کلمه جو
صفحه اصلی

حنا


برابر پارسی : برناک، سرخینه، یرنا

فارسی به انگلیسی

henna, (egyptian) privet

henna, (Egyptian) privet


henna


فرهنگ اسم ها

اسم: حنا (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: hanā) (فارسی: حنا) (انگلیسی: hana)
معنی: گیاهی درختی که در مناطق گرمسیری می روید و گل های سفید و معطر دارد، گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام

(تلفظ: hanā) (عربی) گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد ، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام .


مترادف و متضاد

camphor (اسم)
کافور، حنا

henna (اسم)
حنا، بوته حنا

فرهنگ فارسی

(اسم ) گیاهی است از رد. دو لپه ییهای جدا گلبرگ که خود تیر. مشخصی را بنام حنا میسازد این گیاه بصورت درختچه ای است که در شمال و مشرق افریقا و عربستان و ایران و هند کشت میشود .
سبز شدن و در هم پیچیدن گیاه

سرده‌ای از حنائیان که بومی مناطق نیمه‌خشک گرمسیری و نیمه‌گرمسیری افریقا و جنوب آسیا و شمال استرالیا است و از قدیم از آن برای رنگ‌آمیزی پوست و مو و ناخن و چرم و پشم استفاده می‌شده است


فرهنگ معین

(حِ یا حَ ) [ ع . حناء ] (اِ. ) درختچه ای است با برگ هایی شبیه برگ انار که گل هایش سفید و خوشبو است . برگ های آن را آسیاب کرده و به شکل گرد در می آورند و برای رنگ کردن موی سر، ناخن یا دست و پا به کار می برند. ،~ی کسی رنگ نداشتن کنایه از: از احترام و اعتن

(حِ یا حَ) [ ع . حناء ] (اِ.) درختچه ای است با برگ هایی شبیه برگ انار که گل هایش سفید و خوشبو است . برگ های آن را آسیاب کرده و به شکل گرد در می آورند و برای رنگ کردن موی سر، ناخن یا دست و پا به کار می برند. ؛~ی کسی رنگ نداشتن کنایه از: از احترام و اعتنای دیگران برخوردار نبودن .


لغت نامه دهخدا

حنا. [ ح َ ] ( از ع ، اِ ) حناء. وآن گیاهی است دارای برگ معروفی که بدان رنگ کنند.
- امثال :
دستش را در حنا گذاشت .
فلانی حناش دیگر رنگی ندارد.
- پای در حنا بودن ؛ کنایه از راه رفتن بکندی است.
- حنا بر کف کسی نهادن ؛ کنایه از معطل و بیکار گردانیدن آنرا و این مثل پای کسی در حنا بستن بود. ( آنندراج ) :
منع حکمت دست گردون را نهد بر کف حنا
در هر آن عزمی که از نوک قلم کردی خضاب.
انوری.
و در بعض نسخ است «منع حکمت دست گردون را حنا بر دست بست » و در این صورت دست مستدرک میشود. ( آنندراج ).
- حنا بستن ؛ خضاب کردن باحنا و حنا گرفتن و حنا مالیدن :
به بیداری نمی آید ز شوخی بر زمین پایش
مگر مشاطه در خواب آن پری رو را حنا بندد.
صائب ( از آنندراج ).
- حنابسته ؛ حنامالیده :
عمری است که یک قطره خون در جگرم نیست
آن دست حنابسته چه دارد خبرم نیست.
از دلم بس که بگیسوی تو خون می آید
پنجه شانه حنابسته برون می آید.
اشرف ( ازآنندراج ).
- حنابند ؛ کاغذی که حنا در آن بندند. ( آنندراج ) : من چه دانم که سوده نامهای من کاغذ توتیای کدام پیرزن شده و حنابند کدام عروس گشته. ( ملا نصیرای همدانی ).
هرکه سامان نگار آن کف پا می کند
از گل رعنا حنابندش مهیا می کند.
فطرت ( ازآنندراج ).
- حنابندان ؛ رسم بستن حنا بر دست و پای عروس و همسالان او. جشنی باشد که در کدخدائیها هنگام حنا بستن عروس کنند و در هند مهدی خوانند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
رنگین شود از رنگ خوشش دست مگر
درخانه زین او حنابندان است.
سلیم ( از آنندراج ).
نوعروس لاله را وقت حنابندان رسید
در میان گل خرده و خود را بجا آورده ست.
کلیم ( از آنندراج ).
- حنابندی ؛ حنابندان. ( ناظم الاطباء ) :
از اشک لاله رنگ حنابندئی کنم
دل از نگاه عهدشکن برگرفته ایم.
ظهوری ( ازآنندراج ).
- حناپیچ ؛ که در آن حنا پیچند:
کاغذ خام حناپیچ بود
کاغذ پخته بودمعنی پیچ.
؟
- حنا دادن و مالیدن ؛حنا بستن است اما در محاوره حنا بستن مخصوص زنان است و مالیدن مخصوص مردان و بر این قیاس است : حنامالیده و حنابسته. ( آنندراج ).
- حناساب ؛ حناسای. سنگی که روی آن حنا را میسایند. ( فرهنگ فارسی معین ).

حنا. [ ح َ ] (از ع ، اِ) حناء. وآن گیاهی است دارای برگ معروفی که بدان رنگ کنند.
- امثال :
دستش را در حنا گذاشت .
فلانی حناش دیگر رنگی ندارد .
- پای در حنا بودن ؛ کنایه از راه رفتن بکندی است .
- حنا بر کف کسی نهادن ؛ کنایه از معطل و بیکار گردانیدن آنرا و این مثل پای کسی در حنا بستن بود. (آنندراج ) :
منع حکمت دست گردون را نهد بر کف حنا
در هر آن عزمی که از نوک قلم کردی خضاب .

انوری .


و در بعض نسخ است «منع حکمت دست گردون را حنا بر دست بست » و در این صورت دست مستدرک میشود. (آنندراج ).
- حنا بستن ؛ خضاب کردن باحنا و حنا گرفتن و حنا مالیدن :
به بیداری نمی آید ز شوخی بر زمین پایش
مگر مشاطه در خواب آن پری رو را حنا بندد.

صائب (از آنندراج ).


- حنابسته ؛ حنامالیده :
عمری است که یک قطره ٔ خون در جگرم نیست
آن دست حنابسته چه دارد خبرم نیست .
از دلم بس که بگیسوی تو خون می آید
پنجه ٔ شانه حنابسته برون می آید.

اشرف (ازآنندراج ).


- حنابند ؛ کاغذی که حنا در آن بندند. (آنندراج ) : من چه دانم که سوده ٔ نامهای من کاغذ توتیای کدام پیرزن شده و حنابند کدام عروس گشته . (ملا نصیرای همدانی ).
هرکه سامان نگار آن کف پا می کند
از گل رعنا حنابندش مهیا می کند.

فطرت (ازآنندراج ).


- حنابندان ؛ رسم بستن حنا بر دست و پای عروس و همسالان او. جشنی باشد که در کدخدائیها هنگام حنا بستن عروس کنند و در هند مهدی خوانند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
رنگین شود از رنگ خوشش دست مگر
درخانه ٔ زین او حنابندان است .

سلیم (از آنندراج ).


نوعروس لاله را وقت حنابندان رسید
در میان گل خرده و خود را بجا آورده ست .

کلیم (از آنندراج ).


- حنابندی ؛ حنابندان . (ناظم الاطباء) :
از اشک لاله رنگ حنابندئی کنم
دل از نگاه عهدشکن برگرفته ایم .

ظهوری (ازآنندراج ).


- حناپیچ ؛ که در آن حنا پیچند:
کاغذ خام حناپیچ بود
کاغذ پخته بودمعنی پیچ .

؟


- حنا دادن و مالیدن ؛حنا بستن است اما در محاوره حنا بستن مخصوص زنان است و مالیدن مخصوص مردان و بر این قیاس است : حنامالیده و حنابسته . (آنندراج ).
- حناساب ؛ حناسای . سنگی که روی آن حنا را میسایند. (فرهنگ فارسی معین ).
- حناسای ؛ که حنا ساید. که حنا را نرم کوبد.
- حناسایی ؛ حنا سائیدن . عمل حنا سائیدن .
- حناگرفتن ؛ حنا بستن :
گردون ز شفق چها گرفته
زالی بر مو حنا گرفته .

زلالی (از آنندراج ).


- حنا گذاشتن ؛ حنا بستن . حنا مالیدن :
محتاج بزینت نبود حسن خداداد
آن به که حنا بر ید بیضا نگذاریم .

صائب (ازآنندراج ).


- حنامالیده ؛ حنابسته :
من از یاد حنامالیده انگشت تو بر مژگان
جگر پرکال های خون چکان در گریه آویزم .

نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).


- حنای پر زاغ ؛ حنایی که بعد از بستن سیاه شود. (آنندراج ) :
دستم ز تمنای تو آغشته ٔ داغ است
بی درد کمانش که حنای پر زاغ است .

فطرت (از آنندراج ).


- حنای دوباره بند ؛ حنایی که مکرر بندند برای ازدیاد رنگ . (آنندراج ) :
گیرد ز لطف رنگ حنایی دوباره بند
شوید اگر بچشمه ٔ کافور پشت دست .

ناظم هروی (از آنندراج ).


- حنای سر ناخن ؛ کنایه از سرخی که قریب به زوال باشد. (غیاث ) (آنندراج ) :
وقت پیری نیست ازدولت امید
رنگ حنا بر سر ناخن رسید.

عالی (از آنندراج ).


چو آفتاب لب بام آخر عمرست
رسید بر سر ناخن حنای عشرت ما.

میر سیادت (از آنندراج ).


بی رخت بزم طرب را نبود رنگ ثبات
سرخی شیشه حنای سر ناخن باشد.

شوکت بخاری .


- حنای سیاه ؛ وسمه .
- حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر :
گذشت عید بهار وروز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح .

صائب (ازآنندراج ).


- حنای قریش ؛ شکوفه ٔ سنگ یعنی چیزی که بر روی سنگهای کوه بهم میرسد و در بهار سبز می گردد. (ناظم الاطباء).
- حنای گریه ؛ کنایه از اشک خونین :
سرشک ما همه خونابه ٔ دل وجگر است
خزان خنده ندارد حنای گریه ٔ ما.

(از آنندراج ).


- حنای مجنون ؛ وسمه و آن برگ نیل است . (آنندراج ).
- حنای نو کردن و بستن ؛ حنای تازه بستن . (آنندراج ) :
حسن کی شوخی دهد از کف که هر شب آن نگار
گر به هیچش دسترس نبود حنای نو کند.

؟



حنا. [ ح َن ْ نا ] (هندی ،اِ) قبضه ٔ زین . || زین . (ناظم الاطباء).
- حنای زین ؛ در عرف همان چیز را گویند که پیش زین باشد و گاه فرودآمدن جلو اسب بدان بندند و در عرف هند هنا بتشدید نون خوانند. (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. گَردی سبزرنگ که از گیاهی به همین نام به دست می آید و برای رنگ کردن پوست و مو به کار می رود.
۲. درختی کوچک با گل های سفید و معطر که از گَرد آن حنا تهیه می شود.

دانشنامه عمومی

حَنا (نام علمی: Lawsonia inermis) گیاهی است از رده دولپه ای ها که خود سرده مشخصی را به نام حنا (Lawsonia) می سازد. این گیاه به صورت درختچه ای است که بومی آفریقای شمالی، آسیای جنوبی و غربی، و شمال استرالیا است.
حنا گذاشتن
حنابندان
نام حنا همچنین برای رزانه تهیه شده از گیاه به کار می رود که برای حنا گذاشتن، نقش انداختن بر بدن و خالکوبی موقت، و مراسم حنابندان استفاده می شود.
حنا به عنوان ماده ای آرایشی در مصر باستان، بخش هایی از آفریقای شمالی، آفریقای غربی، شاخ آفریقا، شبه جزیره عربستان، خاور نزدیک، شبه قاره هند و آسیای جنوبی استفاده می شده است. همچنین بین زنان شبه جزیره ایبری و اروپای قرن ۱۹ رایج بود.
کودکان بلوچ با آرایش حنا بر روی دستان

دانشنامه آزاد فارسی

رنگ خرمایی یا نارنجی حاصل از برگ های پودرشدۀ گیاه حنا، با نام علمی Lawsonia inermis، متعلق به خانوادۀ حنا. این گیاه درختچه ای معطر با گل های معمولاً سفید مایل به سبز است. حنا را نباید با گل حنا یا بلسان باغی، با نام علمیImpatiens balsamina، که گیاهی زینتی است، اشتباه گرفت. زیستگاه این گیاه نواحی گرمسیری و نیمه گرمسیری شرق افریقا و جنوب آسیا است. این درختچه در نواحی جنوبی ایران، ازجمله هرمزگان، بلوچستان و کرمان، کاشته می شود بهترین نوع حنا ظاهراً در کرمان به عمل می آید. پودر آن در رنگرزی به کار می رود. قدمت کاربرد آرایشی حنا دست کم به قدمت فراعنۀ مومیایی شده است. در ایران، درعین حال که هیچ مدرکی از کاربرد حنا در دوران پیش از اسلام و در میان زردشتیان وجود ندارد، اما اطلاعات فراوانی دربارۀ کاربرد آرایشی یا دارویی آن در بین مسلمانان یافت شده است که احتمالاً روایات اسلامی درباره فضیلت حناگذاشتن و خضاب کردن باعث گسترش استفاده از آن گردیده است. ژان باپتیست تاورنیه در ۱۶۵۴ از مصرف حنا برای رنگ کردن دست و ناخن نزد یزدی ها خبر می دهد. گاه رنگ حنا را با افزودن موادی تغییر می دادند، مثلاً از نیل، بابونه، پودر قهوه، و آب برگ گردو برای سیاه کردن حنا استفاده می کنند. اغلب زنان و مردان ایرانی و حتی درباریان، مو و ریش خود را با حنا و وسمه سیاه می کردند. به گزارش سانسون، مبلّغ فرانسوی عهد صفویه، این امر در میان درباریان رایج بود، تا این که پس از مزاح یک شاهزادۀ مغولی به این مضمون که مردان دربار ایران هیچ کدام کهنسال نیستند، شاه سلیمان اول دستور داد دولتیان ریش خود را سیاه نکنند. گاهی زنان با استفاده از حنا و نیل موهای خود را به رنگ آبی سیاه درمی آوردند. شیلمر، طبیب هلندی و معلم دارالفنون، و دو زن جهانگرد، این موضوع را مفصّلاً گزارش کرده اند. گاه نیز مبادرت به نگاربندی می کردند؛ یعنی با دست خود و یا استفاده از سنگ های مخصوص نگاربندی نقش هایی از گل ها و پرندگان را بر بدن خود نقش می بستند، این پدیده به ادبیات منظوم نیز راه یافته است: نگارینا به شمشیرت چه حاجت/مرا خود می کُشد دست نگارین (سعدی). در قرون اخیر، استفاده از حنا به مراسم ازدواج، ازجمله حنابندان، و حتی مراسم و اعیاد دیگر راه یافته است. این امر باعث گسترش بازار این ماده گیاهی شده است. به طوری که هولتزر، تلگرافچی اتریشی که از اواخر ۱۸۶۳، بیست سال در اصفهان کار می کرد، گزارش داده است که در شهر۹۰هزار نفری اصفهان، پانزده حنافروش وجود داشته است. رسم حنابندان ظاهراً در افغانستان هم رایج است. تاریخچۀ استفاده از حنا برای رنگ کردن و تزیین پاها و یال اسب حداقل به قرن ۱۷م برمی گردد. شاردن این موضوع را در شیراز گزارش کرده است. برخی نیز حنا را برای جادو، ازجمله بخت گشایی، به کار می برند. مصارف پزشکی حنا عمدتاً از نوع مصارف خارجی بوده است. جویدن برگ های حنا، به سبب وجود تانن، برای التیام زخم های دهان، و ضماد آن برای رفع التهاب ها و بهبود دمل ها، و جوشاندۀ آن برای بهبود سوختگی های سطحی مؤثر است. در احادیث و روایات هم گفتارهایی دربارۀ فضیلت خضاب کردن با حنا دیده می شود. هم اکنون کشت این گیاه و استفاده از آن بسیار کاهش یافته است.

فرهنگستان زبان و ادب

{Lawsonia} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از حنائیان که بومی مناطق نیمه خشک گرمسیری و نیمه گرمسیری افریقا و جنوب آسیا و شمال استرالیا است و از قدیم از آن برای رنگ آمیزی پوست و مو و ناخن و چرم و پشم استفاده می شده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حنا، برگ گیاهی که با آن خضاب می کنند
حنا،عنوان برگ گیاه معروف که بدان خضاب می کنند.
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۳،ص ۳۷۸.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: hanâ
طاری: hanâ
طامه ای: hanâ
طرقی: hanâ
کشه ای: hanâ
نطنزی: hanâ


جدول کلمات

یرنا

پیشنهاد کاربران

نام یک گل زیبا با رنگ های گوناگون از صورتی و قرمز گرفته تا نارنجی و سفیدمی باشد.

حنا اسمی خیلی زیبا به معنای خوشبختی است من به اسمم افتخار می کنم اسم خیلی با حالی است


حنا دختری در مزرعه

بخشنده و محربان از القاب حضرت زهرا

حنا یعنی اون حسی که وقتی عشقت حنا صدات میکنه دلت بلرزه و دوباره بخوایی صداشو بشنوی. . .

حنا اسم زیبایی است و من اسم دخترم حنا است تازه اسم دختر ترانه علیدوستی هم حنا است

نام مادر حضرت مریم ( سلام الله علیها ) که نام نوعی گل است

حنا اسم دخترانه است، معنی حنا: ( عربی ) گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.

برناک، سرخینه، یرنا


حنا دختری بسیار جذاب و زیبا؛ )

چقدر زیباست حنایی صدا کنن؛ )

حنا
19. همگان می دانند که زنان و کودکان ناخــــــــــــنهای خود را با بــــــــــــــرگهای Lawsonia alba یا L. inermis ، که در سرتاسر جنوب چین می روید رنگ می کنند و ازهمینرو آن را či kia hwa ( "گل ناخن" ) می نامند. 1 کتاب San fu hwan t‛u 4 که نویسنده و تاریخ نگارش آن شناخته نیست در باره این گیاه چنین گوید: در دوره زمـــــــامداری فغفور وو از دودمــــان هان ( 140 تا 87پ م ) از نان یوئه ( Nan Yüe ) ( جنوب چین ) به کاخ فو ـ لی آورده و آنجا کاشته شد. بدون شک این تاریخها با هم نمی خوانند یا این مطلب را بعدها به کتاب افزوده اند. کهن ترین اشاره به این گیاه که می توان تاریخ آن را تعیین کرد باز در کتاب Nan fan ts‛ao mu čwan نوشته کی هان آمده، 3 که گوید درختی است به ارتفاع یک و نیم تا دو متر با شاخه های سست و نازک و برگهائی چون برگهای نارون جوان ( Ulmus campestris ) با گلهائی به سفیدی برف همچون گلهای ye - si - min و mo - li، هرچند با بویی دیگر. همچنانکه در بالا گفتیم ( ص 329 ) ، در ادامه در این کتاب آمده است که این سه گیاه را مردمان هو از تا تسین آورده در کوان ـ تون کاشتند. 4 باری دیگر این پرسش پیش می آید که این گفته در نوشته نخستین هم بوده است یا نه. جای تردید است؛ بیشتر ازیرا که کی هان نام دیگر این گیاه را san - mo شمرده که همچنانکه دیدیم یکی از نامهای یاسمن است.
کتاب Pei hu lu که توان کون ـ لو ( Twan Kun - lu ) آن را دور و بر سال 875 ترسائی نوشته، زیر عنوان či kia hwa آمده است: "گل ناخن زیبا و سفید است و بسیار خوشبو . امروزه بربرها آن را پرورش می دهند. هنوز توضیحی برای این نام داده نشده است. افزون بر این گیاه، یاسمن و mo - li سفید نیز هستند. این سه را ایرانیان ( پو ـ سه ) به چین آوردند و کاشتند. گل p‛i - ši - ša ( یا "گل اشرفی" ) ( Inula chinensis ) نیز همینطور.
در ابتدا این گیاه تنها خارج از چین پرورش می یافت، هرچند در سال دوم از دوره تا ـ تون ( Ta - t‛un ) ( سال 536 م. ، از دودمان لیانگ ) برای اولین بار به چین رسید ( ) . " در Yu yan tsa tsu 1 که دور و بر پانزده سال پیشتر نوشته شده، می خوانیم: "می گویند گل اشرفی نخست در خارج پرورش می یافته است. در دومین سال از دوره تا ـ تون از دودمان لیانگ ( 536 م. ) به چین رسید. در دوره زمامداری دودمــــــــــــــان لیانگ، مردم کین چو ( Kin čou ) رسم داشتند در خانه های خود بر سر سکه طلا نرد بازند. وقتی موجودی سکه به پایان می رسید، به گل اشرفی روی می آوردند. از همین روست که یو هون ( Yü Hun ) گفته است: "هر کس گل به کف آرد، پول درآورده است. " همچنین در همین کتاب آمده است:2 «p‛i - ši - ša نام دیگر گل اشرفی است، 3 که اصلاً در خارج عمل می آمد و در نخستین سال دوره تا ـ تون از دودمان لیانگ ( 535 م ) وارد چین شد. » بی شک ممکن نیست که گل اشرفی مورد نظر توان کون ـ لو و توان چن ـ شی Inula chinensis باشد که گیاهی است خودرو و در شمال چین فراوان یافت می شود و پیشتر، هم در Pie lu آمده و هم تائو هون ـ کین ( T‛ao Hun - kin ) به آن اشاره کرده است. 4 مسلم است که این گیاه که در دوره لیانگ وارد چین شده گونه ای متفاوت بوده است. تنها راه حل این مسئله تعیین سرنمون p‛i - ši - ša است که ظاهراً آوانگاشت واژه ای بیگانه است. نگفته اند که این واژه از کدام زبان است، هرچند از روی ظواهر می توان حکم به سنسکریت بودن آن داد و به احتمال زیاد می توان ریشه آن را در صورتی چون *visīsa ( یا *viçesa ) یافت. به هر روی چنین نام گیاهی در زبان سنسکریت وجود ندارد. احتمالاً این واژه سنسکریت نیست. 5
در Pei hu lu نیز به همین ترتیب گل ناخن وارداتی از ایران دانسته شده هرچند اشاره ای به محصول آن، حنا، نشده است. من در هیچ یک از کتابهای دیگر دوره تانگ اشاره ای به حنا ندیده ام. استنباط من این است که از این بزک تا پیش ازدوره سونگ در چین استفاده نمی شده و مسلمانان این نحوه بکار گیری آن را واردِ ( یا دوباره واردِ ) چین کردند و در ابتدا هم تنها در بین آنها رسم بود. همچنین می دانیم که بــــــــــــــرگهای Impatiens balsamina ( fun sien ) آمیخته با زاج سفید را امروزه برای رنگ کردن ناخن به کار برند و ازیراست که žan či kia ts‛ao ( "گیاه رنگ کننده ناخن" ) می نامند، 1 نامی که نخستین بار در کتاب Kiu hwan pen ts‛ao، که نخستین سالهای دوره مینگ انتشار یافت مطرح شد. کهن ترین منبعی که به این رسم اشاره کرده کتاب Kwei sin tsa ši 2 نوشته چو می ( Čou Mi ) ( 1320ـ1230 ) است که آورده است: " هرچند در باب نوع قرمزِ گلِ ( Impatiens balsamina ) fun sien باید گفت برگهای آن را در هاون سوده با کمی زاج سفید در آمیخته بکار برند. 3 باید نخست ناخنها را درست تمیز کرد و زان پس خمیر بر آنها گذاشت. شب هنگام تکه ابریشمی روی ناخنها می بندند و ناخن رنگ می گیرد. این عمل را سه تا پنج بار تکرار می کنند. رنگی که به دست می آید مانند رنگ ( Basella rubrum ) yen - čiاست. این رنگ حتی با شستن هم از بین نمی رود و ده روز تمام پایداز می ماند. امروزه در میان بسیاری از زنان مسلمان کاربرد این ماده در رنگ ناخنها رواج دارد و بهر سرگرمی سگ و گربه را نیز با آن رنگ می کنند. " Pen ts‛ao kan mu تنها عبارت آخر این نوشته را آورده است. نوشته ی چو می نشان نمی دهد که این رسم باستانی بوده است؛ برعکس، به نظر می رسد کهن تر از دوره سونگ نبوده باشد.
در هیچ یک از گیاهنامه های کهن نامی از Lawsonia در میان نیست. نخستین بار این نام در Pen ts‛ao kan mu آمده. همه دانسته های لی شی ـ چن داشته که در اینجا آورده تنها همین است که دو نوع از آن وجود دارد، زرد و سفید که طی ماههای تابستان گل می کنند؛ بوی آن مانند بوی mu - si , ( Osmanthus fragrans ) است؛ و مــــــــــی توان رنگِ ناخن کرد و در ایـــــــــــــــــــن کار بــــــــــهتر از گل ( Impatiens balsamina ) fun sien است. چن کان ـ چون ( Čen Kan - čun ) ، از نویسندهان دوره سونگ، آن را زیر نام ihian hwa؛ ( "گل دارای بوی ویژه" ) می آورد.
تا . . .


کلمات دیگر: