کلمه جو
صفحه اصلی

خز

فارسی به انگلیسی

fur, fur coat, furry

fur, fur coat


fur, furry


فارسی به عربی

فراء

مترادف و متضاد

ferret (اسم)
کاوش، موش خرما، ادم کنجکاو، خز

fur (اسم)
خز، جامه خزدار

polecat (اسم)
خز، ظربان، موش خرمای وحشی اروپایی

fitchew (اسم)
خز، ظربان، پوست راسو با گربه قطبی، راسو

foumart (اسم)
خز، خز سیاه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پستانداری از راست. گوشتخواران از تیر. سموریان دارای دم دراز پر مو پوست وی قهوه یی یا خاکستری وزیر گردند سفید و دارای پوستی گرانبهاست. ۲ - جام. ابریشمین .
خار بر سر دیوار نهادن تا کسی بر آمدن نتواند یا به تیر و نیزه دوختن .

فرهنگ معین

(خَ زّ ) (اِ. ) جانوری است پستاندار و گوشتخوار شبیه سمور با دُمی دراز و پرمو و پوستی به رنگ قهوه ای یا خاکستری که بسیار گران بهاست .
(خَ زّ ) [ ع . ] (اِ. ) ابریشم ، پارچه ای که از ابریشم و پشم بافته باشند.

(خَ زّ) (اِ.) جانوری است پستاندار و گوشتخوار شبیه سمور با دُمی دراز و پرمو و پوستی به رنگ قهوه ای یا خاکستری که بسیار گران بهاست .


(خَ زّ) [ ع . ] (اِ.) ابریشم ، پارچه ای که از ابریشم و پشم بافته باشند.


لغت نامه دهخدا

خز. [ خ َ ] ( اِ ) بلندی بیرون ران. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) :
از بلندی و ز پهنی و بزرگی که نمود
راست گفتی که نه شیر است هیونی است کلان
مهره گردن چون تخم سپندان کردی
بُختیی را که سر و دست زدی بر خز ران.
حکیم ازرقی ( از آنندراج ).
|| نشسته براه رفتن هم هست چنانکه طفلان روند. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).

خز. [ خ َزز ] ( ع مص ) خار بر سر دیوارنهادن تا کس برآمدن نتواند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). پرچین بردیوار نهادن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || به تیر و نیزه دوختن. ( منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). منه : خزه بسهم. || بهم بازدوختن. ( تاج المصادر بیهقی ).

خز. [ خ َزز ] ( ع اِ ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. ( برهان قاطع ). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. ( ناظم الاطباء ). ج ، خزوز. ( منتهی الارب ). داود ضریر انطاکی می گوید: حیوانی است بحری چهارپای در حجم گربه ای که رنگش به سبزی زند و از پوست آن لباس های نفیس کنند و پادشاهان بکار برند. مؤلف لغت نامه در وصف این حیوان می گوید: «در زمان ما حیوانی است چون گربه دوماهه و باریکتر از آن با دمی دراز و پرپشم کمی کوتاهتر از تن او و پشم آن رنگی زرد مایل بسیاهی و شفاف دارد و در طهران مکرر زنده آن را دیده ام که از اراضی اطراف پایتخت گرفته اند و او در کافتن زمین سخت چابک باشد و در مدت نیم ساعت دیدم در باغچه بیش از ذرعی سوراخی کرده ، پوست آن را پوستین کنند». جانوری است مانند سمور که پوست سیاه دارد و در بلاد روس و خزر خاصه سینبر بسیار است و از پوست آن پوشش کنند و سیاه آن را به ترکی قراخز خوانند. ( آنندراج ). غنم البحر. کلب الماء :
بخز و قاقم و سمور و سنجاب
بزیورهای نغز و در خوشاب.
( ویس و رامین ).
صاحب ذخیره گوید: خز حیوانی است که گند آن بیدستر است. || پوست خز؛ پشم وپوست آن :
شکم بدلطیف و درخشان بلور
ولیکن بنرمی چو خز و سمور.
فردوسی.
دوصد درج در و عقیق بلور
هزار و چهل تنگ خز سمور.
( گرشاسب نامه ).
مراد از خز پوست حیوانی است که از سمور کوچکتر و معروف است در دوم گرم و خشک و پوشیدن او جهت نقرس و فالج و ضعف باء و رفع جذام و حکه سریعالاثر و موی سوخته او جهت قطع نزف الدم و خشک کردن جراحات و آشامیدن او جهت فتق و اعصاب و اعضاء عصبانی نافعاست. ( از تحفه حکیم مؤمن ). بعضی برآنند که پوستهایی [ خز و غیره ] که در این آیات مذکور است پوست حیوانات صحرائی می باشد مثل دلفین و دوکونج و گاو بحری برخی برآنند که اسم حیوانی است که اهالی سوریه آن را خریر گویند و همین لفظ را برای گاو بحری نیز استعمال نمایند. ( قاموس کتاب مقدس ). || جامه ابریشمین. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). جامه ای که از ابریشم بافند. ( یادداشت بخط مؤلف ). جامه ای است که تار و پود آن از ابریشم است. ( زمخشری ) :

خز. [ خ َ ] (اِ) بلندی بیرون ران . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) :
از بلندی و ز پهنی و بزرگی که نمود
راست گفتی که نه شیر است هیونی است کلان
مهره ٔ گردن چون تخم سپندان کردی
بُختیی را که سر و دست زدی بر خز ران .

حکیم ازرقی (از آنندراج ).


|| نشسته براه رفتن هم هست چنانکه طفلان روند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).

خز. [ خ َزز ] (ع مص ) خار بر سر دیوارنهادن تا کس برآمدن نتواند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). پرچین بردیوار نهادن . (از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || به تیر و نیزه دوختن . (منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خزه بسهم . || بهم بازدوختن . (تاج المصادر بیهقی ).


خز. [ خ َزز ] (ع اِ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان قاطع). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. (منتهی الارب ). داود ضریر انطاکی می گوید: حیوانی است بحری چهارپای در حجم گربه ای که رنگش به سبزی زند و از پوست آن لباس های نفیس کنند و پادشاهان بکار برند. مؤلف لغت نامه در وصف این حیوان می گوید: «در زمان ما حیوانی است چون گربه ٔ دوماهه و باریکتر از آن با دمی دراز و پرپشم کمی کوتاهتر از تن او و پشم آن رنگی زرد مایل بسیاهی و شفاف دارد و در طهران مکرر زنده ٔ آن را دیده ام که از اراضی اطراف پایتخت گرفته اند و او در کافتن زمین سخت چابک باشد و در مدت نیم ساعت دیدم در باغچه بیش از ذرعی سوراخی کرده ، پوست آن را پوستین کنند». جانوری است مانند سمور که پوست سیاه دارد و در بلاد روس و خزر خاصه سینبر بسیار است و از پوست آن پوشش کنند و سیاه آن را به ترکی قراخز خوانند. (آنندراج ). غنم البحر. کلب الماء :
بخز و قاقم و سمور و سنجاب
بزیورهای نغز و در خوشاب .

(ویس و رامین ).


صاحب ذخیره گوید: خز حیوانی است که گند آن بیدستر است . || پوست خز؛ پشم وپوست آن :
شکم بدلطیف و درخشان بلور
ولیکن بنرمی چو خز و سمور.

فردوسی .


دوصد درج در و عقیق بلور
هزار و چهل تنگ خز سمور.

(گرشاسب نامه ).


مراد از خز پوست حیوانی است که از سمور کوچکتر و معروف است در دوم گرم و خشک و پوشیدن او جهت نقرس و فالج و ضعف باء و رفع جذام و حکه سریعالاثر و موی سوخته ٔ او جهت قطع نزف الدم و خشک کردن جراحات و آشامیدن او جهت فتق و اعصاب و اعضاء عصبانی نافعاست . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بعضی برآنند که پوستهایی [ خز و غیره ] که در این آیات مذکور است پوست حیوانات صحرائی می باشد مثل دلفین و دوکونج و گاو بحری برخی برآنند که اسم حیوانی است که اهالی سوریه آن را خریر گویند و همین لفظ را برای گاو بحری نیز استعمال نمایند. (قاموس کتاب مقدس ). || جامه ٔ ابریشمین . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). جامه ای که از ابریشم بافند. (یادداشت بخط مؤلف ). جامه ای است که تار و پود آن از ابریشم است . (زمخشری ) :
ز کتاب و ابریشم و موی و قز
قصب کرد پرمایه دیبا و خز.

فردوسی .


بگردونه ها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا و دینار وخز و حریر.

فردوسی .


ز دیبا و خز چارصد تخته نیز
همه تخته ای کرده از چوب شیز.

فردوسی .


بگاه جنبش خشم و بگاه طیبت نفس
درشت تر ز مغیلان و نرمترز خزی .

منوچهری .


تا می ناب ننوشی نبود راحت جا
تا نبافند بر یشم خز و دیبا نشود.

منوچهری .


چشمت همیشه مانده بدست توانگران
تا اینت نان دارد و آن خز و آن حریر.

ناصرخسرو.


پس آنگه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش بخروار.

نظامی .


و خز و دیبای چینی ببریدند. (گلستان سعدی ). || جامه ای از پشم خز. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. پوستین که از پوست خز سازند. (یادداشت بخط مؤلف ). || جامه ای که از ابریشم و پشم سازند. (ناظم الاطباء). پارچه ای معروف که دستار می کردند عربی است همانا در شهر کوفه نیز خز می بافته اند و خز مصری مشهور است . (آنندراج ). نسیجی یعنی بافته ای بوده است که از آن جبه و قمیص و سراویل و عمامه و مندیل و مطرف و رداء و جورب می کرده اند. (یادداشت مؤلف ): وقد امرنا لک من الخز بجبة و قمیص و سراویل و عمامه و مندیل و مطرف و رداء و جورب و لو علمنا لباساً اخریتخذ من الخز لاعطینا که . (معجم الادباء ج 2 ص 311 چ مارگلیوث ). امروز پوست سمور است و در قدیم منسوجی بوده است نهایت نرم شاید از پشم همین حیوان یا چیزهای دیگر. (یادداشت بخط مؤلف ) : شوش شهری است ... و از وی جامه و عمامه ٔ خز خیزد و ترنج دست انبوی . (حدود العالم ).
خز بجای ملحم و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.

رودکی .


آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال
خزپوش و بکاشانه شو از صفه ٔ فروار.

فرالاوی .


چو ما مهرگانی بپوشیم خز
بنخجیر باید شدن سوی خز.

فردوسی .


خیزید و خز آرید که هنگام خزان است .

منوچهری .


بسته عمامه های خز سبز ضیمران
بشکست حقه های زر و در میوه دار.

منوچهری .


آبی چو یکی کیسککی از خززرد است
در کیسه یکی بیضه ٔ کافور کلان است .

منوچهری .


کبک پوشیده بتن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا.

منوچهری .


و شهر سوس را بنا کرد کی خز سوسی از آنجا خیزد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 28).
حجت را شعر بتأیید او
نرم و مزین چو خز ادکن است .

ناصرخسرو.


زیرا که به زیر نوش و خزش
نیش است نهان و زهر مستور.

ناصرخسرو.


مرا بر سر عمامه خز ادکن
بزد دست زمان خوش خوش به صابون .

ناصرخسرو.


آزر بتگر توئی کز خز و بز
تنت چون بت پر ز نقش آزر است .

ناصرخسرو.


خز کوفی و جوال ار چه ز پشمند به اصل
لیک دور است بمعنی خز کوفی ز جوال .

ازرقی .


خز ز بزاز جونه از خباز.

سنائی .


به دندان مزد از او خواهم قمیصی
اگر اطلس بود یا خاره یا خز.

سوزنی .


هم سگان را قلاده زرین است
هم خران را خز است پشماکند.

خاقانی .


خاطرش خاک و خار بردارد
وشی صنعاءو خزّ کوفه کند.

خاقانی .


قصبهای زربفت و خزهای نرم
که پوشندگان را کند مهد گرم .

نظامی .


جمال خویش را در خز و خارا
بپوشیدن همی کرد آشکارا.

نظامی .


پر کتان و قصب شد انبارش
زر بصندوق و خز بخروارش .

نظامی .


بخز و اطلس اگر روزی التفات کنی
بقدر کن که نه اطلس کم است در بازار.

سعدی .


چون بافتند خز وجود ترا ز خاک
ترک کلاه اطلس خود ز آسمان مجوی .

شاه شجاع بن مبارزالدین آل مظفر.


رایتک فی المنام سننت خزا
علی بنفسجا و قضیت دینی .

حمزةبن بیض کوفی (از معجم الادباء).


ثم قال یا غلمان فتشوا الخزائن فجیئوه بکل جبه خز و بنفسج تجدونها. (معجم الادباء یاقوت ). اسم لباسی است که از ابریشم و پشم ترتیب دهند و خز خالص لباسی است که از موی بسیار نازک که به فارسی کرک نامند ترتیب دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
خز سیم دوزی شده زیر سنگ
قبای زرافشان برآمد ز تنگ .

نظام قاری .



فرهنگ عمید

= خزیدن
پستانداری کوچک و گوشت خوار، از خانوادۀ سمور، با دم دراز و پرمو و پوست قهوه ای یا خاکستری که در زمستان سفید می شود.
۲. پوست گران بهای این جانور که از آن لباس می دوزند.
۳. [قدیمی، مجاز] نوعی پارچۀ ابریشمی که گاهی در بافت آن پشم نیز به کار می بردند.

خزیدن#NAME?


پستانداری کوچک و گوشت‌خوار، از خانوادۀ سمور، با دم دراز و پرمو و پوست قهوه‌ای یا خاکستری که در زمستان سفید می‌شود.
۲. پوست گران‌بهای این جانور که از آن لباس می‌دوزند.
۳. [قدیمی، مجاز] نوعی پارچۀ ابریشمی که گاهی در بافت آن پشم نیز به کار می‌بردند.


اصطلاحات

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> خَز
عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده، جواد. مثال: طرف عجب آدم خزی یه !، این کفشه خیلی خزه، فلان آهنگ خیلی خز شده، اون کارت خیلی خز بود. بی کلاس بالای شهری

دانشنامه عمومی

بی کلاس،د مده،قدیمی


خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته می شود که اغلب فرآوری و رفو می شود تا به عنوان پوستین در لباس ها به کار رود.
در صنعت پوشاک، خز چرمی است که مویش به خاطر ویژگی عایق بودن آن نگه داشته شده. خز از دیرباز به عنوان منبعی برای تهیه لباس از سوی انسان ها مورد استفاده قرار می گرفته.
جانورانی که به گونه معمول برای تهیه خز کشته می شوند شامل روباه، خرگوش، سگ آبی، قاقم، سمور آبی، سمور، خوک دریایی، گربه، سگ، کایوت، و چینچیلا هستند. عموماً روش هایی که برای فراهم نمودن این خز استفاده می شود؛ خشن و مورد اعتراض حیوان دوستان است.

دانشنامه آزاد فارسی

خَز (weasel)
خَز
هر یک از پستانداران گوشت خوار، دارای بدنی نرم، دم هایی پرمو، و پاهایی کوتاه، به ویژه جنس Mustela. به جز استرالیا این جانور در سراسر جهان یافت می شود. بیشتر از جوندگان کوچک تغذیه می کند، اگرچه برخی، از جمله سمور خز Mustela vison، جانوران آبزی را شکار می کند. طول اغلب آن ها، بدون دم، ۱۲ تا ۲۵ سانتی متر است. سمورهای دم بلند امریکای شمالی، سمور یا قاقم نیمکرۀ شمالی، گربۀ قطبی اوراسیا و راسوی پاسیاه امریکای شمالی نیز در این گروه قرار دارند. در نواحی سرد، رنگ پوشش چندین گونه از این جانور طی زمستان سفید می شود. در ۱۹۸۷، راسوی پاسیاه اروپایی در معرض خطر انقراض قرار گرفت. همۀ جمعیت وحشی آن به اسارت گرفته شد، سپس تعداد جمعیت اسیر شده از ۱۸ به ۳۵۰ نمونه افزایش یافت (۱۹۹۸). برخی از نمونه ها نیز به طبیعت بازگردانده شدند، در این حال تعداد جمعیت آن ها بین ۵۰ تا ۶۰ نمونه متغیر بود. سمور Mustela nivalis، در اروپا و آسیا، کوچک ترین گوشت خوار است. این سمور از موش هایی تغذیه می کند که آن ها را در لانه هایشان تعقیب می کند. در ایران، سمور Mustela nivalis یافت می شود که کوچک ترین گوشت خوار شناسایی شده است. با این که جثۀ کوچکی دارد به حیوانات بزرگ تر، ازجمله خرگوش، حمله می کند. این جانور در روز و شب فعال است.

خز (محیط زیست). خَز (محیط زیست)(fur)
موی سطح بدن برخی از حیوانات. عایقی ممتاز است و از این رو به عنوان پوشاک به کار گرفته شده است. اما، بسیاری از افراد به دلایل اخلاقی از کاربرد خَز برای پوشاک به شدت انتقاد می کنند، زیرا روش های پرورش یا به دام اندازی حیوانات را غالباً بی رحمانه می دانند. پوست مینک (سمور خز)، پوست چین چیلا (پستاندار جوندۀ کوچکی در امریکای جنوبی)، و پوست سمور ازجملۀ گرانبهاترین خَزهای حیوانات به شمار می آیند؛ خَز جانوران وحشی نسبت به خز جانوران پرورشی مرغوب تر است. خزی چون مینک از لایه ای از موهای نرم، انبوه، و عایق به نام لایۀ زیرخز و لایه ای سطحی از موهای محافظ بلندتر و درخشان تشکیل می شود. از زمان های پیش از تاریخ تاکنون خز به عنوان پوشاک استفاده شده و از زمان های دور با موقعیت اجتماعی و تجمّل ارتباط داشته است (مثلاً پوست قاقم را طبق سنت، اعضای خانوادۀ سلطنتی می پوشیدند) مگر در مورد برخی نژادها مانند اسکیموها. تجارت خز از امریکای شمالی نشأت گرفته، جایی که در اواخر قرن ۱۷ شرکت خلیج هودسُن تأسیس شد. مهم ترین مراکز تجارت خز عبارت اند از نیویورک، لندن، سن پترزبورگ و کاستوریا واقع در یونان. واردات خز یا پوست گونه های در معرض انقراض که کنوانسیون تجارت بین المللی گونه های در معرض خطر فهرست آن ها را منتشر می کند (مانند پلنگ) ممنوع است. بسیاری از الیاف مصنوعی به طور گسترده جایگزین خز شده اند. در انگلیس تعداد مزارع پرورش مینک در ۱۹۹۷ به کمتر از ۲۰ واحد کاهش یافت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خزّ به تشدید زاء از انواع حیوانات دریایی می باشد. از احکام آن در باب صلات و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
خَزّ حیوانی دریایی است.
اقوال در خزّ
خزّی که موضوع احکام شرعی واقع شده، خزّ دریایی است؛ لیکن در ماهیت آن اختلاف است. بر اساس روایتی از امام صادق علیه السّلام، خز حیوانی چهارپا است که از آب بیرون می آید، یا از آب گرفته می شود و حیاتش بستگی به آب دارد و اگر آب نیابد می میرد. بسیاری از فقها همین معنا را برگزیده اند. در روایتی دیگر از امام باقر علیه السّلام آمده است: خز حیوانی درنده است که در خشکی تغذیه می کند و به آب باز می گردد.در روایتی دیگر از امام صادق علیه السّلام خز به سگ آبی تعریف شده است و در روایت چهارم، خز دو نوع دانسته شده است: نوعی دارای دندان نیش و نوعی دیگر بدون آن. برخی فقها گفته اند: از مجموع روایات به دست می آید که خز، چهارپا و از نظر زیستی، خشکی- دریایی است؛ بدین معنا که از آب بیرون می آید و در خشکی تغذیه می کند و دوباره به آب بازمی گردد و در صورت جلوگیری از بازگشت به آب می میرد و به آن سگ آبی نیز گویند و دو نوع است. برخی، خز را همان «قندس» دانسته اند. سپس در تعریف قندس اختلاف کرده اند. بعضی قندس را به حیوانی دریایی تعریف کرده اند با دمی کلفت و رنگی سرخ. از شهید اوّل نقل شده که ایشان از برخی کسانی که زیاد سفر می کرده اند شنیده که قندس دو گونه است:یکی دارای الْیه (دنبه و سرین) و دیگری دارای دم. اوّلی خز و دومی سگ آبی است. برخی گفته اند: ممکن است خز مفهومی عام باشد، دارای مصادیق متعدد، همچون قندس و سگ آبی. درباره خز، اختلاف دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه آیا خز امروزی همان خز عصر صدور روایات است تا مشمول احکام آن قرار گیرد یا با آن تفاوت دارد؟بعضی گفته اند: خز معروف امروزی در خشکی زندگی می کند و حیاتش وابسته به آب نیست؛ همچنین کرک آن در حدّی نیست که از آن لباس تهیه شود؛ از این رو، جریان حکم خز بر آن محلّ اشکال است. در مقابل، برخی حکم خز عصر صدور روایات را بر خز زمان خود جاری دانسته اند.
احکام خزّ
خز از حرام گوشتان است؛ هرچند برخی آن نوع از خز را که دندان نیش ندارد، حلال گوشت شمرده اند؛ لیکن بنابر قول به حرام گوشت بودن آن نماز خواندن در لباسی که از کرک آن تهیه شده، صحیح است، به شرط آنکه با کرک خرگوش، روباه و غیر آن از حرام گوشتان آمیخته نباشد. در اینکه نماز گزاردن در لباس تهیه شده از پوست خز صحیح است یا نه، اختلاف است. قول اوّل مشهور بین متأخران است. بنابر قول به جواز، در اینکه جواز آن مشروط به این است که تذکیه شده باشد یا نه اختلاف است. هرچند جواز نمازگزاردن در کرک آن مشروط به تذکیه نیست. البته اختلاف یاد شده در فرضی است که خز مانند ماهی دارای خون جهنده نباشد، وگرنه تذکیه آن لازم است.در نحوه تذکیه آن نیز اختلاف است.در فرض نداشتن خون جهنده، آیا تذکیه آن به صرف مردن آن است؛ بدین معنا که شارع مقدس، نفس مرگ او را تذکیه او قرار داده است؛ در نتیجه هیچ گاه مصداق میته نخواهد بود، یا اینکه تذکیه آن به این است که از آب زنده گرفته شود، مانند ماهی؟در فرضی که خز دارای خون جهنده باشد آیا تذکیه آن با ذبح تحقق می یابد، چنان که در سایر حیوانات دارای خون جهنده چنین است، یا اینکه خز در این جهت حکمی مستقل دارد و از آن قاعده کلّی مستثنا است و تذکیه آن همچون تذکیه ماهی است؟ مسئله محلّ بحث و اختلاف است.

گویش مازنی

۱خیز – ورم – آماس – باد ۲التهاب ۳واریس


۱مکان لغزنده ۲لغزش


/Khez/ خیز – ورم – آماس – باد - التهاب ۳واریس & مکان لغزنده - لغزش

واژه نامه بختیاریکا

کَز؛ کَزَل

جدول کلمات

حریر, پارچه ابریشمی

پیشنهاد کاربران

زِپِرتی!، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !

چیز بی ارزش وبدون محتوا

پوستین


از مد رفته، بی کیفیت وارزان
Tacky

چیز به درد نخور و بیخود و بی ارزش

نوعی جانور مثل ثمور که از پوست آن لباس تهیه می کنند

Tacky

بی ارزش
دمده، از مد افتاده و قدیمی


خَز - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) -
جواد ( جوات ) ، بی کلاس و بی ریخت، نادَخ!، مسخره، ضایع، زاقارت!

خز حُمری : پارچه ی سرخ رنگ ، کنایه از پوست خرمایی رنگ.
خزّ حُمری تنیده بر تن او
خون او در دوال گردن او
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۵۲.

از مد افتاده ، بی. کلاس ،
خارج از مد
ارزان و بی کیفیت

خز: در پهلوی هز haz بوده است .
( ( ز کتّان و ابریشم و موی قَز
قصب کرد و پرمایه دیبا و خَز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 264. )


خوار و پست شدن، رسوا شدن

قدیمی و کسل کننده ،

پوست پشمی حیوانات



۱. خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته می شود که اغلب فرآوری و رفو می شود تا به عنوان پوستین در لباس ها به کار رود. ( Fur )
۲. ( در اسلنگ و عامیانه ) بی کلاس، زشت و بد ظاهر، مضحک، قدیمی، خسته کننده، چیزیکه باحال نباشه خز نامیده میشه که یک صفته
۳. اگه یک ( ه‍ ) به آخرش اضافه کنیم میشه خَزِه ( Moss )
توضیح ویکیپدیا برای خزه :
خَزه ها گیاهانی هستند دارای ۱۲ هزار گونه متعلق به شاخه خزه تباران ( Bryophyta ) . خزه ها گیاهان ظریف و سبزرنگ ساده ای هستند که بندرت طولشان به هفت و نیم سانتیمتر می رسد. خزه ها بر روی زمین، صخره یا روی تنهٔ درختان، طبقات حصیری یا بالش مانندی به وجود می آورند. هر یک از این بالشتک ها شامل تعداد زیادی گیاه جدا از هم است. به این صورت خزه ها با تجمع در کنار هم سعی می کنند با خشکی مبارزه کرده و همدیگر را مرطوب نگه دارند. خزه ها گیاهان بسیار ظریفی هستند و در محیط های خشک به سرعت پژمرده می شوند. اگرچه بعضی از گونه ها محیط خشک را تحمل کرده و با پژمردگی مبارزه می کنند ولی تا زمانی که محیط مرطوب نباشد نمی توانند تولید مثل کنند.


اما خز با معنای دوم در انگلیسی چی میشه ؟
کلمات زیادی رو میشه بجاش استفاده کرد اما اگه بیشتر بحث پوشش و فشن مد نظرمون باشن Tacky گزینه ی خوبی خواهد بود

◀️His glasses are so tacky
◀️How tack
◀️It's tacky
◀️Get a new suit for Fuck's sake, it looks so Tacky

تعریف tacky :
🌠In bad taste. This usage, as opposed to the physical description, originated in the rural South but has since been adopted for use nationwide and in urban settings
◀️
Wearing a translucent blouse and a black bra is downright tacky.


کلمات دیگر: