مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن
متضاد نجات : اسارت، درگیری
برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری
deliverance, salvation
(تلفظ: nejāt) (عربی) رهایی از خطر ، وضع دشوار یا ناخوشایند ؛ (در قدیم) (به مجاز) رستگاری .
آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهاییفراغ ≠ اسارت، درگیری
رستن، رهیدن
۱. آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهاییفراغ
۲. رستن، رهیدن ≠ اسارت، درگیری
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
؟
نجات . [ ن ِ ] (اِخ ) عبدالعالی (یا عبدالعال ) (میر...) ، فرزند میر محمدمؤمن حسینی . از شاعران قرن دوازدهم هجری [ معاصر با حزین و نصرآبادی ] و از منشیان و مستوفیان بنام عهد صفوی است . وی مدتی سمت کتابداری در کتابخانه ٔ شاه سلطان حسین صفوی داشته و به عقیده ٔ آذر «نستعلیق را خوب می نوشته و شعر بسیار هم میگفته که قابل هیچ تذکره ای نیست و لطیفه های بی مزه موزون کرده »، اما به نظر نصرآبادی که خود معاشر و مصاحب وی بوده است «بغایت فانی مشرب و درویش است ، به وفور اخلاق حمیده آراسته ... هیچ گاه بی جذبه ٔ محبتی و چاشنی دردی نیست ». او راست :
ای زهد سالهاست که شرمنده ٔ توام
گر عاشقی امان بدهد بنده ٔ توام .
میخواست سوی من نگرد سوی خویش دید
خود نوش کرد شربت بیمار خویش را.
شب از فغان همه ٔ خلق را ز خواب برآرم
برای آنکه تو را هیچکس به خواب نبیند.
به من دشنام زیر لب دهی اما نمیدانی
که من هم هر نفس قربان شوم ها زیر لب دارم .
لباس سرمه ای ای کعبه ٔ نگاه مپوش
به مرگ من که دگر جامه ٔ سیاه مپوش .
رسا افتاده لطف آن لب میگون به مشربها
به غیر از بوسه حرفی نیست عاشق را برآن لب ها
به گاه گریه پنهان است ازبهر تماشایش
به هر اشکم نگاهی چون نظر در سیر کوکب ها.
از لعن بر یزید عیان شد که شیعه را
آزادی از جحیم به یک آب خوردن است !
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 431) (ریحانة الادب ج 4 ص 166) (آتشکده ٔآذر چ شهیدی ص 209) (تذکره ٔ حزین ص 62) (قاموس الاعلام ج 6) (روز روشن ص 682). و نیز رجوع به تاریخ ادبیات اته ص 199 و تذکره ٔ سرخوش ص 113 و مجله ٔ ارمغان سال 15 ص 180 و 181 شود.
(از دانشمندان آذربایجان ص 372).
رهای