کلمه جو
صفحه اصلی

چمبه

فارسی به انگلیسی

Mace, staff


دانشنامه عمومی

به آدم لاغر شکمو گفته می‏ شود


چمبه روستای کوچک کوهستانی از توابع بخش مرکزی شهرستان بندر لنگه در استان هرمزگان واقع در جنوب ایران.این روستا در پایه «کوه چمبه» واقع شده است.
الوحیدی الخنجی، حسین بن علی بن احمد، «تاریخ لنجه»، چاپ دوم، دبی: دارالأمة للنشر والتوزیع، ۱۹۸۸ میلادی.
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس»، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی.
العصیمی، محمد بن دخیل، عرب فارس، چاپ اول، دمام (عربستان سعودی): انتشاراتی الشاطیء الحدیثة، ۱۴۱۸ هجری قمری.
حاتم، محمد بن غریب، تاریخ عرب الهولة، چاپ اول، قاهره: دارالعرب للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۹۹۷ میلادی.
کامله، القاسمی، بنت شیخ عبدالله، (تاریخ لنجة) مکتبة دبی للتوزیع، الامارات:، چاب دوم، انتشار سال ۱۹۹۳ میلادی. (به عربی).
بختیاری، سعید، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی
از شمال کوه، از جنوب گارستانه، از مغرب ارمک، و از سمت مشرق به مهرکان محدود می گردد.
دارای ۵۰ نفر جمعیت می باشد که اهل سنت و از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند.دارای مسجد، وبرکه (آب انبار) می باشد. بزبان فارسی به لهجه محلی تکلم می کنند.
مردم این روستا اهل کار وکاسبی و خدمت گذاری هستند که به جد و جهد کار می کنند، و از رودخانه معدن نمک، نمک جمع آوری می کنند و به بار شتر می کنند و در روستاهای اطراف خودشان می فروشند و از این راه گذران زندگی می کنند.

گویش مازنی

/chembe/ پارچه ی کهنه ای که بعد از پر کردن تفنگ سر پر در لوله و روی ماده ی منفجره گذارند سینه ی تفنگ - زور فشار & چاق – فربه – خیلی چاق

۱پارچه ی کهنه ای که بعد از پر کردن تفنگ سر پر در لوله و روی ...


چاق – فربه – خیلی چاق


واژه نامه بختیاریکا

( چُمبَه ) پرت؛ دورافتاده؛ دنج؛ گوشه نشین

پیشنهاد کاربران

چاق و فربه ، سادلوح و تنبل

در گویش مشهد چمبه زدن به معنی هم زدن شله مشهدی است


کلمات دیگر: