح کنم، باید بگویم همه آدم ها در ذاتشان انسان های شریفی هستند و در تربیت و رفتارهای اجتماعی شان و در موقعیت هایی که قرار می گیرند، تبدیل به قاتل، خائن و همه کاراکترهای بد می شوند.» -> فاطمه معتمدآریا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خیانت مقابل امانت است. از عنوان یاد شده در باب هایی نظیر جهاد، تجارت، مضاربه، مساقات، ودیعه، لقطه، شهادات، حدود و تعزیرات سخن گفته اند.
خیانت در مقابل امانت، از رذائل اخلاقی است. به کسی که در امانت تصرف ناحق می کند و رعایت امانتداری نمی کند، خائن گویند؛ خواه موضوع امانت مال متعلّق به دیگری باشد، مانند ودیعه و مالی که به عنوان مضاربه یا عاریه یا اجاره و مانند آنها در اختیار کسی قرار گیرد، و یا امری معنوی باشد، مانند پیمانی که با دیگری بسته می شود، مثل قرارداد امان و آتش بس. بنابر این، می توان گفت خیانت عبارت است از نقض عهد و تضییع امانت. برخی لغویان خیانت را به ارتکاب عمل خائن به صورت مخفی معنا کرده اند. بنابر این تعریف، به تصرف در اموال دیگری به صورت آشکار خیانت اطلاق نمی شود.
حکم خیانت
خیانت، حرام و موجب ثبوت تعزیر است. آیا برداشتن مال گمشده بر کسی که می داند اگر آن را بردارد خیانت خواهد کرد، حرام است یا کراهت شدید دارد؟ مسئله اختلافی است. برخی بین صورت علم به خیانت و خوف آن تفصیل داده و در فرض دوم قائل به کراهت شده اند. در مقابل، برخی دیگر در هر صورت قائل به حرمت شده اند.
آثار خیانت
خیانت موجب از بین رفتن عدالت و در نتیجه زوال اهلیت خیانتگر نسبت به اموری است که در آنها عدالت شرط است، مانند شهادت. از این رو، شهادت خیانتکار پذیرفته نیست. خیانت در امانت موجب ضمان است. در اینکه قصد خیانت نیز ضمان آور است- هرچند به مرحله عمل نرسد- یا نه، اختلاف است. هرگاه حاکم اسلامی، با کفار پیمان آتش بس ببندد، وفا به آن تا زمانی که از سوی کفّار نقض نشده، واجب است؛ لیکن در صورت بیم خیانت از طرف کفّار، به استناد قراین و شواهد، حاکم اسلامی پیمان را نادیده می گیرد و مراتب را به کفّار اعلام می کند. البته صرف اتهام برای نقض پیمان کفایت نمی کند. هرگاه در مضاربه یا مساقات و مانند آن، مالک مدّعی خیانت عامل، و عامل منکر آن باشد، قول عامل در صورت قسم خوردن بر عدم خیانت، پذیرفته می شود، مگر آنکه مالک بر ادعای خود، بینه اقامه کند.

[ویکی اهل البیت] خیانت در لغت به معنای نقیض امانت و به معنای منع حق است. راغب می گوید: خیانت و نفاق هر دو یکی است ولی از طریق پیمان شکنی مخفیانه است و نیز به معنای بی­وفائی و خلف وعده و عهد آمده است. خیانت در اصطلاح از دستورات الهی خارج شدن و منهیات حق را مرتکب شدن، معنا شده است.
خداوند متعال یک سلسله قوانین و مقرراتی را که برای بندگان وضع نموده، به عنوان «امانت» از آنها نام برده و از هر گونه خیانتی نسبت به آن به شدت نهی کرده است که در اینجا به مواردی اشاره می شود:
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «اما اگر بخواهند با تو خیانت کنند، (تازگی ندارد) آنها پیش از این (نیز) به خدا خیانت کردند و خداوند (شما را) بر آنها پیروز کرد خداوند دانا و حکیم است».(سوره انفال/71)
از این آیه استفاده می شود که دشمنان، سابقه خیانت دارند و خیانت آنان سبب اسارت و تحت سیطره قرار گرفتن آنان است.
در آیه ای دیگر می فرماید: «او چشمهایی را که به خیانت می گردد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند، می داند».(سوره غافر/19)
این آیه و آیات قبل آن، ادامه توصیف قیامت است و در حقیقت این آیات ویژگی های قیامت و حوادث هول انگیز آن را - که هر انسان مؤمنی را عمیقاً در فکر فرو می­برد - بیان کرده است. در مورد چگونگی قیامت می فرماید: خدایی که از حرکات مخفیانه چشم ها و اسرار درون سینه ها آگاه است در آن روز درباره خلایق، دادرسی و قضاوت می کند و با این علم و آگاهی دقیق او روز گنهکاران سیاه و تاریک است.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: هنگامی که از معنی آیه از آن حضرت سؤال شد، فرمود: «آیا ندیده ای گاه انسان به چیزی نگاه می کند اما چنین وانمود می کند که به آن نگاه نمی کند؟ این نگاههای خیانت آلود است». این نگاهها خواه به نوامیس مردم باشد و یا امور دیگری که نگاه کردن به آن ممنوع است بر خداوند که ذره ای از آنچه در آسمانها و زمین است از علم او مخفی نیست پنهان نمی ماند.

[ویکی فقه] خیانت (فقه). خیانت مقابل امانت است. از عنوان یاد شده در باب هایی نظیر جهاد، تجارت، مضاربه، مساقات، ودیعه، لقطه، شهادات، حدود و تعزیرات سخن گفته اند.
خیانت در مقابل امانت، از رذائل اخلاقی است. به کسی که در امانت تصرف ناحق می کند و رعایت امانتداری نمی کند، خائن گویند؛ خواه موضوع امانت مال متعلّق به دیگری باشد، مانند ودیعه و مالی که به عنوان مضاربه یا عاریه یا اجاره و مانند آنها در اختیار کسی قرار گیرد، و یا امری معنوی باشد، مانند پیمانی که با دیگری بسته می شود، مثل قرارداد امان و آتش بس. بنابر این، می توان گفت خیانت عبارت است از نقض عهد و تضییع امانت. برخی لغویان خیانت را به ارتکاب عمل خائن به صورت مخفی معنا کرده اند.
المفردات (راغب)، ص۱۶۳.
خیانت، حرام
تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۱۴۷.
خیانت موجب از بین رفتن عدالت و در نتیجه زوال اهلیت خیانتگر نسبت به اموری است که در آنها عدالت شرط است، مانند شهادت. از این رو، شهادت خیانتکار پذیرفته نیست.
النهایة، ص۳۲۵.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: xiyânat
طاری: xiyânat
طامه ای: xiyânat
طرقی: xiyânat
کشه ای: xiyânat
نطنزی: xiyânat


جدول کلمات

بیوند

پیشنهاد کاربران

در پارسی " دندش " از بن دندیدن به چم خیانت کردن ، در نسک: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
دند = خائن
دندشگر = خیانتکار

نارو، نارو زدن، نارو گری

پیمان شکنی : خیانت
پیمان شکن : خائن ، خیانت کار


غش

خنجر زدن، نارو زدن

1ـ ترک وفاداری ، تعهد و یا قول از روی آگاهی ، تهدید، ترس و یا ناآگاهی ؛ به منظور انتقام ، فریب ، سود و یا لذت بیشتر.
2 ـ افشا کردن رازی که نباید افشا شود.
3 ـ امانت کسی را برای خود برداشتن و به او پس ندادن.
4 ـ اجازه ی استفاده از مال کسی را به دیگران دادن.

سواستفاده کردن

سو استفاده از اعتماد


کلمات دیگر: