کلمه جو
صفحه اصلی

سمور

فارسی به انگلیسی

sable, fur from sable


مترادف و متضاد

sable (اسم)
رنگ سیاه، سمور، لباس سیاه

marten (اسم)
دله، سمور

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پستانداری از رده گوشتخواران که تیره خاصی به نام تیره سموریان را به وجود میاورد . این جانور دارای قدی کوتاه و انگشت رواست و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است . محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست . قدش در حدود ۷٠ سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد . پوزه اش باریک ولی کشیده نیست . جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد ( مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود ) یا کلاه سمور . کلاهی که از پوست سمور سازند . ۲ - جند بیدستر .
معرب سمور است

فرهنگ معین

(سَ ) [ په . ] (اِ. ) پستانداری است گوشت خوار کوچک تر از روباه با بدنی باریک و کشیده ، پوستش نرم و لطیف و گرانبهاست .

لغت نامه دهخدا

سمور. [ س َ ] (اِ) پستانداری از رده ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی بنام تیره ٔ سموریان را بوجود می آورد. این جانور دارای قدی کوچک و پاهای کوتاه و انگشت رو است و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است . محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست . قدش درحدود 70 سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد. پوزه اش باریک ولی کشیده نیست . جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد. مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی سیمور . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانوری است از قسم روباه که پوستش سرخ مایل بسیاهی و تیرگی باشد. از پوستش پوستینها سازند و پوست حیوان مذکور رانیز سمور گویند. (غیاث ) (آنندراج ). جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان ) :
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامه شان عفه سموریشان کلاه .

رودکی .


و از این ناحیت [ تغزغز ]مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیحه . (حدود العالم ).
چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمور است کش موی نرم .

فردوسی .


لباس من به بهاران ز توزی و قصب است
به تیرماه خز قیمتی و قز و سمور.

فرخی .


ای کرده خویشتن بجفا و ستم سمر
تا پوستین فنک بودت بادبان سمور.

اسدی .


نبینی که هر شب سحرگه هنوز
دواج سمور است بر کوهسار.

ناصرخسرو.


همی تا سمور است وسنجاب چین
جز از آن نپوشد کسی پوستین .

ناصرخسرو.


پوستین سمور سینه و جگر و گرده را گرم دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر.

نظام قاری .


- کلاه سمور ؛ کلاهی که از پوست سمور سازند. (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
شب گربه سمور می نماید .
|| جندبیدستر. (فرهنگ فارسی معین ).

سمور. [ س َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سمور. [ س َم ْ مو ] (معرب ، اِ) معرب سَمور. رجوع به سمور شود.


سمور. [ س َ ] ( اِ ) پستانداری از رده گوشتخواران که تیره خاصی بنام تیره سموریان را بوجود می آورد. این جانور دارای قدی کوچک و پاهای کوتاه و انگشت رو است و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است. محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست. قدش درحدود 70 سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد. پوزه اش باریک ولی کشیده نیست. جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد. مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود. ( فرهنگ فارسی معین ). پهلوی سیمور . ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). جانوری است از قسم روباه که پوستش سرخ مایل بسیاهی و تیرگی باشد. از پوستش پوستینها سازند و پوست حیوان مذکور رانیز سمور گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. ( برهان ) :
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامه شان عفه سموریشان کلاه.
رودکی.
و از این ناحیت [ تغزغز ]مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیحه. ( حدود العالم ).
چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمور است کش موی نرم.
فردوسی.
لباس من به بهاران ز توزی و قصب است
به تیرماه خز قیمتی و قز و سمور.
فرخی.
ای کرده خویشتن بجفا و ستم سمر
تا پوستین فنک بودت بادبان سمور.
اسدی.
نبینی که هر شب سحرگه هنوز
دواج سمور است بر کوهسار.
ناصرخسرو.
همی تا سمور است وسنجاب چین
جز از آن نپوشد کسی پوستین.
ناصرخسرو.
پوستین سمور سینه و جگر و گرده را گرم دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر.
نظام قاری.
- کلاه سمور ؛ کلاهی که از پوست سمور سازند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
شب گربه سمور می نماید.
|| جندبیدستر. ( فرهنگ فارسی معین ).

سمور. [ س َ ] ( ع ص ) شتر ماده تیزرو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سمور. [ س َم ْ مو ] ( معرب ، اِ ) معرب سَمور. رجوع به سمور شود.

فرهنگ عمید

پستانداری گوشت خوار با بدنی باریک و کشیده، پاهای کوتاه، پوست نرم و لطیف و به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری که آن را برای پوستش شکار می کنند.
* سمور آبی: (زیست شناسی ) = بیدستر

پستانداری گوشت‌خوار با بدنی باریک و کشیده، پاهای کوتاه، پوست نرم و لطیف و به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری که آن را برای پوستش شکار می‌کنند.
⟨ سمور آبی: (زیست‌شناسی) = بیدستر


دانشنامه عمومی

سمور یا دَله سومور یا راسوی دله (Martes) سرده ای در تیره راسویان است. سمورها جانوارانی چابک هستند و بیشتر گونه های آنها برای زندگی در جنگل های تایگای نیم کره شمالی سازگاری یافته اند.
M. americana = Cyan & Teal
M. flavigula = Dark Blue & Sepia
M. foina = Rust, Brown & Sepia
M. gwatkinsii
M. martes = Orange, Rust & Grass-green
M. melampus = Yellow
M. pennanti = Purple & Teal
M. zibellina = Green & Grass-green
پوست سمورها در تهیه پوستین (خز) کاربرد دارد و بسیار نرم و لطیف و گرانبهاست. به همین دلیل سمورها همواره برای پوستشان شکار می شده اند و مزارع پرورش سمور نیز برای استفاده از پوست آنها احداث شده است.
سمورهای آبی از انواع سمور نیستند. سمورهای آبی هم از خانواده راسوسانان هستند اما در زیرخانواده Lutrinae قرار دارند اما سمورها به زیرخانواده Mustelinae تعلق دارند و ولورین و گورکن نزدیکترین خویشاوندان آنها هستند.
سمورها جانورانی همه چیزخوار هستند و سنجاب، موش، خرگوش، پرندگان، حشرات و تخم پرندگان به همراه دانه ها و میوه ها و لاشه از منابع غذایی این جانوران هستند.

دانشنامه آزاد فارسی

سَمور (marten)
سَمور
پستاندار کوچک گوشت خواری با دم پرپشت، متعلق به خانوادۀ راسو. این جانوران در امریکای شمالی، اروپا، و نواحی معتدل آسیا زندگی می کنند و بالارونده های چالاک درخت اند. جنس Martes در خانوادۀ راسوها قرار دارد. این جانور به دله نیز موسوم است. سبله (Martes zibellina) در نواحی شرقی سیبری زندگی می کند و خز آن ارزشمند است. بزرگ ترین سمور، سمور ماهی گیر امریکای شمالی (Martes pennanti) است که خزی سیاه رنگ دارد و طولش به ۱۲۵ سانتی متر می رسد. سمور جنگلی (Martes martes)، نادرترین پستاندار بریتانیا و دارای خزی طویل و قهوه ای است و طولش به حدود ۷۵ سانتی متر می رسد. بنابه تحقیق انجام شده دربارۀ سمور جنگلی در ۱۹۹۴، این گونه احتمالاً در انگلستان منقرض شده است. هنوز ۳ هزار نمونه از آن در اسکاتلند وجود دارد و ممکن است چند نمونه از آن در شمال ویلز باقی مانده باشد. سمور کوهی (Martes foina) رنگی روشن تر دارد. سمور جنگلی و سمور کوهی در ایران نیز یافت می شوند، اما با تخریب زیستگاه سمور جنگلی امکان انقراض آن در ایران وجود دارد. سمور کوهی شرایط بقای بهتری دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سَمور نام حیوانی است شبیه گربه که پستاندار بوده و گوشت خوار است.
سَمور پستاندار گوشت خوار است که شبیه گربه بوده با بدنی باریک و کشیده و پاهایی کوتاه می باشد.
کاربرد سمور در فقه
از آن در بابهای صلات، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن گفته‏اند.
احکام سمور
سمور از جانوران پاک، اما حرام گوشت و به قول مشهور قابل تذکیه به شمار می‏رود؛ از این‏رو، استفاده از لباس فراهم آمده از کرک و پوست آن پس از تذکیه در غیر نماز جایز است؛ لیکن نماز در لباس تهیه شده از پوست، کرک و پشم حیوانات حرام گوشت صحیح نیست. برخی قدما سمور را استثنا کرده و نماز در لباس فراهم آمده از پوست و کرک آن را صحیح دانسته‏اند؛ هرچند مشهور این استثنا را نپذیرفته و حکم به بطلان نماز کرده‏اند.


گویش اصفهانی

تکیه ای: semura
طاری: samur
طامه ای: semula / sumula
طرقی: samür
کشه ای: samur
نطنزی: ---------


گویش مازنی

/samoor/ نوعی گیاه صحرایی که دام ها پس از خوردن آن دچار بی حسی و منگی شوند

نوعی گیاه صحرایی که دام ها پس از خوردن آن دچار بی حسی و منگی ...


واژه نامه بختیاریکا

ریسُم

جدول کلمات

جانوری شبیه روباه

پیشنهاد کاربران

سوس مار، سوس موش، ( موش ومار تورکی هستند و هر کلمه ایی موش و مار داشته باشد تورکی است. ) مثل شهر موش ترکیه و خاموش، فراموش، چموش. . . . . . . . . . . . . مار، تومار ( طومار ) ، یومار، جومار، هامار ( هموار ) متضادش به مار ( ایشلرین دوزگل مه سین =به مار قالاسان نفرین است ) ، تیمار، سومار، مارمولک ( لک لک. زال زالک، ) سمور ( مور، مورچه. تورکی است )

سمور: در پهلوی با همین ریخت بکار می رفته است .
( ( چو روباه و قاقم ، چو سنجاب نرم؛
چهارم سموراست ، کِش موی گرم ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )



کلمات دیگر: