کلمه جو
صفحه اصلی

زندگی پس از مرگ

فارسی به انگلیسی

afterlife

مترادف و متضاد

afterlife (اسم)
زندگی پس از مرگ

دانشنامه عمومی

زندگی پس از مرگ مفهومی است که می گوید بعد از مرگ کالبد فیزیکی، بخش جوهری هویت یک فرد یا رشته هشیاریش (Stream of consciousness) همچنان به بروز خود ادامه می دهد. زندگی پس از مرگ اعتقادی است که بیشتر ادیان از جمله ادیان ابراهیمی به آن ایمان دارند.
معاد
سرمازیستی
دی متیل تریپتامین
تجربه گرایی
معرفت شناسی
نسیان ابدی
سرنوشت مطلع نشدگان
معاد واژهٔ عربی ست، به معنای رستاخیز یا دوباره برخاستن (پس از مرگ).باور به رستاخیز (معاد) یکی از اصول دین اسلام است.معاد هم روحانی و هم جسمانی است. معاد یکی از اصول دین اسلام و یکی از مهم ترین آن هاست. به شکلی که در قرآن(کتاب مقدس اسلام) بعد از ایمان به خدا به چیزی به اندازهٔ معاد پرداخته نشده است.معاد در اسلام در دو بخش برزخ و آخرت بیان شده است. برزخ به دنیای میان دنیا و اخرت گفته می شود.طبق عقاید اسلام در این مرحله روح انسان به شکل کامل از بدن گرفته می شود. انسان در این مرحله کمی از جزای اعمال دنیایی اش را می بیند و این پدیده به شکل صورت واقعی اعمال است . زیرا در عقاید اسلام هر عملی که انسان مرتکب می شود در روح او حک می شود و در صورتی که اعمال او با توبه از روحش محو نگشته باشد می تواند این عمل حک شده در برزخ به شکل شخصی بر وی وارد می شود و می تواند اعمال خود را مشاهده کند.
برای نخستین بار در دوران پادشاهی نوین مصر مصریان (حدود ۱۵۵۰ پیش از میلاد) از این متون استفاده شد و تا ۵۰ پیش از میلاد ادامه داشت. با توجه به این که مصریان باستان به زندگی پس از مرگ باور داشتند، نسخ مصوری از دست نوشتهها را، همراه با سایر وسایل مورد مصرف روزانه در کنار فرد درگذشته به خاک می سپردند تا در زندگی پسین و ضمن استفاده از دیگر وسایل، کتاب های مصوری را نیز برای مطالعه در اختیار داشته باشند.این دست نوشته های نگاره دار مصری امروزه به نام کتاب مردگان نیز، یاد می شوند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می دهند و بدان دل می سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند.
پرسش هر انسانی که اندکی آشنایی با اطراف خود پیدا می کند و از لوازم زندگی کنونی سر در می آورد، این است که آیا پس از مرگِ بدن باقی هستیم یا مرگ، پایان وجود ماست؟ اگر باقی هستیم زندگی بعدی ما به چه صورت است؟ اگر چند پرسش حساس در زندگی آدمی باشد، این پرسش یکی از آنهاست. شاهد این سخن آن است که پرسش مذکور نه در دوره ای خاص از تاریخ محصور شده و نه در مرز خاصی از جغرافیا محدود گشته است. باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می دهند و بدان دل می سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند. مسلم است که این تلاش در حد بشری است و از این رو در طول تاریخ با تغییرات و دگرگونیها و پیشرفتها قرین بوده است. پرسشهای فراوانی در این باره پیش رو قرار دارند که همگام با پیشرفتها در عرصه های دیگر هم پاسخ دریافت می کنند و هم زمینه ساز پرسشهای عمیقتر می شوند.
مسائل زیر بنایی
هر پاسخی به پرسش یاد شده، متوقف بر دو مساله مشکل فلسفی است، مساله اول به «مساله نفس و بدن» (The Problem of Mind and Body) معروف است، یعنی مساله ناظر به تبیین رابطه میان نفس و بدن (دوگانه انگار باشیم) یا حالتهای نفسانی و حالتهای بدن (اگر تک انگار باشیم) مخصوصاً حالتهای مغزی و اعصابی. این مساله از مهمترین مسائل ذهن (نفس) به شمار می آید، زیرا نه فقط تحقیق در مساله «بقای فرد پس از مرگ جسمانی» بر مساله یاد شده مبتنی است، بلکه بحثهای دیگر فلسفه ذهن همچون مباحث آگاهی، هویت شخصی (مساله دوم)، آزادی اراده، بیماری روانی، نفش ذهن در رفتار و مقایسه میان نفسانیات آدمی و دیگر حیوانات و. . . نیز بر آن تکیه دارد. در پاسخ به این مساله نظریه های متفاوتی ارائه شده که معمولا به دو دسته تنظیم می شوند:الف. نظریه های فیزیکالیستی یا ماده گرایانه که متفقا بر این باورند که انسان یک موجود کاملاً فیزیکی است و چیزی به عنوان نفس یا روح غیر مادی و غیر بدنی وجود ندارد.ب. نظریه های دوگانه انگارانه که بر این باورند که آدمی به نوعی مرکب از بدن فیزیکی و روح غیر مادی است.البته قابل توجه است که عده ای از طرفداران این نظریه به روح غیر مادی جایگاه ویژه ای داده آن را جوهر اصلی شخص انسانی معرفی می کنند و عده ای هر دو ساحت بدن و روح را. خلاصه این مساله در بحث ما به این صورت در می آید که «انسان چگونه موجودی است؟» یا «حقیقت انسان چیست؟» مساله دوم به مساله «هویت شخصی» (personal Identity) معروف است. بر چه اساسی می توان گفت که فرد خاصی که در عالم دیگر وجود خواهد داشت همان فردی است که در این جهان به سر برده است؟ عده ای ملاک عینیت یا هو هویت مذکور را مثلا بر عهده بدن و عده ای دیگر به حساب حافظه گذاشته اند. اکنون این دو مساله را با تفصیل بیشتری بررسی می کنیم:
حقیقت انسان
ما هم در علم و هم در زندگی روزمره، اشیاء و موجودات را طبقه بندی می کنیم؛ به تعبیر دیگر، اشیاء و موجودات را در مجموعه هایی با نامهای متعدد قرار می دهیم. کیفیت این رده بندی آثار فراوانی را به همراه دارد؛ خوردنی و غیر خوردنی، اجسام آسمانی و زمینی، موجودات بیماری زا و درمانگر. نمونه هایی از رده بندیهای رایج در علوم مختلف است. اما یک عنصر مهم در طبقه بندی موجودات، که عموما در نظر گرفته می شود عنصر «حیات» است: آیا فلان موجود زنده است یا نه؟ از این جهت با دو مجموعه سرو کار داریم که اجتماع آنها همه اشیاء عینی را در بر می گیرد. این عنصر به قدری محوری و اساسی است که اگر ندانیم موجودی زنده است یا غیر زنده، به سختی می توان گفت که از آن تصوری قابل توجه داریم. عنصر دیگر، که اساسی بودن آن در همین حد از روشنی و وضوح است، «ذهن داشتن» است: آیا شیئی که به من نزدیک می شود ذهن دارد یا نه؟ از آنجا که جهت گیریهای ما در برابر اشیاء اطراف خود وقتی مشخص می شود که بدانیم شیء مذکور، مثلا احساساتی چون لذت و درد، یا عواطف و غیره را دارد یا نه، پرسش مذکور پرسش نا مانوسی نیست. از همین جهت است که ما خود را موجودی شاخص در میان سایر موجودات ذهنمند می دانیم و بر این باوریم که عواطف ما و توانایی ما بر عملیاتی چون انتزاع، اختراع و غیره در سطحی بسیار عالی است. تردیدی نیست که حالتها و وقایعی را که ما انسانها در زندگی خود تجربه می کنیم به دو مجموعه حالتهای جسمانی (Physical States) و ذهنی (Mental States) قابل تقسیم است. تمایز میان اعضای این دو مجموعه به گونه ای است که تحویل هیچ یک به دیگری ممکن به نظر نمی رسد و دست کم با وجود تلاشهای بسیاری که تا کنون به عمل آمده، و به احتمال قوی هیچ وقت، چنین تحویلی به سامان نرسیده و نخواهد رسید. هر دو مجموعه، اعضای فوق العاده متنوع و گوناگونی دارد که از هر عضو آن گاه زیر مجموعه های متعددی را می توان ساخت. مثلا پاره ای از حالتهای نفسانی زیر پوشش واژه «احساسات» (Feeling) قرار می گیرند، از جمله: درد، خارش و احساسهای بصری مختلف؛ و پاره ای دیگر زیر پوشش واژه «طرز تلقیهای گزاره ای» (Propositional Attitudes) جای می گیرند همچون: باور، میل و امید؛ و پاره ای دیگر زیر عنوان «عواطف»، (Emotions) مثل خشم، سرور و افسردگی .
ملاکهای دسته بندی حالات انسانی
...

پیشنهاد کاربران

بعد از مرگ برای من چه اتفاقی خواهد افتاد؟
بدنم به مولکولها تجزیه خواهند شد و جذب خاک خواهند گردید. روح و روان من دو برنامه مستقل از هم می باشند که یکی مسئول کنترل و هدایت زندگی درونی است و دیگری مسئول زندگی بیرونی. این دو برنامه از ادغام میدان های الکترو مغناطیس اطراف اجرام اتمی مثل الکترونها و پروتون ها ایجاد میشوند. برنامه روانی و روحی در مغز ژنها حکاکی شده اند. مغز ژنهای سلول های مغز و اعصاب با مغز ژنهای عادی فرق میکنند. برنامه روانی توسط طبیعت نوشته شده است و تغیر آن با اراده انسان صورت نمیگیرد، اما برنامه روحی مثل یک لوح سفید است که در طول زندگی بر اثر تعلیم و تربیت نوشته میشود. غرائز هم دو نوع اند، یکی روانی و دیگری روحی. مثلا غریزه گرسنگی و تشنگی جزء غرائز روانی اند و حس انتقام جویی مربوط به برنامه روحی است.
لذا برنامه های روحی و روانی از آنجایی که حاصل فعل و انفعالات میدان های الکترومغناطیس هستند، پس از به تحلیل رفتن نظم سلول های بدن پس از مرگ، به تحلیل رفته و نظم برنامه ای آنها مختل میگردد. اما عامل آنها یعنی دو میدان اشاره شده از بین نمی روند و به همراه اتم ها باقی خواهند ماند. روح و ماده هردو دو جنبه جدایی ناپذیر از یک حقیقت بنیادی تر اند و با هم یک معادله ریاضی تشکیل میدهند و این معادله هم ارزی این دو جنبه را نمایش میدهد و دارای یک ضریب تناسب است که مقدار آن برای انسان از طریق علمی غیر قابل تعیین می باشد. اما قدر و اندازه این ضریب تناسب ثابت و جاودانه نیست بلکه قابل تغییر. در عالمی که اکنون در آن زندگی میکنیم ، جنبه مادی به منتها الیه خود گسترش یافته و جنبه روحی به نهایت قِلَت و کسری خویش رسیده و در تمامی ابعاد مادی وجود خود را حفظ نموده است. با به کار بردن اصل فیزیکی عدم قطعیت هایزنبرگ، این دو جنبه هرگز نمی توانند بصورت مطلق و مجرد از همدیگر وجود داشته باشند.
در عوالم بعدی ضریب تناسب این معادله از طریق جهش کوانتمی در طی توالی مه بانگ ها به تدریج ( مرحله ای یا پله به پله ) به نفع جنبه روحی تغییر خواهد یافت تا اینکه در عالم نهائی ( طبق باور این حقیر عالم هفتم ) جنبه روحی به نهایت گسترش خود خواهد رسید و جنبه مادی به منتها الیه قِلَت و کسری خود میرسد و در تمامی ابعاد طبیعت روحی وجود خود را حفظ خواهد کرد. در آن عالم قوانین طبیعت مادی فعلی به قوانین روحی تبدیل خواهند شد و اتم های روحی جای اتم های مادی را خواهند گرفت.
بنابراین اصل جاودانه بودن زندگی و اصل معاد جسمانی و روحی حقیقت دارند اما نه از طریق بر انگیخته شدن مردگان از قبور و یا جدایی روح از بدن و مهاجرت آن در بدنی لطیف به نام قالب مثالی ( اقتباس از فلسفه افلاطون ) به عالم میانی به نام برزخ و در آن جا منتظر ماندنِ به صدا در آمدن اولین صور اسرافیل.
وقوع مجدد مه بانگ از لحاظ مدل ریاضی یک سوم حقیقت دارد. اما اگر باور داشته باشیم که هدف و معنی زندگی انسان رسیدن به سر حد کمال بوده و در یک زندگی امکان رسیدن به کمال برای همه مقدور نمی باشد، لذا ضرورتا زندگی باید دو باره و دوباره از نوع آغاز گردد و سطح کمال فعلی ارتقاء یابد که بتواند از این طریق تا سر حد کمال ، تکامل یابد. در این جا سوال مهمی که باقی می ماند این است که تکلیف هویت فردی و خانوادگی و اجتماعی انسان چه میشود ؟
آیا تاریخ چه های افراد انسانی که در قالب اطلاعات هستند در حین انقباض مجدد کل کیهان به تکینگی یا پلاسمای انرژی - نوری اولیه از بین خواهند رفت یا در یک جایی غیر مادی ذخیره و حفظ خواهند شد که به توانند در عالم بعدی دو باره ایجاد و سیر کمال خودرا دنبال کنند ؟
علم تجربی فعلا و تا آینده های دور دستی قادر به ارائه پاسخ روشنی به این سوال نخواهد بود.
اما اعتقاد به خداوند به ما کمک میکند که ذخیره اطلاعات را در خاطره خداوند امکان پذیر بدانیم.
آنهم بدون تعصبات دینی - مذهبی.
خود خداوند حالت اولیه خودرا که خوبی، زیبائی، قدرت و دانش مطلق بوده است رها نموده و هدفش این است که همان حالت اولیه بر گردد و همه کائنات و ما انسانها هم جزئیات این سفر را تشکیل میدهیم که سفری است از خود و در خود و برای خود.
بعد از مرگ، بخش خودآگاهی انسان بطور کامل مختل میگردد، طوریکه گذر زمان را نمی تواند تشخیص دهد، لذا چه یک ثانیه و چه میلیارد ها سال به توان میلیارد ها سال. این فاصله بسیار طولانی فقط برای زندگان طولانی است اما برای مردگان برابر با یک پلک چشم به هم زدن.
در مورد آیات هفت آسمانها و زمین، تمامی تفاسیری که بر مبنای جهان بینی ارسطو و بطلمیوس تا کنون صورت گرفته اند، با کمال تاسف باید قاطعانه باور داشت که جملگی اشتباه می باشند، لذا ضروری است برای موئمنین ایرانی که این آیات را از نو و بر مبنای داده های علمی تفسیر نمایند. هفت آسمان بصورت هفت طبقه و یا هفت لایه بطور همزمان وجود ندارند، بلکه فقط یک آسمان و یک زمین ( البته منظور زمین خودمان و نه زمین های احتمالی اطراف ستارگان دیگر ) بطور همزمان وجود دارند. هفت آسمان و هفت زمین بطور متوالی پشت سر هم ایجاد خواهند شد.

در متن بالا اشاره به هفت عالم نمودم ، ممکن است برای خواننده این سوال پیش آید که چرا هفت عالم را باید پشت سر بگذاریم تا به بهشت موعود برسیم و چرا سریع بعد از مرگ این اتفاق نمی افتد. برای اینکه پاسخی منطقی و معقولی به این پرسش بدهیم، بهتر است اول نگاهی دقیق تر به وجود انسان بیندازیم و ببینیم که آیا انسان همین است که آنرا با حواس پنجگانه درک و تجربه می نماییم یا اینکه دارای ابعاد نهفته دیگری هست که تاکنون در مقابل دیدگان پژوهش گران وجود انسانی مخفی مانده اند. در این بررسی بهتر است اول به بخش آشنا وجود انسان نگاهی کوتاه بیندازیم که برای همگی به سهولت قابل درک باشد و نیازی به تحقیقات پیچیده نداشته باشد. هر فرد انسانی یا مرد است یا زن، یا مذکر یا موئنث، یا نر و یا ماده است. غیر از این دو حالت یک جنس بینا بین هم وجود دارد. در مورد این جنس: یک فرد انسانی از لحاظ فیزیکی یا مذکر و یا موئنث متولد شده است اما به تدریج از همان دوران کودکی متوجه می شود که دارای تمایلات جنسی جنس مخالف جنس فیزیکی خود می باشد. طوریکه می دانیم عده قلیلی از این انسانها سعی میکنند که طریق مصنوعی جنسیت فیزیکی خودرا تغییر دهند که به عمل ترانس جندا معروف است و در بعضی جوامع با مشکلات عدیده ای مواجه میشوند. جنس بینابین دیگری هم قابل مشاهده می باشد که در آن یک فرد انسانی علاوه بر تمایلات جنسی فیزیکی جنس خود همزمان دارای تمایلات جنسی جنس مخالف هم می باشد که معمولا به شکل هم جنس گرائی بروز میکند. خیلی از انسان ها دارای چنین تمایل فرعی میباشند، اما دارای قدرت کنترل آن هستند و در طول زندگی افسار این تمایل را بطور آگاهانه و یا از روی اجبار های اخلاقی در دست دارند و مرتکب عمل هم جنس گرایی نمی شوند. هسته تمام سلول های بدن انسان ( غیر از گلبول های قرمز خون ) به استثنای سلول های جنسی از ۲۳ جفت کروموزون و مجموعا ۴۶ تا تشکیل شده اند که نوار ژنها روی آنها پیچیده شده است. ۲۳ عدد از طرف مادر و ۲۳ عدد از طرف پدر به فرزندان منتقل می شوند. در عوض هسته سلولهای جنسی ۲۳ عدد بوده که یا مردانه و یا زنانه می باشند. بنابر این یک فرد انسانی فقط در سلولهای جنسی مذکر یا موئنث بوده و در بقیه سلولها از لحاظ جنسی مشترک بین زن و مرد میباشد. لذا تنها سلول های جنسی در تمایلات جنسی تعیین کننده نمی باشند. یا می توان گفت که در حین شکل گیری حالت تناسلی، این بذر دو ریشه ای به طور کامل با یک حالت تبدیل نمیشود بلکه یک حالت فرعی هم در کنار آن رشد اندکی می یابد که تمایلات فرعی جنسی را به وجود می آورد. تا این جا نگاه را به بخش آشنا معطوف داشتیم که هم پژوهش گران و هم انسانهای عادی ( مثل من ) آنرا به خوبی و یا تا حدودی می شناسند. غیر از این جنبه ها، هر فرد انسانی دارای تمایلات جنسی دیگری است که گویا حتی پژوهش گران و متخصین انسان شناسی تاکنون آنرا نشناخته اند، چه رسد به انسانهای عادی. اگر هم به چنین شناختی رسیده باشند، حد اقل در کتب و نشریات علمی اشاره ای به آن نشده است و اگر هم شده است بصورت مبهم و غیر روشن. فروید و یانگ هم گویا اشارات کوتاه و ناقصی در این زمینه نموده باشند. از دیدگاه این حقیر حق طبیعی انسان این است که دو جنبه جنسی وجودی خودرا پشت سر هم بطور طبیعی و نه از طریق مصنوعی تجربه نماید. از طرف دیگر می دانیم که یک فرد انسانی نمی تواند بطور همزمان به صورت زن و مرد پا به عرصه وجود بگذارد ( در دوقلو ها و چند قلوها مورد نظر نیستند بلکه خود یک فرد ) .
برای اینکه این حق طبیعی تا کنون ناشناخته بر آورد شود، ضرورتا باید زندگی دو باره تکرار گردد تا هر فردی از آن جنبه دیگر وجودی خود پا به عرصه وجود بگذارد. در اینجا خواننده تیز هوش از این حقیر این سوال را خواهد پرسید : پس در عالم هفتم همگی با جنس مخالف جنسی خود وارد بهشت خواهند شد ؟ پاسخ این سوال مخفی است و جواب آن اندکی برای همگی پیچده می باشد. در علم سوم جنسیت هر فرد انسانی همین جنسیت فعلی ( عالم مادی - روحی ) اول می باشد اما در عالم سوم ضریب تناسب معادله ماده - روح به نفع روح تمام خواهد شد و طبیعت مادی فعلی به طبیعت روحی تبدیل میگردد. همگی افراد انسانی در عالم سوم به صورت موجودات روحی متولد خواهند شد. البته باید توجه داشت که جنبه مادی بطور کلی محو نخواهد شد بلکه با قِلَت خود خواهد رسید. در عالم چهارم سکه جنسی دو باره با آنطرف خود فرود خواهد آمد. در عالم پنجم تصویر کاملا متفاوت خواهد بود تا چهار عالم قبلی. در آن عالم روش تولید مثل از طریق آمیزش والدین صورت نخواهد گرفت، بلکه از طریق تقسیم سلولی روحی خارج از رهِم ( یا رحِم ) مادر صورت خواهد گرفت و هر فرد انسانی به دو فرد مطلقا شبیه به هم تبدیل خواهد شد. بصورت : مذکر - مذکر و یا مونث - مونث. و والدین بجای دو تا چهار تا .
سرپرستی نوزادان به عهده والدین و کل جامعه صورت خواهد گرفت. جمعیت جوامع انسانی از عالم پنجم به بعد دو برابر می شود. در عالم ششم سکه جنسی دو باره از آن طرف در زمینه روحی فرود خواهد آمد. دوقلوی مذکر عالم پنجم به دوقلوی مونث و دوقلوی مونث به دوقلوی مذکر تبدیل خواهند شد. در عالم هفتم هر فرد انسانی به یک زوج مذکر - مونث تبدیل شده و زندگی جاودانه خودرا در پیشگاه خداوند و در بهشت موعود آغاز خواهد کرد. طول عمر انسان در عالم ها متفاوت خواهد بود. در عالم اول و دوم طول زمان ابد با هم برابر به این معنا که در زندگی بعدی همگی دارای همین طول عمر در عالم اول می باشیم. طول ابد های عوالم سوم و چهارم و پنجم و ششم که هر کدام دو تایی با هم برابر خواهند بود، برای ما انسان های عالم اول غیر قابل اندازه گیری و تعیین می باشند. میتوان حدس زد که هر کدام میلیارد ها سال طول بکشند و آنهم هر انسانی در تمام طول عمر از سلامتی کامل برخوردار باشد. زیبائی، خوبی، دانش و معرفت، اخلاق و عدالت، هنر و خلاقیت و هوش انسان از عالمی به عالم دیگر به مراتب افزایش خواهد یافت و به همان درجه از میزان بدی ها کاسته خواهد شد. لذا بدی به تجرد نخواهد رسید و جهنمی برای تنبیه آدمهای بد وجود نخواهد داشت. اما شش بار دیگر بدون استثنا جملگی کائنات موجود در کیهان از درون جهنم داغ مه بانگ عبور خواهیم کرد.
یک شوخی :
اگر در عالم اول یک مرد دارای ۷ زن بوده باشد، باید بداند و آگاه باشد که در عالم دوم ، ۷ مرد حال و هوایش را جا خواهند آورد.


کلمات دیگر: