لُنْبَک در شاهنامه نام مردی است فقیر و تنگدست امّا جوانمرد و بخشنده، که از راه آبکشی (حمل مشک آب و فروش آب به رهگذران) روزگار می گذرانید.
شاهنامه
بهرام گور چون شرح سخاوت و گشاده دستی لنبک را علیرغم فقر و تنگدستی اش شنید، برای آزمودن او در شهر فرمان داد تا کسی از وی آب خریداری نکند. سپس خود در هیئت سرداری که از سپاه ایران دور مانده است، به
سرای لنبک شتافت و از وی خواست تا او را بپذیرد.
لُنبَک بی آنکه بداند که بهرام، شاه ایران است، وی را پذیرا گشت. روز نخست تمام درآمد آبکشی خویش را خرج وی کرد. روز دوّم چون کسی از او آب نمی خرید، پیراهن خویش را بفروخت و بساط پذیرایی از بهرام را فراهم ساخت؛ و سرانجام روز سوّم مشک آب خود را (که تنها وسیلهٔ کار و کسبش بود) گرو نهاد و به خواهش و تمنّا از بهرام خواست تا دو هفته ای دیگر نیز در سرای او بماند، که بهرام نپذیرفت.
بهرام سپس از سرای لنبک آبکش به خانهٔ براهام ِجهود رفت که با وجود توانگری مردی سخت خسیس و لئیم بود، امّا این مرد فرومایه بهرام را به سختی در دالان خانه اش جای داد، او را هیچ خوراک و نوشیدنی نداد و به رُفتن (جارو کردن) سرگین اسب نیز وادارش ساخت.