کلمه جو
صفحه اصلی

غوره

فارسی به انگلیسی

sour grapes, unripe grapes

unripe grapes, sour grapes


فرهنگ فارسی

یکی از ده های هرت که انگور آن مشهود بود.
انگورترشونار ، دانه انگورکه هنوزنرسیده وشیرین نشده
( اسم ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است حصرم ۲ - هر میوه نارس ۳ - انگور ۴ - خردسال کوچک . یا گرد غوره . غوره خشک کرده کوبیده . یا آب غوره گرفتن . ۱ - استخراج آب غوره . ۲ - گریه - کردن ( در مقام سرزنش گویند ) یا به غوره مویز شدن . تعلیم نادیده و ناپخته و بی تجربه ادعا داشتن . یا غوره در چشم کسی کردن . عیش کسی را منغص کردن . یا مویز شدن غوره . ۱ - به کمال خود نارسیده فاسد شدن ۲ - حالت پیران گرفتن طفل به سبب ضعف مزاج .

فرهنگ معین

(رِ ) (اِ. ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است . ۲ - هر میوة نارس . ،آب ~ گرفتن (کن . ) گریه کردن (در مقام سرزنش گویند ).

لغت نامه دهخدا

غوره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است بر دروازه ٔ هرات . (از معجم البلدان ). یکی از قرای هرات ، و منسوب آن غورجی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182).


غوره . [ رَ / رِ ] (اِ) انگور نارسیده که مزه ٔ ترش دارد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . حِصرِم . (فرهنگ اسدی ) (مهذب الاسماء). حصرم و انگور نارسیده ٔ ترش . (نسخه ٔ دیگر از فرهنگ اسدی ). نارسیده ٔ انگور. انگور خام . انگور یا خرمای نارس که هنوز ترش باشد. خرمای نارس :
و دوش نامه رسیدم یکی ز خواجه نصیر
میان نامه همه ترف و غوره و غنجال .

ابوالعباس .


چون ژاله به سردی اندرون موصوف
چون غوره به خامی اندرون محکم .

منجیک .


سراسر همه رز پر از غوره دید
بفرمود تا کهترش دردوید
از آن خوشه ای چند ببرید و برد
به ایوان و خوالیگرش را سپرد.

فردوسی .


برفتم برز تا بیارم کنشتو
چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.

علی قرط (از فرهنگ اسدی ).


چون خوشه [ خوشه ٔ انگور ] بزرگ کرد و دانهای غوره به کمال رسید... و از سبزی به سیاهی آمد چون شبه می تافت .(نوروزنامه ).
شوره بینند بره پس به سرچشمه رسند
غوره یابند برز پس می حمرابینند.

خاقانی .


نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن
نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا.

خاقانی .


بر غوره چهارمه کنم صبر
تا باده به خمستان ببینم .

خاقانی .


یکی چون ترشی آن غوره خوردی
چو غوره زآن ترشرویی نکردی .

نظامی .


سمندش کشتزار سبز را خورد
غلامش غوره ٔ دهقان تبه کرد.

نظامی .


تا می پخته یافتن در جام
دید باید هزار غوره ٔ خام .

نظامی .


غوره ها را که بیارایید غول
پخته پندارد کسی که هست گول .

مولوی (مثنوی ).


کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره ٔنوخاسته چون حلوا شد؟!

سعدی (طیبات ).


- غوره آب گرفتن ؛ گریه کردن . بیشتر در مقام سرزنش گویند. (فرهنگ نظام ).
- غوره ٔ آبی ؛ قسمی غوره که آب آن را گیرند.
- غوره در چشم کسی کردن ؛ عیش کسی را منغص ساختن . (آنندراج ) :
سالک از چشم کبود چرخ میدارم حذر
کین ترشرو غوره در چشم ایاغم میکند.

سالک یزدی (از بهار عجم ).


- غوره مویز شدن ؛ چیز نارسیده و به کمال خود نارسیده فاسد شدن . (فرهنگ نظام ).
غوره ٔ ما مویز شد؛ کنایه است از اینکه طفل بسبب ضعف مزاج حالت پیران گیرد. (از بهار عجم ) (آنندراج ) :
از زندگی دوروزه دلگیر شدیم
شد غوره ٔ ما مویز و پرمیر شدیم
طفلیم و چو بره ٔ کبودیم و دو مو
افسوس که بالغ نشده پیر شدیم .

باقر کاشی (از بهار عجم ) (آنندراج ).


- گرد غوره ؛ غوره ٔ خشک کرده ٔ کوبیده است . (از فرهنگ نظام ).
- امثال :
غوره نشده مویز شده است ، نظیر: در غورگی مویز شدن . غوره مویز میشود، مویز غوره نمیشود، در بهار عجم این مثل بصورت «غوره مویز نمیشود» آمده است .
گر صبر کنی ز غوره حلوا یابی . (فرهنگ نظام ).
هیچ انگوری غوره نشود. (فیه مافیه ).
|| هر میوه ٔ نارس . (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). هر میوه ٔ نارس ترش . (ناظم الاطباء) : و روغن زیت که آن را بتازی انفاق گویند، و آن روغنی باشد که از غوره ٔ زیتون کشند یعنی اززیتونی سبز. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در تداول مردم مازندران و گرگان ، رز و مَو. و همچنین مورا ماله غوره نیز گویند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1ص 244 شود. || مجازاً بمعنی خردسال و کوچک . یتیم غوره ؛ آنکه در خردسالی یتیم مانده است . || در تداول مردم شوشتر، طفل دانا و پرهیزگار. (لغت محلی شوشتر خطی ). || یکی از الوان کبوتر. (ناظم الاطباء).

غوره . [ غ ُ رِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گره . نام جزیره ای در آفریقای غربی فرانسه ، که جزء سنگال است و روبروی داکار قرار دارد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


غورة. [ غ َ رَ ] (ع مص ، اِ) اسم مرت از غَور. (از اقرب الموارد).یکبار آمدن بزمین نشیب . یکبار درآمدن و داخل شدن درچیزی . رجوع به غَور شود. || آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میان روز. (منتهی الارب ). ظُهر. قائله . (اقرب الموارد). وسط روز.


غورة. [ غ َ رَ / غو رَ ] (اِخ ) نام جایی است از نواحی یمامه . در اخبار آمده است : رسول خدا سه اقطاع به مَجّاعةبن مرارة داد و آنها غوره و غرابه و حُبَل از نواحی یمامه بودند. (از معجم البلدان ).


غوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) انگور نارسیده که مزه ترش دارد. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . حِصرِم. ( فرهنگ اسدی ) ( مهذب الاسماء ). حصرم و انگور نارسیده ترش. ( نسخه دیگر از فرهنگ اسدی ). نارسیده انگور. انگور خام. انگور یا خرمای نارس که هنوز ترش باشد. خرمای نارس :
و دوش نامه رسیدم یکی ز خواجه نصیر
میان نامه همه ترف و غوره و غنجال.
ابوالعباس.
چون ژاله به سردی اندرون موصوف
چون غوره به خامی اندرون محکم.
منجیک.
سراسر همه رز پر از غوره دید
بفرمود تا کهترش دردوید
از آن خوشه ای چند ببرید و برد
به ایوان و خوالیگرش را سپرد.
فردوسی.
برفتم برز تا بیارم کنشتو
چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.
علی قرط ( از فرهنگ اسدی ).
چون خوشه [ خوشه انگور ] بزرگ کرد و دانهای غوره به کمال رسید... و از سبزی به سیاهی آمد چون شبه می تافت.( نوروزنامه ).
شوره بینند بره پس به سرچشمه رسند
غوره یابند برز پس می حمرابینند.
خاقانی.
نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن
نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا.
خاقانی.
بر غوره چهارمه کنم صبر
تا باده به خمستان ببینم.
خاقانی.
یکی چون ترشی آن غوره خوردی
چو غوره زآن ترشرویی نکردی.
نظامی.
سمندش کشتزار سبز را خورد
غلامش غوره دهقان تبه کرد.
نظامی.
تا می پخته یافتن در جام
دید باید هزار غوره خام.
نظامی.
غوره ها را که بیارایید غول
پخته پندارد کسی که هست گول.
مولوی ( مثنوی ).
کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره ٔنوخاسته چون حلوا شد؟!
سعدی ( طیبات ).
- غوره آب گرفتن ؛ گریه کردن. بیشتر در مقام سرزنش گویند. ( فرهنگ نظام ).
- غوره آبی ؛ قسمی غوره که آب آن را گیرند.
- غوره در چشم کسی کردن ؛ عیش کسی را منغص ساختن. ( آنندراج ) :
سالک از چشم کبود چرخ میدارم حذر
کین ترشرو غوره در چشم ایاغم میکند.
سالک یزدی ( از بهار عجم ).
- غوره مویز شدن ؛ چیز نارسیده و به کمال خود نارسیده فاسد شدن. ( فرهنگ نظام ).
غوره ما مویز شد؛ کنایه است از اینکه طفل بسبب ضعف مزاج حالت پیران گیرد. ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) :

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] فرد جوان و بی تجربه.
* غوره نشده مویز شدن: [مجاز] بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن.

۱. (زیست‌شناسی) دانه‌های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] فرد جوان و بی‌تجربه.
⟨ غوره نشده مویز شدن: [مجاز] بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن.


دانشنامه عمومی

غوره میوه نارس انگور است که دارای طعم ترشی می باشد. غوره دارای اسیدهای آلی مانند اسید مالیک، اسید فرمیک، اسید سوکسینیک، اسید اگزالیک، اسید گلوکولیک و قند می باشد و به دلیل داشتن اسید، ترش مزه است. غوره و آبغوره در آشپزی ایرانی کاربرد فراوان دارد.
آبغوره (به انگلیسی: Verjuice) یا آب غوره عصارهٔ آن است که هم به شکل خانگی و هم صنعتی تولید می شود و برای طعم دادن و ترش کردن غذا به کار می رود.غوره و ابغوره از سوغاتی های شیراز میباشد.
غوره پلو از غذاهای خاص و خوشمزه مناطق شمالی تهران است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حبه های نارس و ترش مزه انگور را غوره گویند.
از غوره در باب های طهارت، زکات و تجارت سخن گفته اند.
احکام باب طهارت
غوره و نیز آب آن با جوشیدن نجس نمی شود و خوردن آن حلال است. چنان چه همراه غوره چند حبه انگور باشد، در صورت صدق آب غوره بر آب گرفته شده از آن و شیرین نبودن آن، با جوشیدن نیز پاک و خوردن آن حلال است.
احکام باب زکات
کشمش جزء نه چیزی است که به آن ها زکات تعلق می گیرد. زمان تعلق (واجب شدن) زکات در کشمش بنابر قول مشهور، غوره شدن انگور است.
احکام باب تجارت
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: qura
طاری: qöra
طامه ای: qura
طرقی: qöra
کشه ای: qora
نطنزی: qura


گویش مازنی

/ghoore/ انگور نارس

انگور نارس


پیشنهاد کاربران

ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. در زبان آذری ( ترکی ) ما به انگور نارس غورا می گوییم این واژه در زبان فارسی نیز وجود دارد . . احتمالا در زبان انگلیسی Grapes ( انگور ) با kūra همریشه می باشد .


کلمات دیگر: