صفحه اصلی
فرهنگ فارسی ساره
واژه های حرف "ح" - فرهنگ فارسی ساره
حائز
حائز اهمیت
حادثه
حاذق
حاشیه
حاصل
حاصل از
حاصلخیز
حاضر
حال
حال که
حالا
حالت
حامل
حامله
حامی
حامیان
حاوی
حاکی
حبس
حبوبات
حتا
حتماً
حتمی
حتی
حجاب
حجم
حجیم
حد
حد اعلی
حد اقل
حد سفلی
حداقل
حدس
حدس زدن
حدس می زنم
حدود
حدی ندارد
حذر داشتن
حذف
حذف کردن
حراج
حرارت
حرارتی
حراست
حراف
حرام
حرب
بیشتر