کلمه جو
صفحه اصلی

تبرک


مترادف تبرک : تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوش یمنی، همایونی ، برکت یابی

متضاد تبرک : گجستگی، بدیمنی

برابر پارسی : فرخندگی، همایونی، شگون

فارسی به انگلیسی

blessing, gift looked upon as bringing good luck, stockade

gift looked upon as bringing good luck


blessing


فرهنگ اسم ها

اسم: تبرک (دختر) (عربی) (تلفظ: tabarrok) (فارسی: تبرّک) (انگلیسی: tabarrok)
معنی: خجسته و مبارک شمردن، مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی، برکت گرفتن

(تلفظ: tabarrok) (عربی) مبارک بودن ، مبارکی ، خجستگی، خوش یمنی ؛ برکت گرفتن .


مترادف و متضاد

consecration (اسم)
تخصیص، وقف، تقدیس، تبرک

تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوش‌یمنی، همایونی ≠ گجستگی، بدیمنی


۱. تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوشیمنی، همایونی ≠ گجستگی، بدیمنی
۲. برکتیابی


فرهنگ فارسی

حصار، قلعه، دژ، سبزترک:کنایه از آسمان ، برکت یافتن، برکت جستن، برکت داشتن، ملول شدن
۱-( مصدر ) همایون داشتن خجسته داشتن مبارک شمردن . ۲- ( مصدر ) برکت یافتن برکت داشتن .۳- ( اسم ) خجستگی میمنت . ۴- ( صفت ) خجسته. جمع : تبرکات .
از معظمات قرای خرقانین است

فرهنگ معین

(تَ بَ رُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) مبارک شمردن . ۲ - برکت یافتن . ۳ - (ص . ) هر چیز مبارک و خوش یمن .
(تَ رَ ) (اِ. ) قلعه ، دژ.

(تَ بَ رُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) مبارک شمردن . 2 - برکت یافتن . 3 - (ص .) هر چیز مبارک و خوش یمن .


(تَ رَ) (اِ.) قلعه ، دژ.


لغت نامه دهخدا

تبرک . [ ] (اِخ ) از معظمات قرای خرقانین است . رجوع به نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 73 شود.


تبرک . [ ت َ ب َ رَ ] (اِخ ) طبرک . رجوع به طبرک شود.


تبرک . [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) تیمن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) (از اقرب الموارد). فرخنده گرفتن . (دهار). به برکت داشتن و مبارک گرفتن . (غیاث الغات ) (آنندراج ). برکت داشتن و مبارک گرفتن . (فرهنگ نظام ). تبرک به چیزی ؛ میمنت گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برکت یافتن از آن . (از اقرب الموارد). مبارک شمردن . (ناظم الاطباء) : اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعة اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). گفت شما کیستید و به چه شغل آمدید، گفت امیرالمؤمنین است تبرک را بدیدار تو آمده است . گفت جزاک اﷲ خیراً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 523). اگرچه از آن چند نسخه ٔ دیگر در میان کتب بود اما بدین تبرک نموده آمد. (کلیله و دمنه ). کفشگری بدو [ زاهد ] تبرک نمود. (کلیله و دمنه ).
پی تبرک هر کس در او زند انگشت
نداند این ز کجا آمد آن دگر ز کجا.

سوزنی .


هم گهرانش به تبرک گرند
سم خر عیسی مریم به زر.

سوزنی .


جوید به تبرک آب دستت
چون حاج ز ناودان کعبه .

خاقانی .


هر ستمی کو به جفا درگرفت
دل به تبرک به وفا برگرفت .

نظامی .


نقل است که مسجدی عمارت میکردند از بهر تبرک ، از ابوحنیفه چیزی بخواستند بر امام گران آمد. مردمان گفتند ما را غرض تبرک است ، آنچه خواهد بدهد. (تذکرةالاولیاء). از آن هر سه هیچ قبول نکرد آن مرد بازگشت و تبرک با نزدیک شیخ بوسعید برد. (از جنگ خطی مورخ 651 هَ . ق .) و چون ازدحام مردم از حد میگذشت و بی تبرک او بازنمی گشتند. (جهانگشای جوینی ).
با تبرک داد دختر را و برد
سوی لشکرگاه و در ساعت سپرد.

مولوی .


تبرک از در قاضی چو بازآوردی
دیانت از در دیگر برون رود ناچار.

سعدی .


بامدادان بحکم تبرک دستاری از سر و دیناری از کمر بگشادم و پیش مغنی بنهادم . (گلستان ). || اعتماد کردن بر چیزی . || الحاح نمودن . (ناظم الاطباء). || (ص ) گاهی بمعنی متبرک آید در این صورت مصدر بمعنی اسم مفعول باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). با برکت و میمنت و متبرک . (ناظم الاطباء). عوام لفظ تبرک را بجای متبرک استعمال کنند که میگویند نیم خورده ٔ فلان تبرک است یا فلان از حج آمده و برای ما تبرک نیاورده . لیکن فصحا متبرک گویند. (فرهنگ نظام ). || (اِ) نیز در فارسی هند نیاز را که در روضه و غیره میدهند تبرک گویند که در فارسی غلط است .(فرهنگ نظام ). ج ، تبرکات . (آنندراج ).

تبرک . [ ت َ رَ ] (اِ) هر حصار و قلعه را گویند عموماً. (برهان ). هر حصار را گویند عموماً. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قلعه . (ناظم الاطباء). || سبزتبرک ؛ سبزگنبد، کنایه از آسمان است . (انجمن آرا) :
یک روزه وجه حاشیه ٔ درگه تو نیست
چندین ذخیره ها که دراین سبزتبرک است .

شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری ).


رجوع به تبرک (اِخ ) شود. || دوری پهن . (ناظم الاطباء). || میزی که دارای کناره های بلند باشد. || سر طبل . || سبد میوه . (ناظم الاطباء).

تبرک . [ ت َ رَ ] (اِخ ) حصار اصفهان . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). بر فراز تلی و تپه ای واقع شده هنوز آثارش برقرار است و معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ): در وقتی که جعفرخان پسر صادقخان از اصفهان بشیراز میرفت امیر گونه خان و جعفر قلیخان ... از موکب او تخلف جسته و بقلعه ٔ تبرک اصفهان ماندند. (مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 358). رجوع به ص 362 همین کتاب و تبرک (اِ) و طبرک (اِخ ) و حبیب السیر ج 3 ص 218 شود.


تبرک . [ ت َ رَ ](اِخ ) در قاموس قلعه ٔ ری را نیز گفته و بفتحتین آورده چنانکه مشهور است طبرک معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). همچنین در حوالی شهر طهران در ری کهنه بر بالای کوه و تپه حصاری بوده که آن را تبرک میخوانده اند و آبی داشته که هنوز باقی است . فخرالدوله ٔ دیلمی شب در آن حصار بوده شراب و کباب بسیار از گوشت گاو خورده فوت شد او را بشهر ری آورده مدفون کردند و دیالمه گنبدی بر سر قبر وی برافراختند که بعد از خرابی ری هنوز آن گنبد باقی است و بعضی بغلط قبر طغرل سلجوقی دانسته اند زیرا که بعد از قتل سر و تن او را به بغداد و جای دیگر نقل کردند و از او وارثانی نمانده بود که او را گنبدی به این استواری بنا نهند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تبرک (اِ) و طبرک (اِخ ) شود :
روزی آن سلجقیان ملک جهان میراندند
که نه مه بود نه این قلعه و نه تبرک بود.

شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری ).


از این بیت شرف الدین که جهانگیری آورده است شاید بتوان گفت که انتساب حصار تبرک در ری به فخرالدوله اساسی ندارد و گنبدی که بر روی آن قرار دارد گور طغرل است و یا لااقل ساخته ٔ سلجوقیان است .

تبرک. [ ت َ رَ ] ( اِ ) هر حصار و قلعه را گویند عموماً. ( برهان ). هر حصار را گویند عموماً. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). قلعه. ( ناظم الاطباء ). || سبزتبرک ؛ سبزگنبد، کنایه از آسمان است. ( انجمن آرا ) :
یک روزه وجه حاشیه درگه تو نیست
چندین ذخیره ها که دراین سبزتبرک است.
شرف شفروه ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تبرک ( اِخ ) شود. || دوری پهن. ( ناظم الاطباء ). || میزی که دارای کناره های بلند باشد. || سر طبل. || سبد میوه. ( ناظم الاطباء ).

تبرک. [ ت َ ب َرْ رُ ] ( ع مص ) تیمن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغه ) ( از اقرب الموارد ). فرخنده گرفتن. ( دهار ). به برکت داشتن و مبارک گرفتن. ( غیاث الغات ) ( آنندراج ). برکت داشتن و مبارک گرفتن. ( فرهنگ نظام ). تبرک به چیزی ؛ میمنت گرفتن بدان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برکت یافتن از آن. ( از اقرب الموارد ). مبارک شمردن. ( ناظم الاطباء ) : اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعة اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). گفت شما کیستید و به چه شغل آمدید، گفت امیرالمؤمنین است تبرک را بدیدار تو آمده است. گفت جزاک اﷲ خیراً. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 523 ). اگرچه از آن چند نسخه دیگر در میان کتب بود اما بدین تبرک نموده آمد. ( کلیله و دمنه ). کفشگری بدو [ زاهد ] تبرک نمود. ( کلیله و دمنه ).
پی تبرک هر کس در او زند انگشت
نداند این ز کجا آمد آن دگر ز کجا.
سوزنی.
هم گهرانش به تبرک گرند
سم خر عیسی مریم به زر.
سوزنی.
جوید به تبرک آب دستت
چون حاج ز ناودان کعبه.
خاقانی.
هر ستمی کو به جفا درگرفت
دل به تبرک به وفا برگرفت.
نظامی.
نقل است که مسجدی عمارت میکردند از بهر تبرک ، از ابوحنیفه چیزی بخواستند بر امام گران آمد. مردمان گفتند ما را غرض تبرک است ، آنچه خواهد بدهد. ( تذکرةالاولیاء ). از آن هر سه هیچ قبول نکرد آن مرد بازگشت و تبرک با نزدیک شیخ بوسعید برد. ( از جنگ خطی مورخ 651 هَ. ق. ) و چون ازدحام مردم از حد میگذشت و بی تبرک او بازنمی گشتند. ( جهانگشای جوینی ).
با تبرک داد دختر را و برد
سوی لشکرگاه و در ساعت سپرد.
مولوی.
تبرک از در قاضی چو بازآوردی

فرهنگ عمید

۱. برکت یافتن.
۲. شگون، میمنت.
۳. (اسم، صفت ) هر چیز بابرکت و باشگون.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برکت جستن از خداوند، پیامبران، امامان و اولیا و آثار آنان را تبرّک می گویند که از آن در بابهایی همچون طهارت، زکات، صوم، حج، نکاح، طلاق، ظهار، عتق، اقرار، یمین و نذر به مناسبت سخن رفته است.
تبرّک جستن به چیزهایی که از نظر شرع از قداست، عظمت و طهارت برخوردارند جایز، بلکه راجح و مستحب است.
موارد تبرّک
آنچه بدان تبرّک جسته می شود یا به جهت قداست، عظمت و طهارت آن است، مانند نامهای خداوند، پیامبران، جانشینان ایشان، قرآن و مؤمنان و یا به جهت انتساب به چیزهای مقدّس و باعظمت، مانند جلد و قاب قرآن و مشاهد مشرفه معصومان علیهم السّلام.از دیگر موارد تبرّک در شرع مقدّس برخی زمانها و مکانها هستند. زمانها، مانند بعضی روزها همچون جمعه، عید فطر، عید قربان، عید غدیر، مبعث و ایّام ولادت معصومان علیهم السّلام و بعضی ماهها نظیر رجب، شعبان و رمضان، و مکانها، مانند کعبه، مسجد، بویژه مسجدالحرام، مسجد النبی صلّی اللّه علیه وآله و بیت المقدس.
مصادیق تبرک
فقها در کتابهای فقهی پاره ای از موارد و مصادیق تبرّک را ذکر کرده اند که بدان اشاره می شود.
← تبرک حیوان به اسماء الهی
...

پیشنهاد کاربران

تبرّک اسم دخترانه است، معنی تبرّک: ( عربی ) 1 - مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی؛ 1 - برکت گرفت

تبرک

تبرک : تبرک 1 - ( عربی ) تبرّک، مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی 2 - برکت گرفتن

تبرک
فرهنگ فارسی معین
( تَ بَ رُّ ) [ ع . ] 1 - ( مص م . ) مبارک شمردن . 2 - برکت یافتن . 3 - ( ص . ) هر چیز مبارک و خوش یمن .


جست وجوی تبرک در واژه نامه های دیگر



تبرک :به معنی مبارک شدن ، برکت پیدا کردن است


اما این سوال که مالیدن پارچه ویا اشیائی را بر قبور ائمه ، حکمش چیست؟


در پاسخ به این سوال چند مطلب را اگر در نظر بگیریم ، به سهولت پاسخ آن را در می یابیم .
1 - منشاء ومبداء تبرک ازچه زمانی است؟
این موضوع ریشه قرآنی دارد : زمانی که حضرت یعقوب نبی ( ع ) از فراق یوسف نابینا شد؛ به تصریح قرآن کریم، حضرت یعقوب، لباس یوسف را بر چشم خود نهاد و بینایى خود را باز یافت: A}�فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ�{A؛ V}یوسف ( 12 ) ، آیه 96. {V �پس چون مژده رسان آمد، آن پیراهن را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: آیا به شما نگفتم که بى‏شک من از خدا چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید؟� تبرّک و استشفا به پیراهن یوسف، نمونه‏اى از تبرّک و استشفا به چیزى است که به شکلى منسوب به اولیاى الهى است. در این متبرک شدن یک پارچه ، از نبی خدا؛ حضرت یوسف ، وشفاگرفتن پیامبر خدا؛ حضرت یعقوب ، ونقل این داستان ، توسط قرآن و عدم ردع آن، نشان دهنده تایید قرآن وپیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می باشد.
2 - آیا در تاریخ نبی مکرم اسلام نیز چنین چیزی اتفاق افتاده؟
بله ، بر اساس روایات معتبر نزد شیعه و سنى، اصحاب پیامبر اکرم ( ص ) هنگام وضو گرفتن ایشان، هجوم مى‏آوردند تا هر کسى قطره‏اى از آب وضوى ایشان را به عنوان تبرّک برگیرد؛ به گونه‏اى که نمى‏گذاشتند قطره‏اى از آب وضوى پیامبر ( ص ) بر زمین بریزد و اگر به کسى چیزى نمى‏رسید، از رطوبت دست دیگرى استفاده مى‏کرد. V}صحیح بخارى، ج 1، ص 33 و ج 7، ص 50؛ مسند احمد، ج 4، ص 329 و 330. {V
نمونه دیگر: تبرّک جستن به ظرف غذاى پیامبر ( ص ) ، چاه‏هایى که آن حضرت از آن آب نوشیده‏اند و. . . - چه در زمان حیات ایشان و چه بعد از رحلت ایشان - سیره اصحاب، بوده است. V}صحیح بخارى، ج 3، ص 35؛ کتاب المغازى؛ فضائل اصحاب النبى، باب مناقب على بن ابیطالب؛ صحیح مسلم، کتاب الجهاد السیر، ح 132؛ صحیح مسلم، کتاب الحج، ح 323 و 326؛ مسند احمد، ج 5، ص 68. {V
اگر تبرّک جستن به قطرات آب ویا ظرف غذای پیامبر ( ص ) ، شرک و حرام بود، وظیفه آن حضرت نهى و بازداشتن اصحاب از این عمل بود. چنانکه در مورد تصور مردم، بعد از فوت ابراهیم، فرزند آن حضرت، به ارتباط خورشید گرفتگی با غم پیامبر ؛در فراز منبر مردم را از این خرافه نهی فرمودند؛ ومبارزه با شرک وخرافه پرستی ، بارها وبارها جزء اصلی دعوت پیامبران بوده است.
3 - آیا تبرک جستن عامه مردم از بزرگان ویا اشیاء برای پرستیدن آنها است؟
قطعا چنین نیست ، حتی اکنون که هر ساله پرده کعبه تعویض می شود ، پرده سال قبل را با تشریفات خاص و به عنوان احترام به کشورها وسفرای آنان قطعه قطعه میکنند وبه عنوان تبرک به ایشان پیشکش می دهند.
پیامبران و امامان بدان جهت که بندگان شایسته خداوند هستند، سزاوار احترام و محبت هستند. احترام و ابراز ارادت به آنان، بدان جهت نیست که براى آنان در مقابل خدا، مقام و ارزشى مستقل قائل باشیم؛ بلکه آنان مستقل از خدا هیچ ندارند و همه عظمت آنان و عشق و محبت ما به ایشان، ناشى از آن است که آنان در اوج معرفت، بندگى و عبودیت حضرت حق قرار دارند و مورد عنایت خاص پروردگار مى‏باشند. بوسیدن ضریح امامان ( ع ) و اولیاى الهى، برخاسته از عشق و محبت نسبت به آنان است؛ همان گونه که عاشق، هر چیزى را که منتسب به معشوق است، مى‏بوید و مى‏بوسد و به سینه مى‏چسباند. براى زائر امام معصوم ( ع ) ، خود سنگ و چوب ارزشى ندارد. بوسیدن ضریح و در و دیوار حرم، از آن جهت است که منسوب به محبوبش؛ یعنى، امام معصوم است.


کلمات دیگر: