مترادف لاله گون : آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
لاله گون
مترادف لاله گون : آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
فرهنگ اسم ها
اسم: لاله گون (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: l.-gun) (فارسی: لالهگون) (انگلیسی: lale-gun)
معنی: به رنگ لاله، لاله فام، لاله وش، ( مجاز ) زیبارو، ( لاله، گون ( پسوند شباهت ) )
معنی: به رنگ لاله، لاله فام، لاله وش، ( مجاز ) زیبارو، ( لاله، گون ( پسوند شباهت ) )
(تلفظ: lāle gun) (لاله + گون (پسوند شباهت)) ، به رنگ لاله ، لاله فام ، لاله وش ؛ (به مجاز) زیبا رو.
فرهنگ فارسی
برنگ لاله لاله فام لاله وش : حسن تو همیشه در فزون باد . رویت همه ساله لاله گون باد . ( حافظ . ۷۳ )
قریه ایست به پنجفرسنگی میانه جنوب و مشرق اسپاس
قریه ایست به پنجفرسنگی میانه جنوب و مشرق اسپاس
لغت نامه دهخدا
لاله گون . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مانند لاله . لاله فام . دارای رنگ لاله . سرخ :
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون .
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون .
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون .
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون .
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون .
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه .
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب ، کنم لاله گون .
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون .
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونه ٔ من لاله گون شود.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون .
دقیقی .
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون .
فردوسی .
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون .
فردوسی .
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون .
فردوسی .
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون .
فردوسی .
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه .
فردوسی .
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی .
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب ، کنم لاله گون .
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخه ٔ مؤلف ).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون .
سوزنی .
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونه ٔ من لاله گون شود.
سعدی .
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ.
لاله گون. [ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ :
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
بپوشانمش جوشن لاله گون.
برآمد همی موج دریای خون.
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
رخ قیرگون شب ، کنم لاله گون.
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
تازعفران گونه من لاله گون شود.
رویت همه ساله لاله گون باد.
لاله گون. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) قریه ای است به پنج فرسنگی میانه جنوب و مشرق اسپاس. ( فارس نامه ناصری ). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنه شیعه ، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون رخ قیرگون شب ، کنم لاله گون.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 186 نسخه مؤلف ).
بیمار گشت و زار نگارین من ز دردچون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کردتازعفران گونه من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون بادرویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ.
لاله گون. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) قریه ای است به پنج فرسنگی میانه جنوب و مشرق اسپاس. ( فارس نامه ناصری ). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنه شیعه ، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
لاله گون . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) قریه ای است به پنج فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق اسپاس . (فارس نامه ٔ ناصری ). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده . واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه . سردسیر و مالاریائی . دارای 156 تن سکنه ٔ شیعه ، فارسی و لری زبان . آب آن از قنات . محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
فرهنگ عمید
به رنگ گل لاله.
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
به رنگ خون . به رنگ سرخ
کلمات دیگر: