کلمه جو
صفحه اصلی

حله


مترادف حله : جامه، لباس | برزن، کوی، محله، منزل، خانه

برابر پارسی : کوی، جایگاه، جامه

فارسی به انگلیسی

robe, priestly vestment

priestly vestment


مترادف و متضاد

جامه، لباس


برزن، کوی، محله


منزل، خانه


۱. برزن، کوی، محله
۲. منزل، خانه


فرهنگ فارسی

شهری بود در عراق میان کوفه و بغداد در ساحل رود فرات .
جامه، لباس نو، جامه بلندکه بدن رابپوشاند، کوی، محله، مجلس، محل اجتماع مردم، گروهی ازمردم
(اسم ) ۱ - جام. نو پوشاکی که هم. بدن را بپوشاند . ۲ - برد یمنی . جمع : حلل و حلال .
گروهی از مردم که بجایی فرود آمده باشند

فرهنگ معین

(حِ لِّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کوی ، محله . ۲ - محل گرد آمدن .
(حُ لِّ ) [ ع . حلة ] (اِ. ) ۱ - جامة نو. ۲ - لباسی که بدن را بپوشاند.

(حِ لِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کوی ، محله . 2 - محل گرد آمدن .


(حُ لِّ) [ ع . حلة ] (اِ.) 1 - جامة نو. 2 - لباسی که بدن را بپوشاند.


لغت نامه دهخدا

حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) ضعف . فتور. || شکستگی . || جهت چیزی و مقصود آن . (منتهی الارب ). جهته و قصده . (از اقرب الموارد). || زنبیل کلان از نی . || جای . منزل . (منتهی الارب ).


حلة. [ ح ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. (از منتهی الارب ). مردمان فرودآمده . (از مهذب الاسماء). || نوعی از فرودآمدن . || جماعت خانه ها یا صد خانه . || مجلس . || جای اجتماع . || درختی خاردار که شتران برغبت خورند. || پاره ای از بوریا. || ضعف و فتور. || شکستگی . || (مص ) حله ٔ هدی ؛ رسیدن هدی بجایی که کشتن وی روا بود. (منتهی الارب ).


حلة. [ ح ُل ْ ل َ ] (ع اِ) ازار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ردا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || بردهای یمانی باشد یا غیر آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). و لایکون حلة الامن ثوبین او ثوب له بطانة و سلاخ . ج ، حُلَل ، حِلال . (منتهی الارب ). || جامه ٔ نو. پوشاکی که همه بدن را بپوشاند. (فرهنگ فارسی معین ). لباس و پوشاک خواه از کمر بپائین را بپوشاند ویا همه ٔ تن را و جامه و رخت و قبا. (ناظم الاطباء) : و از وی [ اصفهان ] جامه ٔ ابریشم گوناگون خیزد چون حله و عتابی و سقلاطون . (از حدود العالم ).
با کاروان حلّه برفتم ز سیستان
با حلّه ٔ تنیده ز دل بافته ز جان .

فرخی .


آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید
وآمد پدید باز همه دشت پرنیان .

منوچهری .


آن حله را که ابر مر او راهمی تنید
باد صبابیامد و آن حله بردرید.

منوچهری .


کشد دشت را گه بساط مدثر
دهد باغ را گاه حله مطیر.

ناصرخسرو.


روی صحرا را بپوشد حله ٔ زربفت زرد
چون بشب زین گوی تیره روی زی صحرا کند.

ناصرخسرو.


خودپرستی چو حلقه در بر نه
بیخودی را چو حله در برکش .

خاقانی .


حور پیش آمده به استقبال
عقد بگشاده حله چاک شده .

خاقانی .


حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
گرفتم در برش گفتم که ماهم درکنار است این .

خاقانی .


در چین نه همه حریر بافند
گه حله گهی حصیر بافند.

نظامی .


دهی چون بهشتی برافروخته
بهشتی صفت حله بردوخته .

نظامی .


بسا تنگ عیشان تلخی چشان
که آیند در حله دامن کشان .

سعدی .


زشت را گو هزار حله بپوش
که همان مرده شوی پارین است .

سعدی .


- حله باف ؛ بافنده ٔ حله . رجوع به این کلمه در ردیف خود شود.
- حله پوش ؛ آنکه حله پوشد. رجوع به این کلمه در ردیف خود شود.
- حله گر خاک ؛ آرایش گر خاک . کنایه از رویاننده ٔ سبزه را گویند :
لعل طراز کمر آفتاب
حله گر خاک و حلی بند آب .

نظامی .


- حله گون ؛ برنگ حله :
وز خون خلق خاک زمین حله گون کند
از بهر دین حق ّ ز بغداد تا حلب .

ناصرخسرو.



حله. [ ح ِل ْ ل َ ] ( اِخ ) مزیدیه. جامعان. ( از منتهی الارب ). یاقوت چنین آرد: حله بنی مزید شهر بزرگی است که میان بغداد و کوفه واقع شده و به جامعان موسوم است. طول آن 67 درجه و سدس و عرض آن 32 درجه است. معدل النهار 15 درجه و درازترین روزها بچهارده ساعت و ربع میرسد. اول بار سیف الدوله صدقةبن منصوربن دبیس بن علی بن مزید اسدی بدانجا فرودآمده و آنرا آباد ساخت. جایگاه پدران او نزدیک نیل بود و چون در اثر اختلافات و جنگهای برکیاروق و محمد و سنجر فرزندان ملکشاه در محرم 495 هَ. ق. قدرت و مال وی فزونی یافت به جامعان که موضعی در سمت غربی فرات است منتقل شد. آن موضع در آن زمان نی زاری بود که درندگان به آن پناه می بردند. وی در آنجا عمارات و منازل باشکوهی بنا کرد و خود با لشکریانش در آنجا سکونت گزید و از آن پس تجار به آنجا رفت و آمد پیدا کردند و تا زمان حیات سیف الدوله از بهترین شهرهای عراق بشمار بود. شعراء عرب درباره آن بسیار شعر سروده اند، از آن جمله است :
انا فی الحلة الغداة کانی
علوی فی قبضةالحجاج.
ابراهیم بن عثمان ( از معجم البلدان ).
یک قصبه مرکز لوائی است در عراق عرب ، در ولایت بغداد در صد کیلومتری جنوب شهر بغداد و در طرفین نهر فرات ، در ً35 َ28 ْ32 عرض شمالی با ً30 َ18 ْ42 طول شرقی واقع شده ، جمعیت آن به 10000 تن بالغ میگردد. قسم اعظم این قصبه در کنار راست فرات یعنی در جهت جنوب غربی واقع شده است. فعلاً حله لواء مستقل است و بیش از 40هزار جمعیت دارد. و در دو طرف نهر فرات آبادی ها و بازارها و دو پل ثابت آهنین دارد. و جوامع و ابنیه خیریه زیادی در این مکان یافت میشود. ویرانه های شهر معروف بابل در جانب شمال در مسافت نیمساعت راه وجود دارد. اکثر ابنیه حله را از آجرهای همین خرابه ساخته اند. این شهر در تاریخ 495 هَ. ق. بهمت سیف الدوله صدقةبن منصوربن دبیس بن علی بن مزید الاسدی از امرای سلجوقی بنا نهاده شد. در ابتدا، ایتاس یکی عمارات و بیوتات برای خود و متعلقان و اقوام و عشایرش بنهاد، متعاقب آن تجار و اهل حرف و صنایع به این مکان روآور شدند و چارسوق و بازار و دکاکین لازمه و نظایر اینها را بوجود آوردند. در اندک زمانی این شهر توسع یافته بعمران و آبادی زیادی نایل شد، چنانکه قیافه شهر بزرگی را نشان میداد. در خلال انقراض خلافت عباسی این شهربا سایر جاهای واقعه در حومه و اطرافش رو به ویرانی و تنزل نهاد و تدریجاً بشکل یک قصبه درآمد. ( قاموس الاعلام ).

حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است به ناحیه ٔ دجیل از بغداد. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. جامه.
۲. لباس نو.
۳. جامۀ بلند که بدن را بپوشاند.
۴. [قدیمی] سلاح.
۱. کوی، محله.
۲. مجلس.
۳. محل اجتماع مردم.
۴. گروهی از مردم که در جایی فرود آیند.

۱. کوی؛ محله.
۲. مجلس.
۳. محل اجتماع مردم.
۴. گروهی از مردم که در جایی فرود آیند.


۱. جامه.
۲. لباس نو.
۳. جامۀ بلند که بدن را بپوشاند.
۴. [قدیمی] سلاح.


دانشنامه عمومی

جامه .لباس نو .جامه بلند که بدن را بپوشاند


تدبر


مختصات: ۳۲°۲۹′ شمالی ۴۴°۲۶′ شرقی / ۳۲٫۴۸۳°شمالی ۴۴٫۴۳۳°شرقی / 32.483; 44.433
علامه حلی
محقق حلی
ابن فهد حلی
سید بن طاووس
صفی الدین حلی
ابن معد
ابن نما
محمد فضولی
حِلّه (به عربی: الحلة) (به معنی منزل گاه)، از شهرهای عراق و مرکز استان بابل است. این شهر در کنار شط الحله (از شاخه های رود فرات) و در ۹۰ کیلومتری جنوب بغداد، بر سر راه بغداد به نجف قرار دارد. در سال ۱۳۷۸ هجری شمسی این شهر حدود ۳۶۴٬۷۰۰ نفر جمعیت داشته است.
شهر حله در قرن های پنجم و ششم قمری از زیباترین شهرهای عراق بود. این شهر به دست یکی از خلفای آل بویه به نام سیف الدوله اسدی در قرن پنجم هجری آباد شد.سیف الدوله در این شهر قصرها و خانه های زیبا ساخت و با آباد شدن آن، تجار و علما و شعرای فراوانی به سوی آن روی آوردند و در اندک زمانی حله مرکز تمدن و فرهنگ اسلامی گشت.حله از اوایل قرن ششم تا قرن دهم، مرکز علم و اجتهاد و مهد حوزه علمیه شیعه بود؛ و سپس حوزه شیعه به کربلا و سپس به نجف منتقل شد. گویند در یک قرن قریب به ۵۰۰ مجتهد در دیار حله می زیسته اند و این حکایت از نهایت شکوفایی علم و دانش در یک دیار می کند.
در تاریخ پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵ خورشیدی، پس از ساعت ۱۴:۰۰ بعد از ظهر در یکی از پمپ بنزین های حلّه و در میان اتوبوس های زائران طی یک انفجار تروریستی انتحاری حدود ۵۷ نفر از زائرین ایرانی اربعین که اکثریت قریب به اتفاق آنان از اهالی استان خوزستان بودند کشته شدند. در میان آمار دیگر کشته شدگان شهروندان بحرینی، پاکستانی و افغان هم دیده می شود. ساعاتی پس از این انفجار گروهک تروریستی داعش مسئولیت این انفجار را بر عهده گرفت.

دانشنامه آزاد فارسی

حِلِّه
شهر شیعه نشین در کشور عراق، مرکز اداریِ فرمانداری بابِل،واقع در ۱۰۰کیلومتری جنوب بغداد. جمعیت آن۳۶۴,۷۰۰ نفر است (۱۹۹۸). رودخانه فرات از کنار آن می گذرد. ویرانه های شهر باستانی بابل در شمال آن به چشم می خورد. حلّه به معنی محل اجتماع مردم است و این نام را شیعیان از قدیم بر این شهر نهاده اند. خاندان مزیدی مدت ها در آن جا حکومت کردند. حلّه از دیرباز دارالعلم شیعه بوده و بزرگ ترین علما و فقهای شیعی منسوب به آنند، ازجمله: محقق حلّی، ابن ادریس حلی، علّامه حلی و خاندان مشهور آل طاووس. مردم این شهر معتقد بودند که امام زمان (عج) در آن جا غایب شده است. مقام صاحب الزمان از بناهای مهم این شهر است.

نقل قول ها

حِلّه شهری در میانهٔ عراق.
• «حله شهری است کهن بینان و مستطیل گونه که از دیوار آن جز کمانی هایی گسیخته از دیوار گلین مدّور کهن برجای نمانده است. این شهر بر کنارهٔ فرات است و از سوی شرق بدان پیوسته و موازی با طول نهر فرات امتداد داد. حلّه را بازارهایی است با رونق، دربرمی گیرد همهٔ مؤسسات شهرنشینی و صنعت ها و حرفه های ضررو. شهری است قوی بنیان و آباد و پرجمعیت که نخلستان های درون و برون آن به هم پویسته و خانه های شهری در یمان نخلستان ها واقع شده است.» -> ابن جبیر، در ۱ صفر ۵۸۰/ ۱۳ مه ۱۱۸۴

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] شهر حله شهری قدیمی در میانه عراق و مرکز استان بابل می باشد. این شهر بین راه بغداد به نجف و در فاصله هشتاد کیلومتری جنوب شرقی بغداد قرار دارد. این شهر کهن، یکی از مراکز مهم حوزه های علمی شیعه است و بسیاری از بزرگان شیعه مانند، علامه حلی و محقق حلی از این شهر برخاسته اند و امروزه استان بابل یکی از استان های شیعه نشین مهم عراق است.
در نزدیکی حله شهر باستانی «هاشمیه» قرار دارد که روزگاری پایتخت اولیه عباسی ها بود. در این شهر ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور دوانیقی خلافت کردند و منصور پس از ساختن بغداد پایتخت خود را به بغداد منتقل کرد. دهها نفر از سادات جلیل القدر بنی الحسن علیه السلام به دست این دو تن در این شهر به شهادت رسیدند. برخی از آن ها را از مدینه بدین شهر آورده، زندان نموده و سپس درگورهای دسته جمعی دفن کردند و یا در دیوارها و ستون ها جای دادند و بر آن ها ساختمان بنا کردند.
این امامزاده به «حمزه الغربی» شهرت دارد، وی ابویُعلی حمزه بن القاسم بن علی بن حمزه بن الحسن بن عبیدالله بن ابی الفضل العباس علیه السلام است. او از راویان حدیث و از علمای بزرگوار شیعه بوده و آرامگاهش در روستای «مزیدیه» در نزدیکی حله می باشد. بر قبر او گنبد و ضریح و رواق و صحن بزرگی ساخته شده و زیارتگاه مردم است.
فرزند بزرگوار امام موسی بن جعفر علیه السلام و برادر تنی امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه سلام الله علیها است. او پس از شهادت پدرش از بغداد گریخت و در میان عشایر منطقه «سور» در اطراف حله مخفی گردید و پس از وفات در آرامگاه کنونی اش دفن شد. امروزه قبر او زیارتگاه مردم است و صحن و سرا و بارگاه باشکوهی دارد و میان مردم به استجابت دعا و نذر مشهور است.
این دو امامزاده بزرگوار و صحیح النسب، مشهورترین امامزادگان این منطقه هستند و شهرت این دو به گونه ای است که نام شهر مدفن آنان، از نام اصلی به نام این دو تن تغییر یافت و در میان مردم به شهر «حمزه و قاسم» مشهور شده است.
در آغاز بزرگراه کربلا به حله بقعه ای است با گنبد مخروطی که بنابر روایات تاریخی، امیرالمومنین علیه السلام هنگام بازگشت از جنگ صفین در این بقعه نماز ظهر و نماز عصر را پس از آن که خورشید به اراده پروردگار و خواست حضرت علیه السلام از وضعیت غروب به ظهر بازگشت، بجای آورد. این واقعه پیشینة تاریخی کهنی دارد و تمامی مورخان و محدثان درباره آن سخن گفته و آن را یکی از معجزات حضرت علی علیه السلام شمرده اند.

گویش مازنی

/hele/ حیله – نیرنگ

حیله – نیرنگ


جدول کلمات

کوی, برزن, محله, جامه بلند

پیشنهاد کاربران

حله یعنی. جمع شدن مردم

حُلّه حُلّه ؛ شهری است در جنوب ِ بغداد پایتخت عراق؛ در نزدیکی رود فرات

آل حسان آل حسان ؛ قبیله ی بنی حرب از قبیله ی بنی مالک که در حضرموت یمن ساکن بوده اند

هو
به ضم ح و تشدید لام. یعنی برد یمانی ، جامه نو.

حُلّه: جامه، لباس، تن پوش، پیراهن، پارچه


کلمات دیگر: