کلمه جو
صفحه اصلی

گوری

فارسی به انگلیسی

sepulchral


مترادف و متضاد

sepulchral (صفت)
دفنی، حزن انگیز، ارامگاهی، گوری، مقبرهای

فرهنگ فارسی

شهریست در جمهوری گرجستان دارای ۳۳۱٠٠ تن سکنه .
عشرت نشاط .
گبری و منسوب به گبر .

فرهنگ معین

(حامص . ) عشرت ، نشاط .

لغت نامه دهخدا

گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسه ٔ زاهدان به زابل . جلگه و گرمسیر معتدل است . سکنه ٔ آن 3308 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است . محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گوری . (اِخ ) رأس شمالی کوهستان لوزی شکل آرارات . (از جغرافیای شمال ایران تألیف د مرگان ترجمه ٔ ودیعی ص 348).


گوری . (اِخ ) کوری . غوری . قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد. (از عالم آرا ص 877). رجوع به غوری شود.


گوری . (حامص ) دویدن چون گورخر. (صحاح الفرس ). دویدن مانند گورخر. || عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن . (برهان ) (آنندراج ). سور و نشاط. (شعوری ج 2 ورق 328) . بطر و نشاط. (صحاح الفرس ) :
خوریم آنچه از ما به گوری خورند
بریم آنچه از ما به غارت برند.

نظامی (شرفنامه ص 484).


رجوع به ترکیب «گوری کردن » شود.
- گوری کردن ؛ عشرت و نشاطکردن . به عشرت و نشاط رفتن :
گوری کنیم و باده کشیم و بُویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان .

رودکی .


|| حرص و طمع. (ناظم الاطباء). || (اِ) نامی است که در رامسر به اوری (درختی است جنگلی ) دهند. رجوع به اوری شود. || گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه ، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده ، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است ، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن ، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ).

گوری . [گ َ / گُو ] (ص نسبی ) گبری . منسوب به گبر. رجوع به گبری شود. (ناظم الاطباء). || نوعی انگور.


گوری. ( حامص ) دویدن چون گورخر. ( صحاح الفرس ). دویدن مانند گورخر. || عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن. ( برهان ) ( آنندراج ). سور و نشاط. ( شعوری ج 2 ورق 328 ) . بطر و نشاط. ( صحاح الفرس ) :
خوریم آنچه از ما به گوری خورند
بریم آنچه از ما به غارت برند.
نظامی ( شرفنامه ص 484 ).
رجوع به ترکیب «گوری کردن » شود.
- گوری کردن ؛ عشرت و نشاطکردن. به عشرت و نشاط رفتن :
گوری کنیم و باده کشیم و بُویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان .
رودکی.
|| حرص و طمع. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نامی است که در رامسر به اوری ( درختی است جنگلی ) دهند. رجوع به اوری شود. || گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه ، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده ، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است ، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن ، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).

گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه. کوهستانی و معتدل و سکنه آن 219 تن. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسه زاهدان به زابل. جلگه و گرمسیر معتدل است. سکنه آن 3308 تن. آب آن از رودخانه هیرمند است. محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای ، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

گوری. ( اِخ ) کوری. غوری. قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد. ( از عالم آرا ص 877 ). رجوع به غوری شود.

گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای ، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 219 تن . آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

گوری (گرجستان) نام شهری است در کشور گرجستان.
گوری نام شهری است در کشور چاد.

دانشنامه آزاد فارسی

گوری (Gori)
شهری در گرجستان، به فاصلۀ ۷۶کیلومتری شمال غربی تفلیس، با ۶۰هزار نفر جمعیت (۱۹۹۶). این شهر که از قرن ۷م شناخته شده است، زادگاه یوسیف استالین، دیکتاتور شوروی، است.

پیشنهاد کاربران

روستای گوری بنظر م بی ارتباط با فرقه آگوری هند وستان نباشد چون طبق نقل بزرگان واثار مشهود بجا مانده روایت گر قبرستانی بزرگ وقدیمی که پیشینه آن به قبل از اسلام می رسد بین گوری وفشانجرد وخسروشیر است در محلی بنام وری از دوستان ومحققان عزیز می خواهم که یک بررسی جامعه داشته باشند . چه بسا وجه تسمیه روستای گوری از همین قبرستان وسیع برگرفته شده . فشانجرد معرب شده افشانگرد است

gore
به کوردی یعنی "جوراب"
"گوریه وی" هم می گویند


کلمات دیگر: