dabbled

<hr> دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می

دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می

dabbler

daca

dacade

<hr> معنی : انگشت <hr> معانی دیگر : (وزن شعر در یونان و روم) یگان شعر مرکب از یک هجای بلند و سپس دو هجای کوتاه، (شعر انگلیسی) یگان شعری مرکب از یک هجای موکد و دو هجای غیر موکد (مثلا : واژه ی washington یا عبارت take her up tenderly)، درشعر کلمه ای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد

معنی : انگشت معانی دیگر : (وزن شعر در یونان و روم) یگان شعر مرکب از یک هجای بلند و سپس دو هجای کوتاه، (شعر انگلیسی) یگان شعری مرکب از یک هجای موکد و دو هجای غیر موکد (مثلا : واژه ی washington یا عبارت take her up tenderly)، درشعر کلمه ای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد

dactyl

<hr> (به کار بردن انگشتان به جای حروف مثلا در میان لال ها) رسان گری انگشتی، نماد شناسی، فن اشاره باانگشت

(به کار بردن انگشتان به جای حروف مثلا در میان لال ها) رسان گری انگشتی، نماد شناسی، فن اشاره باانگشت

dactylology

dactylonomy

<hr> قانون ـ فقه : انگشت نگارى

قانون ـ فقه : انگشت نگارى

dactyloscopy

dactylospasm

dacumentary

<hr> معنی : پدر، بابا، آقاجان، پاپا <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پدر، در زبان کودکانه بابا، باباجان، اقاجان

معنی : پدر، بابا، آقاجان، پاپا معانی دیگر : (عامیانه) پدر، در زبان کودکانه بابا، باباجان، اقاجان

dad gum

dadaism

dadash

<hr> معنی : بابا، باباجان <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پدر، دادا

معنی : بابا، باباجان معانی دیگر : (عامیانه) پدر، دادا

daddy

dady

<hr> مخفف: فرهنگ انگلیسی امریکایی (انگلیسی متداول در امریکا)

مخفف: فرهنگ انگلیسی امریکایی (انگلیسی متداول در امریکا)

daechwita

<hr> (کاربرد ادبی) عالی، خوش ساخت، ظریف و زیبا، شاهکار، باهنر، دارای هوش اختراع، پیچیده، لابلا

(کاربرد ادبی) عالی، خوش ساخت، ظریف و زیبا، شاهکار، باهنر، دارای هوش اختراع، پیچیده، لابلا

daedal

daedpool

daeing

dael

<hr> معنی : شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) دیمون (موجوداتی که مانند فرشته ها در مذاهب امروزی مقامی بین خدایان و انسان ها داشتند)، دیو (بیشتر demon می نویسند)، روان، نیروی الهام بخش، روح، قریحه، افسانه یونان خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده

معنی : شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) دیمون (موجوداتی که مانند فرشته ها در مذاهب امروزی مقامی بین خدایان و انسان ها داشتند)، دیو (بیشتر demon می نویسند)، روان، نیروی الهام بخش، روح، قریحه، افسانه یونان خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده

daemon

daenerys

daeva

<hr> delivered at frontier بازرگانى : تحویل مرز

delivered at frontier بازرگانى : تحویل مرز

dafeat

<hr> معنی : نرگس زرد <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نرگس (جنس narcissus از خانواده ی lily)، گل نرگس

معنی : نرگس زرد معانی دیگر : (گیاه شناسی) نرگس (جنس narcissus از خانواده ی lily)، گل نرگس

daffodil

dafraz

<hr> معنی : ارام، احمق <hr> معانی دیگر : ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن

معنی : ارام، احمق معانی دیگر : ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن

daft

daft devation

daft work

<hr> معنی : نوک فلزی بند کفش، پولک <hr> معانی دیگر : (مهجور) آویختگی، آویزانی (مثلا آویزان بودن بخشی از جامه)، مخفف: دکاگرم، قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد

معنی : نوک فلزی بند کفش، پولک معانی دیگر : (مهجور) آویختگی، آویزانی (مثلا آویزان بودن بخشی از جامه)، مخفف: دکاگرم، قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد

dag matic

dag nab it

dag with a kettle tied to his tail

dagdreaminy

<hr> دشنه، خنجر، قداره، قمه، کتاره، آدرم، آدرمه، با خنجر زدن، نشان خنجر (الف: در فهرست ها جلوی نام شخص متوفی قرار می دهند، ب: در دادن دومین ارجاع در کتاب ها و غیره این نشان به کار می رود و به آن obelisk هم می گویند)، با نشان خنجر مشخص کردن، کارد، خنجرنشان کردن

دشنه، خنجر، قداره، قمه، کتاره، آدرم، آدرمه، با خنجر زدن، نشان خنجر (الف: در فهرست ها جلوی نام شخص متوفی قرار می دهند، ب: در دادن دومین ارجاع در کتاب ها و غیره این نشان به کار می رود و به آن obelisk هم می گویند)، با نشان خنجر مشخص کردن، کارد، خنجرنشان کردن

dagger

dagging

daggy

dagmar

dago

<hr> داگان (خدای بزرگ فینیقی ها و فلسطینی های باستان)

داگان (خدای بزرگ فینیقی ها و فلسطینی های باستان)

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران