کلمه جو
صفحه اصلی

نجات


مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن

متضاد نجات : اسارت، درگیری

برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

فارسی به انگلیسی

deliverance, salvation


deliverance, escape, redemption, rescue, resuscitation, riddance, salvage, salvation

فارسی به عربی

تحریر , زی

فرهنگ اسم ها

اسم: نجات (پسر) (عربی) (تلفظ: nejāt) (فارسی: نِجات) (انگلیسی: nejat)
معنی: رهایی از خطر، خلاصی، آزادی، ( به مجاز ) رستگاری، وضع دشوار یا ناخوشایند، رهایی

(تلفظ: nejāt) (عربی) رهایی از خطر ، وضع دشوار یا ناخوشایند ؛ (در قدیم) (به مجاز) رستگاری .


مترادف و متضاد

آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی‌فراغ ≠ اسارت، درگیری


رستن، رهیدن


liberation (اسم)
رهایی، ازاد کردن، نجات

salvation (اسم)
رهایی، رستگاری، نجات، سبب نجات

rescue (اسم)
رهایی، خلاصی، فراغت، نجات

۱. آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهاییفراغ
۲. رستن، رهیدن ≠ اسارت، درگیری


فرهنگ فارسی

محمد حسین میرزا نجات . ملقب به معین الاسلام در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری میزیست . داستان یوزاسف و بلوهر را بنام [ کلید بهشت ] بنظم آورده است و ماده تاریخ آنرا بسال ۱۳۱٠ ه.ق . چنین سروده: [ به تاریخ ختمش نجات این نوشت عطا آمدت ز او کلید بهشت ]
رهایی یافتن، خلاص، رهایی، رستگاری
۱ - ( مصدر ) رهایی یافتن خلاص شدن رستن رهیدن .۲ - درگذشتن مردن .۳ - ( اسم ) رهایی خلاصی : مستعدان قبول دعوت راازغرقاب گمراهی وغوایب بساحل نجات وهدایت آورد. یاگروه نجات ( غریق ) .گروهی که مامورنجات دادن کسانی اندکه درشرف غرق شدن هستند.
محمد حسین ملقب به معین الاسلام از متاخرین شعر است وی داستان بوزاسف و بلوهر را بعنوان کلید بهشت بنظم آوده است .

فرهنگ معین

( نَ ) [ ع . نجاة ] (اِمص . )رهایی ، خلاصی ، رستگاری .

لغت نامه دهخدا

نجات. [ ن َ ] ( ع اِمص ) رهائی. خلاصی. آزادی. ( ناظم الاطباء ). رستگاری. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ). رستن. ( فرهنگ نظام ). نجاح. برستن. رهائی یافتن. منجا. منجات. نجاء. پرماس. خلاص. ( یادداشت مؤلف ) : و از آن نجات یافتم نجات شمشیر از صیقل. ( تاریخ بیهقی ).
جان همچو خون دیده ز دیده براندمی
گر هیچ سود کردی و بودی نجات تو.
مسعودسعد.
آخر رای من بر عبادت قرار گرفت ، چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ). آدمی را بیهوده از کار آخرت بازمیدارد و راه نجات بر وی بسته میگرداند. ( کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی... در نجات نفس نمی کوشد. ( کلیله و دمنه ).
شحنه دانشم مرا منشور
از نجات و نجاح بفرستد.
خاقانی.
چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بودقبله گاه از در عم ساختن.
خاقانی.
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان.
؟
آن را سبب نجات و رفع درجات و وسیلت قربت به حضرت باری تعالی ساخته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ). خود را در آن شورانند و آن راسبب نجات و رفع درجات خویش شناسند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 414 ). || درگذشتن. ( یادداشت مؤلف ).

نجات. [ ن ِ ] ( اِخ ) عبدالعالی ( یا عبدالعال ) ( میر... ) ، فرزند میر محمدمؤمن حسینی. از شاعران قرن دوازدهم هجری [ معاصر با حزین و نصرآبادی ] و از منشیان و مستوفیان بنام عهد صفوی است. وی مدتی سمت کتابداری در کتابخانه شاه سلطان حسین صفوی داشته و به عقیده آذر «نستعلیق را خوب می نوشته و شعر بسیار هم میگفته که قابل هیچ تذکره ای نیست و لطیفه های بی مزه موزون کرده »، اما به نظر نصرآبادی که خود معاشر و مصاحب وی بوده است «بغایت فانی مشرب و درویش است ، به وفور اخلاق حمیده آراسته... هیچ گاه بی جذبه محبتی و چاشنی دردی نیست ». او راست :
ای زهد سالهاست که شرمنده توام
گر عاشقی امان بدهد بنده توام.
میخواست سوی من نگرد سوی خویش دید
خود نوش کرد شربت بیمار خویش را.
شب از فغان همه خلق را ز خواب برآرم
برای آنکه تو را هیچکس به خواب نبیند.
به من دشنام زیر لب دهی اما نمیدانی
که من هم هر نفس قربان شوم ها زیر لب دارم.
لباس سرمه ای ای کعبه نگاه مپوش
به مرگ من که دگر جامه سیاه مپوش.

نجات . [ ن َ ] (ع اِمص ) رهائی . خلاصی . آزادی . (ناظم الاطباء). رستگاری . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). رستن . (فرهنگ نظام ). نجاح . برستن . رهائی یافتن . منجا. منجات . نجاء. پرماس . خلاص . (یادداشت مؤلف ) : و از آن نجات یافتم نجات شمشیر از صیقل . (تاریخ بیهقی ).
جان همچو خون دیده ز دیده براندمی
گر هیچ سود کردی و بودی نجات تو.

مسعودسعد.


آخر رای من بر عبادت قرار گرفت ، چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ). آدمی را بیهوده از کار آخرت بازمیدارد و راه نجات بر وی بسته میگرداند. (کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی ... در نجات نفس نمی کوشد. (کلیله و دمنه ).
شحنه ٔ دانشم مرا منشور
از نجات و نجاح بفرستد.

خاقانی .


چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بودقبله گاه از در عم ساختن .

خاقانی .


کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان .

؟


آن را سبب نجات و رفع درجات و وسیلت قربت به حضرت باری تعالی ساخته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). خود را در آن شورانند و آن راسبب نجات و رفع درجات خویش شناسند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 414). || درگذشتن . (یادداشت مؤلف ).

نجات . [ ن ِ ] (اِخ ) عبدالعالی (یا عبدالعال ) (میر...) ، فرزند میر محمدمؤمن حسینی . از شاعران قرن دوازدهم هجری [ معاصر با حزین و نصرآبادی ] و از منشیان و مستوفیان بنام عهد صفوی است . وی مدتی سمت کتابداری در کتابخانه ٔ شاه سلطان حسین صفوی داشته و به عقیده ٔ آذر «نستعلیق را خوب می نوشته و شعر بسیار هم میگفته که قابل هیچ تذکره ای نیست و لطیفه های بی مزه موزون کرده »، اما به نظر نصرآبادی که خود معاشر و مصاحب وی بوده است «بغایت فانی مشرب و درویش است ، به وفور اخلاق حمیده آراسته ... هیچ گاه بی جذبه ٔ محبتی و چاشنی دردی نیست ». او راست :
ای زهد سالهاست که شرمنده ٔ توام
گر عاشقی امان بدهد بنده ٔ توام .
میخواست سوی من نگرد سوی خویش دید
خود نوش کرد شربت بیمار خویش را.
شب از فغان همه ٔ خلق را ز خواب برآرم
برای آنکه تو را هیچکس به خواب نبیند.
به من دشنام زیر لب دهی اما نمیدانی
که من هم هر نفس قربان شوم ها زیر لب دارم .
لباس سرمه ای ای کعبه ٔ نگاه مپوش
به مرگ من که دگر جامه ٔ سیاه مپوش .
رسا افتاده لطف آن لب میگون به مشربها
به غیر از بوسه حرفی نیست عاشق را برآن لب ها
به گاه گریه پنهان است ازبهر تماشایش
به هر اشکم نگاهی چون نظر در سیر کوکب ها.
از لعن بر یزید عیان شد که شیعه را
آزادی از جحیم به یک آب خوردن است !
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 431) (ریحانة الادب ج 4 ص 166) (آتشکده ٔآذر چ شهیدی ص 209) (تذکره ٔ حزین ص 62) (قاموس الاعلام ج 6) (روز روشن ص 682). و نیز رجوع به تاریخ ادبیات اته ص 199 و تذکره ٔ سرخوش ص 113 و مجله ٔ ارمغان سال 15 ص 180 و 181 شود.


نجات . [ ن ِ ] (اِخ ) محمدحسین (میرزا...)، ملقب به معین الاسلام . از متأخرین شعر است . وی داستان بوزاسف و بلوهر را بعنوان «کلید بهشت » به نظم آورده است و ماده ٔ تاریخ آن را (1310 هَ . ق .) چنین سروده :
به تاریخ ختمش نجات این نوشت
عطاآمدت زو کلید بهشت .

(از دانشمندان آذربایجان ص 372).



فرهنگ عمید

۱. رهایی یافتن. خلاص، رهایی.
۲. [قدیمی، مجاز] رستگاری.

دانشنامه عمومی

نجات از مشهورترین آثار فلسفی حکیم ایرانی ابن سینا است که در واقع چکیده ای از کتاب شفا دیگر اثر کامل فلسفی ابوعلی سینا به شمار می آید. زبان کتاب عربی و نام اصلی اش النجات من الغرق فی بحر الضلالات به معنی رهایی از افتادن در دریای گمراهی ها است. این کتاب شامل یک دوره فلسفهٔ نظری (منطق، طبیعیات، ریاضیات و الهیات) است که در بخش های منطق با ۱۴۹ فصل، طبیعیات با ۶ مقاله (مجموعا دارای ۴۶ فصل)، ریاضیات با ۲۹ عنوان و فصل و الهیات با ۲ مقاله (مجموعا دارای ۶۲ فصل) تنظیم شده است.
کتاب شفا
قانون در طب
این کتاب را محمدتقی دانش پژوه توسط انتشارات دانشگاه تهران چاپ نموده است.
نجات از آثار مورد علاقه انوری است و ابوالحسن بهمنیار نیز در کتاب التحصیل به این اثر نظر داشته است.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: النجاة) تألیف ابن سینا، به عربی، در مباحث منطق، طبیعیات، ریاضیات (هندسه، حساب، هیئت و موسیقی) و الهیات. بخش منطق همان مختصرالأوسط و بخش مغالطات و اساس مباحث طبیعیات و الهیات برگرفته از کتاب الحکمةالعروضیة است. به روایت جوزجانی، چون شیخ موفق به نگارش بخش ریاضی نشد، او خود رسایل گوناگون شیخ را به جای بخش هندسه، هیئت و ریاضی قرار داده و بخش ارثماطیقی (حساب) شفا را خلاصه کرده و در آن گذاشته است. فخرالدین اسفراینی، شاگرد فخر رازی، بر بنیاد آثار رازی، شرحی مبسوط بر بخش های منطق، طبیعیات و الهیات نوشت که بخش الهیات آن به کوشش حامد ناجی اصفهانی به چاپ رسیده است (۱۳۸۳ش). بخش هایی از نجات به فرانسوی، سریانی، عبری، لاتینی، آلمانی و فارسی (بخش الهیات، به قلم یحیی یثربی) ترجمه شده است. کهن ترین چاپ آن به همراه قانون در رم (۱۵۹۳) بوده، سپس در حیدرآباد (۱۳۵۴ق) و قاهره (۱۹۲۰) چاپ شده است؛ ویراست انتقادی آن همراه با تصویر بخش ریاضی به کوشش محمدتقی دانش پژوه به چاپ رسیده است (۱۳۶۴ش).

فرهنگ فارسی ساره

رهای


فرهنگستان زبان و ادب

{rescue} [علوم نظامی] عملیاتی که در آن نیروهای آموزش دیده، سانحه دیدگان را از وضعیت به وجودآمده به حالت ایمنی و سلامت برسانند
{save} [ورزش] تلاش موفقیت آمیز دروازه بان در جلوگیری از گل شدن توپ

جدول کلمات

رهایی

پیشنهاد کاربران

بوختن/بوزیدن = نجات دادن
بوزِش = نجات دهی

بن مایه: لغت نامه دهخدا

بوختن : رهایی ، رستن
بوخت ادرشیر = بوشهر = رهایی یافته بدست اردشیر
بوختاور= ناجی


واژه نجات ایرانی است
واژه نجات در لغتنامه سغدی به شکل نژاتnižət * و به معنای بیرون شدن دررفتن to go out ثبت شده همانطور که در انگلیسی لغت outlet در معنای رهایی راه نجات به کار میرود.

واژه نجات در لغتنامه سغدی به شکل نژاتnižət و به معنای بیرون شدن در رفتن ، ثبت شده است. همانطور که در انگلیسی لغت outlet در معنای رهایی راه نجات به کار میرود.
منبع: An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University

آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن

نجات: [اصطلاح آتش نشانی] عبارتست از عملیات سایر افراد جهت خارج کردن یا دور ساختن یک فرد از محل گرفتاری یا مهلکه.

نجات , بازیابی ( Salvage ) [اصطلاح دریانوردی] :به عمل بازیابی و احیاء مواد , کشتی ها و تجهیزات شناور غرق شده , صدمه دیده و یا رها شده برای استفاده مجدد , تعمیرات , دوباره سازی و یا اوراق کردن گفته میشود .


کلمات دیگر: