کلمه جو
صفحه اصلی

اسلام آباد

فارسی به انگلیسی

Islamabad


لغت نامه دهخدا

اسلام آباد. [ اِ] (اِخ ) نام قصبه ایست در شمال هندوستان در ایالت لکهنو و قریب 3000 سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).


اسلام آباد. [ اِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان ، 54000گزی شمال باختری زنجان . کوهستان . سردسیر. سکنه 195. شیعه . دارای چشمه . محصول آن غلات دیمی ، میوه جات . شغل اهالی زراعت ، گلیم و جاجیم بافی . راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 14).


اسلام آباد. [ اِ ] (اِخ ) شهری است در خطه ٔ کشمیر در 46هزارگزی جنوب شرقی شهر سرینا، کنار نهر جلام بر فرازتلی . و در زیر این تل حوضی است که هندوان آنرا از مقدسات شمرند. در اندرون این شهر 300 دستگاه شال بافی مخصوص بافتن شال های مشهور کشمیری است . تجارت زعفران در این محل رونق دارد و خرابه های مشهور مرتند نیز دراطراف این شهر دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی ).


گویش مازنی

۱روستایی در دهستان سدن رستاق شرقی کردکوی با نام قبلی شاه ...



کلمات دیگر: