کلمه جو
صفحه اصلی

فلسفه علم

دانشنامه عمومی

فلسفهٔ علم، گرایشی از فلسفه است که به تغییر در مفاهیم و مسائل (مانند روش شناسی، ارزش گزاره ها و کارایی آن ها و گونه های پیکره بندی ها…ی) علوم گوناگون می پردازد. در واقع، فلسفهٔ علم، علم «مطالعه علوم» است. فلسفهٔ علم، از لحاظ علمِ مورد بررسی، به زیرگرایش های گوناگونی، از جمله: فلسفه ریاضیات، فلسفه فیزیک، فلسفه علوم کامپیوتر، فلسفهٔ زیست شناسی، مکانیک کوانتومی، نسبیت و… تقسیم می گردد. فلسفهٔ علم ارتباط تنگاتنگی با دیگر مباحث فلسفهٔ تحلیلی مانند فلسفهٔ ذهن، فلسفهٔ زبان، فلسفهٔ منطق، فلسفهٔ مهندسی… دارد.
رودلف کارناپ (Carnap)
هانس رایشنباخ (Reichenbach)
ویتگنشتاین (Wittgenstein)
همپل (Hempel)
کواین (Quine)
پوپر (Popper)
توماس کوهن (Kuhn)
لاکاتوش (Lakatos)
فایرابند (Feyerabend)
پاتنم (Putnam)
ون فراسن (Van Fraassen)
به بیان خلاصه، فلسفه علم پیامدهای فکری-فلسفی علوم را از جنبه های گوناگون تاریخی، منطقی و روش شناسی تحلیل و بررسی می کند. تحولاتی که پس از قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی با ظهور دانشمندانی نظیر گالیله، نیوتن و کپلر آغاز گردید و با ماکسول، فارادی، پلانک، هایزنبرگ و اینشتین ادامه پیدا کرد و فهم انسان از جهان را به صورت بنیادین تغییر داد و به عبارت بهتر زیرورو کرد. این تحول بزرگ گرچه در حیطهٔ علم رخ داد، اما تبعات فکری و فلسفی بسیاری نیز به همراه داشت. پای تحولات علمی در زیست شناسی و شیمی، در فیزیک و کیهان شناسی و حتی در ژنتیک و علوم کامپیوتر و… به حیطه فلسفه هم باز شد و پرسش های جدید فلسفی ایجاد کرد که تا پیش از آن وجود نداشتند.
فلسفهٔ علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر، فلسفه بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهارِ نظرهایِ ارسطو، فرانسیس بیکن در قرنِ شانزدهم، و تعدادِ اندک شماری از متفکرانِ قرنِ نوزدهم مانندِ جان استوارت میل، ویلیام هیول، و جان هرشل را استثناء کنیم، بحث هایِ جدی، متمرکز و مفصل در این عرصه را نخستین بار پوزیتیویست هایِ منطقی در قرنِ بیستم گسترش دادند. بعدها بحث ها در موافقت و مخالفت با فرانسیس بیکن و استقرا گرایان، و نیز با پوزیتیویست هایِ حلقهٔ وین منجر به پیدایشِ مکاتبِ بسیار مهمِ دیگری در فلسفهٔ علم گردید. ابطال گرایی، واقع گرایی (رئالیسمِ علمی)، و نسبی گرایی از آن جمله هستند.
«اساساً فلسفهٔ علوم، دربردارندهٔ همه مباحثی می شود که از عوارض ذاتی موضوع یعنی «علم و علوم» بحث می کند. فلسفهٔ علم در جانمایه اولیه یک علم هنجاری نیست و اگر بخواهد لیاقت و کفایت خود را در توصیف علم نشان دهد، به هیچ رو نمی تواند بحث از هستی شناسی علم را به علمی دیگر بسپارد. چرا که بخش مهمی از مسایل بنیادین علم (چه به مثابه علم مفرد و چه علم شاخه ای) هستی شناسی علم است. گو اینکه حیث حکایتگری و نیز تعاملات مفاهیم و ساختار آن و نیز روش شناسی علوم حتماً به طور انضمامی به مبحث هستی شناسی مربوط و موکول می شود. اگر چه مثلاً مباحث دامنه داری در مورد تعاملات عصب شناختی و فعالیت سلول های مغز و ساختار قوای ظاهری شناختی یا تجرد نفس و افاضه و مانند آن را نمی توان بخشی از فلسفهٔ علم دانست. امّا در هر حال و به ناچار برخی از همین مباحث نیز باید به طور مشترک حل و فصل شوند. بررسی وجههٔ اجتماعی علوم (علم به مثابه یک پدیده اجتماعی) نیز دربردارندهٔ مباحث عریض و طویل جامعه شناختی نیست و اما چون علم، خودش یک پدیدهٔ اجتماعی است، باید توصیف علمی آن در فلسفهٔ علم صورت پذیرد. جامعه شناس هم وقتی به انواع پدیده های اجتماعی می پردازد، بیشک به این علم، به مثابهٔ نهاد و پدیدهٔ اجتماعی می نگرد و به آن می پردازد، اما نگرانی های فیلسوف علم را ندارد. فلسفه علم، دربردارندهٔ هر گونه بحث در مورد مسایل بنیادین علم و علوم می شود. کافی است کوشش ما در راستای تبیین روشمند علم باشد (مثلاً دانستن، شناخت و افزار شناخت، یقین، گمان های در حکم یقین، صدق، انسجام، موجّهیت، ارزیابی گونه های معرفت و تعیین ملاک صحت و خطای معرفت، بررسی علم به معنای شاخه علمی، روش ها و منطق اکتشاف و گردآوری و داوری و تبیین و اوضاع و ادوار و اطوار معرفت، تحلیل تاریخ علم، بررسی نظرّیه های گوناگون در همین حوزه ها و هر نهادهٔ علمی موجّهی که در مورد علوم بشری چیزی برای عرضه دارد) همچنین آن دسته مطالعات حوزه بندی شدهٔ فلسفه علم؛ مانند معرفت شناسیِ علوم طبیعی یا ریاضیات، منطق، مباحث درجهٔ دومی معرفت دینی و… همه از جنس فلسفهٔ علم است؛ بنابراین احتمالاً تعبیر «فلسفهٔ معرفت شناسی» بی معنا است. چرا که هر آنچه در فلسفه معرفت شناسی، فراچنگ بحث کنندگان آن می آید، باید در معرفت شناسی مورد وارسی قرار گیرد. به خلاف «معرفت شناسی فلسفه» که کوششی برای تبیین چگونگی برساخته شدن فهم های هستی شناختی ما است»

دانشنامه آزاد فارسی

فلسفۀ علم (philosophy of science)
شاخه ای از فلسفه که در آن علم به طور کلی از دو منظر معرفت شناسانه و مابعد طبیعی مورد ارزیابی قرار می گیرد. معرفت شناسی علم یا همان روش شناسی، به ارزیابی روش علوم می پردازد. در این بخش از فلسفۀ علم مسائلی از این قبیل مطرح می شوند: این که تا چه اندازه روشی خاصّ می تواند نظریۀ علمی را به واقعیت علم خارج نزدیک کند، یا این که با به کارگیری آن روش تا چه حد می توان نسبت به نتایج به دست آمده یقین داشت و غیره. در رویکرد مابعد الطبیعی به علم، محتوای نتایج علمی اِثبات شده، مورد بررسی قرار می گیرد. مسائلی که در این بخش مورد مطالعه قرار می گیرند از این قبیل اند: مسئلۀ علیت، پذیرش یا عدم پذیرش قوانین علمی دربارۀ امور غیر قابل دیدنی مانند الکترون، چیستی قوانین علمی و غیره. در حوزۀ روش شناسی علوم یکی از مهم ترین مسایل مسئلۀ روش استقرائی است. استقراء روشی در استدلال است که براساس آن ما از دیدن یک سلسله وقایع ثابت دربارۀ اموری جزئی به قانونی کلی برای هر چیزی از آن گونه پی می بریم، مانند این که با دیدن منبسط شدن آهن در مجاورت گرما به این امر پی می بریم که هر فلزی در مجاورت گرما منبسط می شود. از آن جا که نخستین و مهم ترین روش در علوم روش استقراء بوده است فلاسفۀ علم همواره دربارۀ میزان اعتبار این روش بحث کرده اند. نظریۀ ابطال پذیری گزاره های علمی یکی از راه حل های مشهور برای مشکل روش استقرائی است که توسط کارل پوپر ارائه شده است. بر این اساس نظریۀ علمی به دست آمده از راه استقراء تنها زمانی معتبر است که بتوان آن را با مثال نقضی، ابطال کرد (← ابطال پذیری). مسئلۀ استقراء البته زیرمجموعۀ مسئلۀ دیگری است که آن، اعتبار نظریه های علمی به طور کلی است. در واقع پرسش این است که از کجا می توان دریافت که نظریه ای علمی کلاً معتبر است. به عبارت دیگر از کجا می توان فهمید که یک نظریۀ علمی مطابق با واقعیت عالم خارج است. پرسش از محدودۀ اعتبار علم ما را به دو جهت گیری در این زمینه نزدیک می کند که براساس یکی از آن ها، یعنی واقعیت گرایی، علم اعتبار قطعی دارد و می توان یک نظریه را حتی برای امور نادیدنی مانند الکترون نیز معتبر دانست ولی براساس جهت گیری دیگر، یعنی ابزارگرایی، نظریۀ علمی تنها می تواند همچون ابزار مفیدی به کار پژوهش در امور نادیدنی بیاید و دربارۀ آن ها دارای هیچ اعتبار قطعی نیست. اما پرسش بعدی یعنی بررسی میزان اعتبار علم دربارۀ امور دیدنی نیز مورد اختلاف است و عینیت گرایان معتقدند نظریۀ علمی معتبر ما را به واقعیت عالم خارج می رساند و قطعیت دارد، ولی نسبی گرایان معتقدند هر نظریۀ علمی تنها راهی برای توصیف جهان در کنار دیگر راه هاست و قطعیت ندارد. از نسبی گرایان مشهور می توان از تامس کوهن و پل فایرابند نام برد. پیداست کشفیات علمی جدید روز به روز مسائل جدیدتری در برابر مابعدالطبیعۀ علم قرار خواهد داد.

نقل قول ها

فلسفهٔ علم شاخه ای است از فلسفه که در کار رسیدگی به مسائل اساسی و بنیادین «شناخت» های بشری و بررسی چیستی و چونی علم و علوم است.
• «کل آنچه علم یا باورهای ما خوانده می شود، از اتفاقی ترین موضوعهای جغرافیایی و تاریخی تا ژرف ترین قوانین فیزیک اتمی یا حتی ریاضیات خالص و منطق، فرشی است بافته دست آدمی که فقط لبه های آن به تجربه برخورد می کند. یا به تمثیل دیگری، کل علم مانند میدان نیرویی است که تجربه شرایط مرزی آن باشد. وقتی که در حاشیه، با تجربه تعارضی پیدا می شود، این تعارض باعث تعدیلهای مجددی در درون میدان می شود. در این حالت باید در اطلاق صدق و کذب به پاره ای از قضایای خود تجدیدنظر کنیم. تجدیدنظر در صدق و کذب پاره ای از قضایا مستلزم تجدیدنظر در صدق و کذب پاره ای از قضایای دیگر است، زیرا این دو دسته از قضایا با یکدیگر ارتباط منطقی دارند - چون قوانین منطق خود فقط پاره ای از قضایای دیگر آن دستگاه، پاره ای عناصر دیگر آن میدان هستند.» -> ویلارد کواین
• «من که خود تجربه گرا هستم همچنان طرح مفهومی علم را درنهایت ابزاری می شمارم که به وسیله آن تجربه آینده را در پرتو تجربه گذشته پیش بینی می کنیم. اشیاء مادی به صورت مفهوم و به عنوان میانجی های سودمندی وارد این معرکه می شوند - آن هم نه به صورت تعریف براساس تجربه بلکه فقط به صورت موجودات مفروضی که از لحاظ شناخت شناسی می توان آنها را با خدایان هومر قیاس کرد. من خود در مقام فیزیک دان عامی غیرمتخصص به اشیاء مادی معتقدم نه به خدایان هومر؛ و اعتقاد خلاف این را خطای علمی می دانم.» -> ویلارد کواین
• «علم دنباله فهم متعارف است و به همان تمهید فهم متعارف که متورم کردن هستی شناسی است ادامه می دهد تا نظریه را ساده تر کند.» -> ویلارد کواین
• «ایده هایی که امروز اساس اصلیِ علم را تشکیل می دهند، فقط به این دلیل وجود دارند که اغراض نفسانی و غرض ورزی و نظر شخصی بوده اند، زیرا این امور با عقل مخالفت کرده اند؛ و زیرا اجازه یافته اند که به راه خود روند. پس ما نتیجه می گیریم حتی درون علم، عقل نمی تواند، و نباید اجازه داد، تا فراگیر شود و این که به سبب عامل های دیگر، عقل باید مغلوب شود، یا حذف گردد.» -> پاول فایرابند
• «علم یعنی این که بگذاریم فرضیه ها به جای ما بمیرند.» -> کارل پوپر
• «دانشمند واقعی نباید به نظریهٔ خود ایمان داشته باشد؛ بلکه باید نسبت به آن موضع انتقادی بگیرد و بداند که هر کس ممکن است اشتباه کند.» -> کارل پوپر
• «من این فرض اشتباه را داشتم که تحلیل مفهومی، راهنمایی برای کشف طبیعت اراده آزاد، آگاهی، خویشتن، منشأ ارزش ها و چیزهایی مانند این است. در نهایت متوجه شدم برای فیلسوفان معاصر تحلیل مفهومی فی نفسه و به خودی خود یک هدف است. آن زمان من تحصیلات تکمیلی ام را در پیتس بورگ می گذراندم و همایشی دربارهٔ کتاب کواین با عنوان «کلمه و شیء» داشتم. من در آنجا دریافتم که «علم» و «فلسفه» هم بسته هستند.» -> پاتریشا چرچلند
• «در کمال ناباوری، مواجه شدن با یک نظریهٔ علمی کهنهٔ از رواج افتاده و طرز عمل آن، تصورهای اساسی مرا نسبت به ماهیت علم و دلایل کامیابی مخصوص آن از اساس متزلزل کرد… تلاش برای یافتن ریشهٔ این اختلافات (یعنی بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی)، مرا به شناخت نقش چیزی در تحقیقات علمی رهنمون ساخت که از آن زمان به بعد آن را پارادایم، نامیده ام. مقصودم از این اصطلاح، دستاوردهای علمی مقبول عام است که در دوره ای از زمان، مسائل و راه حل های نمونه را برای جامعه ای از مشتغلان به علوم فراهم می آورد. همینکه این تکه از معمای من در جای خود قرار گرفت، به سرعت پیش نویسی از این رساله فراهم آمد.» -> توماس کوهن
• «آن کس که به کار پژوهش در علم عادی اشتغال دارد، یک حل کننده معما است، نه آزمایندهٔ پارادایم ها. هر چند ممکن است ضمن جستجو برای یافتن راه حل معمایی خاص، برخی رویکردهای جایگزین را مورد آزمایش قرار دهد و آنهایی را که به نتیجهٔ مطلوب او نمی انجامند، کنار نهد، اما در این کار آزمایندهٔ پارادایم نیست.» -> توماس کوهن
• «من می گویم که قوانین (بنیادین) فیزیک توصیفی حقیقی از واقعیت ارائه نمی دهند. این گفته طنینی ضد رئالیستی دارد. به واقع این چنین نیز هست، اما این دعوی را اینگونه تفسیر کردن گمراه کننده است. زیرا دیدگاه ضد رئالیستی در فلسفه علم به طور سنتی بر دو نوع است. ون فراسن مدافع جدید یکی از این دو نوع رهیافت ضد رئالیستی است؛ هیلاری پاتنم نماینده آن دیگری. … اما … من مخالفتی با هویّات نظری ندارم؛ و فعلاً به این کاری ندارم که چگونه این نکته را در می یابیم که آنها به چه نحو عمل می کنند. آنچه موجب ناخشنودی من است، آن است که قوانین تبیین کننده دربارهٔ نحوه عمل این هویّات چیزی نمی گویند. در واقع این بخشی از نقش تبیین کنندگی آنهاست که در این خصوص چیزی نگویند. هیلاری پاتنم… نیز معتقد است قوانین فیزیک امور واقع (فکت های)(Facts) مربوط به واقعیت را ارائه نمی دهند. اما این بدان جهت است که (به زعم او) هیچ چیز دیگر حتی این گفته معمولی که شیرینی های درون اجاق گاز دارند می سوزند نیز امور واقع مربوط به واقعیت را ارائه نمی دهد… من معتقدم که می توان این نکته را پذیرفت که بسیاری از گزاره های ما امور واقع مربوط به واقعیت را ارائه می دهند… تنها قوانین تبیین کننده بنیادین هستند که واقع نما نیستند.» -> نانسی کارترایت
• «چند سال قبل من کتاب چگونه قوانین فیزیک دروغ می گویند را تحریر کردم. آن کتاب در نظر عامه به مثابه حمله ای به رئالیسم تلقی شد. امروزه فکر می کنم که دربارهٔ دشمن دچار خطا شده بوده ام: این رئالیسم نیست که باید با آن مبارزه کرد بلکه بنیادگرایی است. … نمی توان علم تحصّلی را بدون استفاده از استقراء به انجام رساند، و آنجا که بتوان پدیدارهای انضمامی را به نحو مجاز از یک الگوی انتزاعی استنتاج کرد، این پدیدارها به منزله نوعی مبنای استقرایی برای آن الگو عمل می کنند. چگونه قوانین فیزیک دروغ می گویند معتبر بودن این قبیل استنتاج ها، و در نتیجه حمایت تجربی برای قوانین انتزاعی را مورد تردید قرار داد. من هنوز بر این باورم که این قبیل استنتاج ها بطورکلی کم اعتبارند، اما این نکته ای نیست که در اینجا قصد پرداختن بدان را دارم؛ بنابراین اجازه دهید برای ادامه بحث، عکس مطلب را فرض کنیم: یعنی اینکه استنتاج های مورد اشاره به نحو قیاسی صحیحند و صرفاً از مقدمات صحیح بهره می گیرند. سپس با قبول اعتبار استنتاج های استقرایی مناسب، برای پای بند بودن به نظریه رئالیسم مربوط به قوانین مورد بحث، دلیل موجهی در اختیار داریم. اما این امر دلیلی بر آن نمی شود که بنیادگرا باشیم.» -> نانسی کارترایت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فلسفه علم یا فلسفه علوم شاخه ای است از فلسفه که به مطالعه تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی، شیوه ها، ابزارها، و طبیعت نتایج به دست آمده در علوم گوناگون همت می گمارد. فلسفه علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر فلسفه بسیار تازه و جوان است.
فلسفه علم یا فلسفه علوم شاخه ای است از فلسفه که به مطالعه تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی، شیوه ها، ابزارها، و طبیعت نتایج به دست آمده در علوم گوناگون همت می گمارد. فلسفه علم، از لحاظ علم مورد بررسی خود به زیرشاخه های متعددی تقسیم می گردد که از جمله می توان فلسفه فیزیک، فلسفه شیمی، فلسفه ریاضیات، فلسفه زیست شناسی، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه مکانیک کوانتومی، و فلسفه نسبیت را ذکر نمود.
ظهور فلسفه علم
فلسفه علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر فلسفه بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهار نظرهای ارسطو، فرانسیس بیکن در قرن شانزدهم، و تعداد اندک شماری از متفکران قرن نوزدهم مانند جان استوارت میل، هیوئل، و هرشل را استثنا کنیم، بحث های جدی، متمرکز و مفصل اولین بار در قرن بیستم و توسط پوزیتیویست های منطقی گسترش داده شد. بعدها بحث ها در موافقت و مخالفت با بیکن و استقراگرایان، و نیز با پوزیتیویست های حلقه وین منجر به پیدایش مکاتب بسیار مهم دیگری در فلسفه علم گردید. ابطال گرایی، واقع گرایی (رئالیسم علمی)، و نسبی گرایی از آن جمله هستند.
مباحث اساسی در فلسفه علم
...


کلمات دیگر: