کلمه جو
صفحه اصلی

تفرق


مترادف تفرق : ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده دلی، پراکنده سازی، پریشانی، جدایی ، پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن

متضاد تفرق : تجمع، متحد شدن، جمع شدن

فارسی به انگلیسی

separation, disslpation, dispersion


فارسی به عربی

تفرق

عربی به فارسی

پراکندگي , تفرق


مترادف و متضاد

scattering (اسم)
پراکندگی، تفرق

dispersion (اسم)
انتشار، پراکندگی، تفرق، اوارگی، تجریهنور

ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده‌دلی، پراکنده‌سازی، پریشانی، جدایی ≠ تجمع


۱. ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکندهدلی، پراکندهسازی، پریشانی، جدایی ≠ تجمع
۲. پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن ≠ متحد شدن، جمعشدن


فرهنگ فارسی

پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جداشدن
۱ -( مصدر ) پراکنده شدنجدایی افتادن . ۲ - ( اسم ) جدایی پراکندگی پریشانی . جمع : تفرقات . یا تفرق اتصال . شکستگی ( استخوان ) . یا تفرق حواس .پراکنده دلی دل آشفتگی .

فرهنگ معین

(تَ فَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) پراکنده شدن ، جدا شدن .

لغت نامه دهخدا

تفرق. [ ت َ ف َرْ رُ ] ( ع مص ) پراگنده شدن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراگنده گردیدن و پریشان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ضد تجمع. ( اقرب الموارد ) :
جمعند بر تفرق عالم ولی ز ضعف
موران باپرندو سپاه پرن نیند.
خاقانی
|| جدا گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- تفرق اتصال ؛ به اصطلاح طبیبان بمعنی زخم و جراحت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گسستن پیوسته ای اعم از دریدن ، شکستن و شکافتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- || جدا شدن چیزی از دیگری یا به بریدن یا به گسستن و امثال آن. ( یادداشت ایضاً ).

فرهنگ عمید

۱. پراکنده شدن.
۲. پریشان گردیدن.
۳. جدا شدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تفرق یا افتراق مفارقت متبایعین از یکدیگر است، بدین معنی که یکی از متبایعین نقل مکان نماید و از دیگری دور شود.
تفرق موجب سقوط خیار مجلس است.
دلیل حکم سقوط خیار مجلس
اکثر فقها خیار مجلس را پذیرفته و گفته اند: غرض از تفرق، تفرق بأبدان می باشد.
اما مالک و ابو حنیفه خیار مجلس را رد و انکار نموده و گفته اند مراد تفرق یا افتراق به اقوال است نه بأبدان.


[ویکی الکتاب] معنی مَا تَفَرَّقَ: جدا ومتفرق نشد
معنی تَفَرَّقَ بـِ: پراکنده کند
معنی تَمَیَّزُ: متلاشی وپاره پاره شود(ازکلمه تمیز به معنای تقطع و تفرق است )
معنی یَصَّدَّعُونَ: از هم جدا می شوند - متفرق می گردند (اصل این کلمه یتصدعون بوده ، و تصدع در اصل به معنای تفرق اجزاء ظروف بوده ، و بعدها در مطلق تفرق استعمال شده ، و مراد از آن در آیه "...مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ ﭐللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّد...
ریشه کلمه:
فرق (۷۲ بار)

پیشنهاد کاربران

پراکندن



کلمات دیگر: