مترادف حله : جامه، لباس | برزن، کوی، محله، منزل، خانه
برابر پارسی : کوی، جایگاه، جامه
priestly vestment
جامه، لباس
برزن، کوی، محله
منزل، خانه
۱. برزن، کوی، محله
۲. منزل، خانه
(حِ لِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کوی ، محله . 2 - محل گرد آمدن .
(حُ لِّ) [ ع . حلة ] (اِ.) 1 - جامة نو. 2 - لباسی که بدن را بپوشاند.
حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) ضعف . فتور. || شکستگی . || جهت چیزی و مقصود آن . (منتهی الارب ). جهته و قصده . (از اقرب الموارد). || زنبیل کلان از نی . || جای . منزل . (منتهی الارب ).
حلة. [ ح ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. (از منتهی الارب ). مردمان فرودآمده . (از مهذب الاسماء). || نوعی از فرودآمدن . || جماعت خانه ها یا صد خانه . || مجلس . || جای اجتماع . || درختی خاردار که شتران برغبت خورند. || پاره ای از بوریا. || ضعف و فتور. || شکستگی . || (مص ) حله ٔ هدی ؛ رسیدن هدی بجایی که کشتن وی روا بود. (منتهی الارب ).
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
نظامی .
ناصرخسرو.
حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است به ناحیه ٔ دجیل از بغداد. (منتهی الارب ).
۱. کوی؛ محله.
۲. مجلس.
۳. محل اجتماع مردم.
۴. گروهی از مردم که در جایی فرود آیند.
۱. جامه.
۲. لباس نو.
۳. جامۀ بلند که بدن را بپوشاند.
۴. [قدیمی] سلاح.
جامه .لباس نو .جامه بلند که بدن را بپوشاند
تدبر
حیله – نیرنگ