کلمه جو
صفحه اصلی

نسخ


مترادف نسخ : ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض، خطنسخ

برابر پارسی : زدایش، سِتردن، برانداختن، ستردن، نسک، نَسک | ( نُسخ ) نسک، نَسک

فارسی به انگلیسی

desuetude, extinction, abrogation, abolition, style of writing used in typography

abrogation, abolition, style of writing used in typography


copies, [med.] recipes, prescriptions


desuetude, extinction


مترادف و متضاد

ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض


خطنسخ


۱. ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض
۲. خطنسخ


فرهنگ فارسی

خطی است که محققان ریشه آنرا در عهد جاهلیت هم یافته اند اما خط نسخ عربی ( اسلامی ) پس از خط کوفی در ایران رواج یافت و اینکه شهرت دارد که خط عربی در اول کوفی بوده و ابن مقله خط نسخ را اختراع کرده است بر اساسی نیست و خطوطی بخط نسخ برروی پاپیروس موجود است که متعلق باواخر قرن اول هجریست و ابن مقله خط نسخ را موزون و زیبا ساخت و لایق آن قرار داد که قر آن را بدان خط بنویسند .
( اسم ) جمع نسخه .

فرهنگ معین

(نُ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نسخه .
(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) منسوخ ساختن و باطل کردن چیزی . ۲ - (مص ل . ) تغییر صورت دادن . ۳ - یکی از شش خط اختراعی ابن مقله که قرآن را معمولاً با آن خط می نویسند.

(نُ سَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نسخه .


(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) منسوخ ساختن و باطل کردن چیزی . 2 - (مص ل .) تغییر صورت دادن . 3 - یکی از شش خط اختراعی ابن مقله که قرآن را معمولاً با آن خط می نویسند.


لغت نامه دهخدا

نسخ . [ ن ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ نسخة. رجوع به نسخة شود.


نسخ. [ ن َ ] ( ع مص ) زایل کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ) ( از معجم متن اللغة ). ازالة. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). زایل گردانیدن.( تاج المصادر بیهقی ). محو کردن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ). دور کردن. ( غیاث اللغات ). از بین بردن. ( از معجم متن اللغة ). نیست گردانیدن. ( فرهنگ خطی ). گویند: نَسَخَت الشمس ُ الظل َّ و الشیب ُ الشباب َ. ( از اقرب الموارد ). || ناچیز و هیچکاره کردن چیزی را و چیز دیگر به جایش قائم کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ابطال. ( از المنجد ). منسوخ گردانیدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 99 ). منسوخ کردن.( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). باطل کردن. ( فرهنگ نظام ). باطل کردن چیزی را و چیز دیگر در جای آن آوردن.( از ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ). رد کردن چیزی را به چیزی که بهتر از آن باشد. ( غیاث اللغات ). برانداختن. فرمان بگردانیدن. ابطال کردن. || از خانه به خانه بردن زنبور آنچه در آن باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه در کندوی زنبور عسل است به کندوی دیگر بردن. ( از اقرب الموارد ). || نسخه کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 99 ). نسخت گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). نوشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقل کردن و نوشتن از روی نوشته ای حرف به حرف. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). از روی نوشته ای نوشتن. ( فرهنگ نظام ). کتاب نوشتن. ( غیاث اللغات ). نوشتن کتابی را به نقل از کتابی دیگر. ( ناظم الاطباء ). رونویس کردن. ( یادداشت مؤلف ). یقال :نَسَخ َ الکتاب َ؛ اذا کتبه عن معارضة. ( منتهی الارب ). || نقل. ( از اقرب الموارد ) ( تعریفات ). بردن چیزی را از جائی به جای دیگر. ( از معجم متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ). || برگردانیدن چیزی را از صورتش و زشت نمودن آن را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مسخ کردن. ( از ناظم الاطباء )( از معجم متن اللغة ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ): نَسَخَه اﷲ قرداً؛ مَسَخَه. ( معجم متن اللغة ). || تغییر صورت دادن و منتقل شدن روح انسانی بعد از مردن جسمش به جسم دیگر که لفظ دیگرش تناسخ است. ( فرهنگ نظام ). عبارت است از انتقال روح از بدن انسانی به بدن انسانی دیگر. ( از المنجد ). انتقال نفوس انسانی به بدن های انسانهای دیگر. رجوع به تناسخ شود. || در اصطلاح شعرا، نسبت دادن شاعر کلام دیگری را به خود بی تغییر لفظ و معنی آن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) یکی از شش قسم خط است که علی بن مقلة وزیر الراضی باﷲ عباسی [ در اواخر قرن سوم هَ. ق. ] مخترع خوش نویسی آن بود. ( فرهنگ نظام ). یکی از شش خط انتزاعی ابن مقله و آن را خط قرآنی نیز گویندزیرا که در این ایام قرآن مجید را به این خط می نویسند. ( ناظم الاطباء ). و آن را خط بدیع نیز گویند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ابن مقله در این لغت نامه و آداب اللغة العربیة ج 1 ص 205 و پیدایش خط و خطاطان شود.

فرهنگ عمید

۱. باطل کردن.
۲. (اسم ) (هنر ) در خوشنویسی، یکی از خطوط اسلامی که یاقوت معتصمی آن را پدید آورد و در کتابت قرآن و حروف چینی به کار می رود.
۳. رد کردن، برگرداندن چیزی.
۴. [قدیمی] نوشتن.
= نسخه

۱. باطل کردن.
۲. (اسم) (هنر) در خوشنویسی، یکی از خطوط اسلامی که یاقوت معتصمی آن را پدید آورد و در کتابت قرآن و حروف‌چینی به کار می‌رود.
۳. رد کردن؛ برگرداندن چیزی.
۴. [قدیمی] نوشتن.


نسخه#NAME?


دانشنامه عمومی

(زبان کوچه، آرگوی جوانان) نَسَخ؛ ولع و میل شدید داشتن، به ویژه برای سیگار و مانند آن.


نسخ می تواند به موارد زیر اشاره کند:
نسخ (تلفظ می شود/nosæx/)، جمع نسخه
نسخ (حقوق) (تلفظ می شود/næsx/)، لغو قانون
نسخ در قرآن (تلفظ می شود/næsx/) جایگزینی یک حکم با حکم دیگر
خط نسخ (تلفظ می شود/næsx/) خطی ابداع شده در در اوایل قرن سوم هجری
نسخ (حقوق). نسخ قانون عملی است که قانون گذار به موجب آن به طور صریح یا ضمنی اعتبار قانونی را سلب می کند. به عبارت دیگر با وضع قانون جدید، اعتبار و قدرت قانون قدیم از بین می رود و قانون جدید جایگزین می شود. در اصطلاح حقوقی قانون جدید را ناسخ و قانون قدیم را منسوخ می گویند. نسخ قانون را با ابطال آن نباید اشتباه گرفت. به طور مثال در حکومت جدیدی که حکومت سابق خود را نامشروع می داند و در نتیجه مجلس جدید ایجاد می کند و اعلام می کند که قوانین گذشته بر اساس قانون اساسی جدید درست نبوده است و آنها را ابطال می کند، آثار قوانین ابطال شده به کلی از بین می رود و نتیجه اش شامل گذشته نیز می شود. اما نسخ قانون به موردی اطلاق می شود که قانون گذار وجود قانونی را که تشریفات وضع آن درست بوده است را بنا به مصالحی زاید تشخیص می دهد. بنابراین، اثر قانون نسبت به آینده از بین می رود اما آثار گذشتهُ آن حفظ می شود.
جعفری لنگرودی، محمد جعفر (۱۳۹۰). ترمینولوژی حقوق. تهران: کتابخانه گنج دانش. شابک ۹۶۴-۵۹۸۶-۰۷-۹. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)

دانشنامه آزاد فارسی

نَسخ
در لغت به معنای: ۱. از روی نوشته ای دوباره نوشتن؛ ۲. نقل؛ ۳. ازبین بردن. بنابراین نسخه و استنساخ برگرفته از معنای اوّل و تناسخ ارواح از معنای دوم است. آنچه در اصطلاح اصولیان مورد بحث است معنای سوم است و آن عبارت است از برداشتن حکم شرعی سابق به وسیله دلیل شرعی دیگر پس از به اتمام رسیدن مدّت حکم سابق و منتفی شدن مصلحت و ملاک در آن، به گونه ای که اگر ناسخ وجود نمی داشت آن حکم همچنان به حال خود باقی می ماند. مثل حکم به وجوب نماز شب و سپس نسخ آن که هر دو در قرآن (سورۀ مزمل، آیۀ آخر) آمده است. نیز ← ناسخ_و_منسوخ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مسئله نسخ یکی از مسائل بسیار مهم در علوم قرآنی است که میان صاحب نظران در تعریف و مصادیق آن اختلافات فراوانی وجود دارد.
نسخ - در اصطلاح کنونی - عبارت است از: «رفع حکم سابق، که بر حسب ظاهر اقتضای دوام داشته، به تشریع حکم لاحق، به گونه ای که جای گزین آن گردد و امکان جمع میان هر دو نباشد».در این تعریف نکته هایی رعایت شده که باید مورد توجه قرار گیرد:۱- مقصود از حکم - چه منسوخ و چه ناسخ - حکم شرعی اعم از تکلیفی و وضعی است؛ لذا هر گونه تغییر و تبدیلی که در امور خارج از محدوده احکام شرعی انجام گیرد، از موضوع بحث خارج است.۲- مقصود از اقتضای دوام که بر حسب ظاهر حکم سابق است، همان اطلاق ازمانی است که بر حسب تفاهم عرفی استفاده می شود، زیرا هر گونه تکلیف یا دستوری سه گونه گسترش و شمول دارد: شمول افرادی، شمول احوالی و شمول ازمانی، یعنی فرمان صادر شده شامل همه افراد مورد خطاب یا مورد تکلیف می شود، و نیز شامل همه احوال هر فرد می گردد تا هر فرد در هر شرایطی که باشد، باید امتثال تکلیف نماید، به علاوه شامل همه زمان ها می گردد و در طول زمان باید این فرمان انجام گیرد.پس همه مکلفین، در هر شرایطی و در طول زمان باید تکلیف صادر راامتثال کنند. البته شمول افرادی را اصطلاحا عموم وضعی می نامیم؛بدین معنا که دلالت عموم وضعی،مستند به لفظ و مرتبط به اصل وضع لغوی آن است.ولی شمول احوالی و ازمانی را اطلاق می گوییم که بر پایه دلیل عقلی که این دو گونه اطلاق، از دلیل عقلی و نظر به مقام حکمت متکلم استفاده شده است، زیرا اگر مخصوص حالت خاص یا دوران خاصی بود، بایستی اعلام می کرد. (مقدمات حکمت) استوار است. در نتیجه هر تکلیفی بر حسب دلالت ظاهر کلام، اقتضای تداوم دارد.۳- مقصود از عدم امکان جمع، وجود تضاد و تنافی میان حکم سابق و لاحق است، که اصطلاحا: «تباین کلی » گفته می شود. ولی اگر دو حکم به گونه ای باشند که امکان وجود همزمان داشته باشند، در این صورت پدیده نسخ صورت نگرفته است، مانند آن که حکم سابق عام یا مطلق باشد و حکم لاحق خاص یا مقید، که در این صورت حکم لاحق مخصص یا مقید حکم سابق است نه ناسخ. یعنی شعاع حکم سابق را کوتاه می کند؛ ولی به کلی آن را بر نمی دارد.این خود یک گونه جمع عرفی است که متداول و متعارف است و از دایره نسخ بیرون می باشد. لذا فرق میان نسخ و تخصیص در آن است که نسخ، رفع حکم سابق از تمامی افراد موضوع است و تخصیص، رفع حکم از بعض افراد است، در حالی که حکم سابق در باره بعض دیگر هم چنان جاری است.

پیشنهاد کاربران

ینی احتیاج شدید ب چیزی ک بهش اعتیاد داری

نیاز شدید به چیزی

نیازمند بودن، محتاج بودن، لزوم بودن چیز خاصی، یا لزوم بودن شخصی، البته با تلفظ فتحه بروی ( نون و سین و خ ساکن )

نیاز به سیگار، اوج نیاز به سیگار، کف سیگار بودن

عادت روانی به چیزی

نیاز شدید به چیزی داشتن

در واژه کوچه بازاری ب معنای خمار میباشد

کف سیگار کردن، احتیاج به کشیدن دود

نسخ معرب نسک در اوستا می باشد که هر بخش از ۲۱ بخش اوستا را نسک مینامند. و نسخ یکی از شش خطی که قرآن مجید را با آن مینویسند. در علم واژه شناسی ریشه هند و اروپایی نسک - Ned به چم به هم متصل کردن نوشته شده که در اوستا naska در سانسکریت nahyati و همریشه های انگلیسی آن nexus, annex , connect می باشد .

نسق در زبان لری بختیاری

نسخ : نسخ از نظر لغت به معنی از بین بردن و زائل نمودن است ، و در منطق شرع ، تغییر دادن حکمی و جانشین ساختن حکمی دیگر بجای آن است ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 390 )

نسخ به معنی باطل کردن چیزی و جایگزین کردن چیز دیگر به جای آن است. که بسته به شرایط زمانی و محیطی میتونه مثل یک حکم تغییر کند.

خمار ( نیاز شدید به کسی یا چیزی )

گیر چیزی بودن ک اندک زمانی قبل احتیاج و در دسترس بودن ک با تاخیرش نسخ شدن نسخی در فرد میشود و معنی پیدا میکند.


کلمات دیگر: