کلمه جو
صفحه اصلی

صاحب دیوان


مترادف صاحب دیوان : رئیس دیوان، وزیر

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو
عنوان چند تن از جوینیان که مست صاحبد یوانی داشته اند : ۱ - شمس الدین محمد بن بهائ الدین محمد بن علی ابن محمد بن محمد بن محمد بن علی بن محمد بن احمد بن اسحاق بن ایوب ابن فضل بن ربیع . از ملازمان سلطان محمد خوارزمشاه و مستوفی دیوان وی بود و در وقت انهزام سلطان از مغول و فرار او از بلخ بطرف بیشابور در سال ۶۱۷ ه.ق . وی نیز در مصاحبت سلطان بوده است . پس از سلطان محمد بدر عهد پسرش سلطان جلال الدین محمد در عهد پسرش سلطان جلال الدین منکبرنی نیز همان شغل استیفای دیوان را داشت . وی در حین محاصره اخلاط ( ۶۲۷ - ۶۲۶ ه.ق . ) در گذشت ( نفثه المصدور چا . دکتر یزدگردی ۲ . ) ۲۸۲ - ۲۷۸ - محمد بن محمد جوینی ملقب به بهائ الدین از رجال دوره مغول (ف. ۶۵۱ ه.ق . ) وی پدر عطا ملک و شمس الدین جوینی است و ملازمت حاکمان و شحنگان مغول - که در دوره فترت بین فتوحات چنگیز تا ورود هولاگو بایران ( قریب ۳۵ سال ) مستقیما از مغولستان تعیین میشدند داشت .در حدود سال ۶۳٠ که جنتمور یکی از امیران خود بنام کلبلات را برای دفع قراجه و تغان سنقور به نیشابور فرستاد بهائ الدین با جمعی از معارف اکابر نیشابور. گریخت و بطوس نزد تاج الدین فریزنی - صاحب قلعه طوس - التجا برد . فریزنی بدرخواست کلبلات آنان را نزد وی فرستاد و او بهائ الدین محمد و بزرگان نیشابور را باحترام پذیرفت و استمالت کرد و آنان را بخدمت جنتمور برد و او نیز مقدم ایشان را گرامی داشت و پس از اندک مدتی صاحبدیوانی خراسان و مازندران را به بهائ الدین مقرر داشت و چندی بعد ( حدود سال ۶۳۳ ) بهائ الدین و گرگوز را برسالت نزد اکتای قا آن فرستاد. وی نیز ایشان را مورد عنایت قرار داد و بهائ الدین را پایزه و یرلیغ به آلتمغا داد و صاحب دیوانی ممالک بدو ارزانی داشت. در حدود سال۶۳۷ که گرگوز حاکم جدید خراسان و مازندران و دیگر بلاد غربی برای دفاع از خود باردوی اگتای قا آن میرفت در مدت غیبت خود بهائ الدین را بحکومت بلادی که در تصرف خویش داشت تعییتن کرد و از آن پس همواره از طرف حکام مغول نیابت حکومت بلاد داشت . در سن ۶٠ سالکی تصمیم بکناره گیری از مشاغل دیوانی گرفت ولی امر اراضی نشدند و وی عازم عراق کشت و چون باصفهان رسید در گذشت .بهائ الدین از فضلای عصر خود بشمار است و بفارسی و عربی اشعار نیکو دارد ( قزوینی . مقدمه جهانگشا لغ. ) ۳ - محمد بن محمد جوینی ملقب به شمس الدین از رجال دوره هولاگو واباقا ( مقت. نزدیک اهر ۶۸۳ ه.ق. ). وی پسر بهائ الدین محمد صاحبد یوان است و در سال ۶۵۷ بحکومت بغداد منصوب شد . چون هولاگو در آغاز سال ۶۶۱ امیر سیف الدین بیتکچی خوارزمی وزیر را بکشت وزارت بشمس الدین جوینی داد و حکومت بغداد را ببرادر او عطا ملک بخشید . پس از آنکه اباقا بسلطنت رسید همچنان وزارت را به صاحبدیوان سپرد و او بجمع آوری عایدات کل ممالک و راندن سیاست واداره امور مشغول بود و هیچکس جز پادشاه بر او تفوق نداشت و در نتیجه این قدرت و حسن اداره در عهد وی ایران ترقی و اعتبار بسیار حاصل کرد و صاحبدیوان را اسم ورسم و ثروت بسیار حاصل شد چنانکه عایدی او را روزی ۱٠٠٠٠ دینار نوشته اند شاعران و اهل دانش و ادب محامد صفات و ذکر خیر او را در متون دواوین و دفاتر بنظم و نثر مخلد کردند . ترقی رتبه شمس الدین و فرزنادان وی و همچنین برادر او عطا ملک بر عده ای از متنفذان و اعیان که در دولت اباقا بسر میبردند گران افتاد . یکی از این افراد مجد الملک یزدی ( ه.م. )بود که با وجودی یاری خواجه شمس الدین و افراد خاندان او نمک بحرامی کرد و مکرراز او پیش ایلخان سعایت نمود ولی بجایی نرسید. پس از جلوس تگودار برادر اباقااین ایلخان حکومت خراسان و مازندران و عراق و اران و آذربایجان را مستقلا و بلاد روم را بمشارکت سلاطین سلجوقی بخواجه شمس الدین و دیار بکر و موصل واربل را بخواجه هارون پسر او و حکومت بغداد و عراق را کماکان بعطاملک واگذاشت و ایشانرا انواع خلعتها داد و کار خاندان جوینی بار دیگر رونق گرفت . مجدالملک در سال ۶۸۱ بقتل رسید و عطاملک و شمس الدین در امور کشور مستقل گردیدند . در سال ۶۸۲ که سلطان احمد بفکر جنگ با ارغون بود شمس الدین بی از همه در تهیه اسباب کار او میکوشید چه میدانست که حیات وی بسته بزندگانی سلطان احمد است و چون در بیع الاول ۶۸۳ عده ای از امرای سلطان بدست همدستان ارغون کشته شدند و احمد شکست خورده از خراسان ب آذربا یجان گریخت صاحب دیوان نیز باصفهان فرار کرد و در آنجا شنید که احمد بقتل رسیده و ارغون بجای وی جلوس کرده اندیشید که بشیراز و هرمز برود و از آنجا راه هند پیش گیرد ولی از بابت خاندان خود آسوده خاطر نبود بنابراین مصمم شد که نزد ایلخان بیاید و از در التماس داخل شود . پس بهمراهی ملک امام الدین قزوینی و اتابک یوسفشاه لر که داماد خواجه شمس الدین بود بسمت اردوی ارغون حرکت کرد. و در ساوه یکی از امرای ارغون باستقبال او آمد ویرلیقی از ایلخان باو ارائه داد که خان از سر جرایم او در گذشته و صاحب دیوان را بشمول عنایت خود امیدوار ساخته . خواجه بادلگرمی باردوی ارغون رفت و مورد نوازش قرار گرفت ولی بر اثر سعایت امیر بوقا و دیگران مبنی بر مسموم کردن خواجه پدر ارغون را ارغون بفرمود که یرغوچیان بمحاکمه خواجه بنشینند . پس او را دست بسته بمحکمه بردند و هنگامه جویان بر خواجه جان خود را بدادن فدیه بخرد . وی مهلت خواست و با فروش املاک و گرفتن قرض از اصحاب و اقوام و دوستان چهل تومان ( ۴٠٠ ٠٠٠ ) زر جمع آورد و گفت مرا تهیه بیش از این مقدور نیست و ایلخان از قبول یا رد آن مختار است . ارغون که با او کینه دیرینه داشت براو نبخشود و وی را در نزدیکی اهر آذربایجان بقتل آوردند و چهار پسر او ( یحیی فرج الله محمود و اتابک ) را در همان سال و نواده او علی بن خواجه بهائ الدین محمد و منصور ابن عطا ملک را در ۶۸۸ و خواجه هارون را در سال ۶۸۵ کشتند . صاحب دیوان از بزرگترین وزیران و عاملان ایرانی است و در عهد خود در تدبیر و شوکت و جاه و جلال و ثروت بی نظیر بود و بمزید حکمت و تواضع و فضل دوستی و شاعر پروری شهرت داشت .
۱ - رئیس دیوان متصدی وزارتخانه وزیر . ۲ - سر کار خزانه ناظر مالیه دولت . ۳ - شاعری که دارای دیوان شعر است

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) عهده - دار خزانه و امور مالی دولت .

لغت نامه دهخدا

صاحب دیوان . [ ح ِ ب ِ دی / ح ِ دی ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرکار و ناظر خزانه و مالیه ٔ دولت . عهده دار عایدات مملکت . شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفه ٔ مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیه ٔ کنونی : پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو [ ابوسعید سهل ] داده آمده با ضیاع خاص . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدو مفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است . (تاریخ بیهقی ص 124). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. (تاریخ بیهقی ص 267). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل . (تاریخ بیهقی ص 275). و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان . (تاریخ بیهقی ص 345). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ ... حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ص 365). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. (تاریخ بیهقی ص 367). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت . (تاریخ بیهقی ص 368). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... (تاریخ بیهقی ص 370). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. (تاریخ بیهقی ص 373). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت . (تاریخ بیهقی ص 373). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت وهندوستان که به غزنین نزدیک است بوده . (تاریخ بیهقی ص 397). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابور دررسید. (تاریخ بیهقی ص 418). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته . (تاریخ بیهقی ص 442). نامه ٔصاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمةاﷲ علیه و صاحب دیوانی را او میداشت ... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. (تاریخ بیهقی ص 444).
مرا گر صاحب دیوان اعلی
چرا گوید به خدمت می نیایی .

سعدی .


نزدیک صاحب دیوان رفتم به سابقه ٔ معرفتی که میان ما بود. (گلستان ).
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حِسْبَةً ﷲ نیست .

حافظ.


و از روی وقوف و کاردانی در سرانجام امور صاحب دیوانی شروع نمود. (حبیب السیر جزء چهار از ج 3ص 352).

صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد جوینی ، ملقب به بهاءالدین . وی پدر عطاملک و شمس الدین جوینی است و ملازمت حکام و شحنگان مغول داشت که در فترت بین فتوحات چنگیزخان تا ورود هولاکو به ایران (قریب سی وپنج سال ) مستقیماً از مغولستان به حکومت بلاد غربی تعیین میشدند. و در حدود سنه ٔ 630 هَ . ق . که جنتمور یکی از امرای خود را که کلبلات نام داشت برای دفع قراجه و تغلن سنقور به نیشابور فرستاد بهاءالدین با جمعی از معارف و اکابر نیشابور گریختند و به طوس رفته به تاج الدین فریزنی که متصرف قلعه ٔ طوس بود التجا بردند. کلبلات بعد از شکست دادن قراجه به طوس آمد و احوال این جماعت شنیده بود ایلچی بنزدیک تاج الدین فریزنی فرستاد و تسلیم ایشان را خواستار شد. فریزنی آنان را نزد کلبلات فرستاد و او بهاءالدین محمد و سایر بزرگان نیشابور را به احترام تمام پذیرائی کرد و به انواع استمالت مستظهر گردانید و ایشان را به خدمت جنتمور برد و او نیز مقدم آنان را گرامی داشت و پس از اندک مدتی صاحب دیوانی خراسان و مازندران را به بهاءالدین مقرر فرمود و یک دو سال بعد درحدود سنه ٔ 633 هَ . ق . بهاءالدین و گرگوز را به رسالت بنزد اوکتای قاآن فرستاد، اوکتای قاآن نیز درباره ٔ ایشان کمال عنایت را مبذول داشت و بهاءالدین را به مزید عاطفت مخصوص گردانید و او را پایزه و یرلیغ به آلتمغا داد و صاحب دیوانی ممالک بدو ارزانی داشت . در حدود سنه ٔ 637 که گرگوز حاکم جدید خراسان و مازندران و سایر بلاد غربی برای دفاع از خود به اردوی اوکتای قاآن میرفت در مدت غیبت خود بهاءالدین مذکور را به حکومت بلادی که در تصرف خویش داشت نامزد کرد. در حدود سنه ٔ 643 که امیر ارغون حاکم جدید بلاد غربی بعد از گرگوز از ایران به اردوی کیوک خان میرفت بهاءالدین را در ممالک آذربایجان و گرجستان و روم و آن اطراف به نیابت خود بگذاشت و در سفر دوم خود در حدود سنه ٔ 644 یا 645 بهاءالدین را نیزدر مصاحبت خویش به اردو برد و در سفر سوم (سنه ٔ 647) بهاءالدین را به مشارکت امیر حسین نام در ممالک متصرفی قایم مقام خود گذارد و در سنه ٔ 651 که امیر ارغون از سفر چهارم خویش به اردو مراجعت کرد پس از ورود به خراسان بهاءالدین را با مغولی دیگر نایمتای نام به حکومت عراق و یزد گماشت و سن بهاءالدین در آن وقت به شصت سال رسیده بود و عزم داشته تا بقیةالعمر از ملابست اعمال دیوانی کناره جوید اما بسبب آنکه امرا به انزوای او رضا نمیدادند بی اختیار عازم عراق گشت و چون به اصفهان رسید در سنه ٔ 651 درگذشت . بهاءالدین از فضلای عصر خود بشمار است و او را به فارسی و عربی اشعار نیکوست . بعض این اشعار در تضاعیف جهانگشا و تاریخ وصاف مذکور است و برخی دیگر در کتاب شُرَف ایوان البیان فی شَرَف بیت صاحب الدیوان للقاضی نظام الدین اصفهانی آمده است . (مقدمه ٔ جهانگشای جوینی ص یح - کا).


صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) میرزا محمدتقی علی آبادی مازندرانی . رجوع به صاحب علی آبادی شود.


صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ )عطاملک جوینی (علاءالدین ...). رجوع به عطاملک شود.


صاحب دیوان. [ ح ِ ب ِ دی / ح ِ دی ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) سرکار و ناظر خزانه و مالیه دولت. عهده دار عایدات مملکت. شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفه مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیه کنونی : پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو [ ابوسعید سهل ] داده آمده با ضیاع خاص. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124 ). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدو مفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است. ( تاریخ بیهقی ص 124 ). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. ( تاریخ بیهقی ص 267 ). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل. ( تاریخ بیهقی ص 275 ). و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان. ( تاریخ بیهقی ص 345 ). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ... حاضر بودند. ( تاریخ بیهقی ص 365 ). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. ( تاریخ بیهقی ص 367 ). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت. ( تاریخ بیهقی ص 368 ). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... ( تاریخ بیهقی ص 370 ). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. ( تاریخ بیهقی ص 373 ). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت. ( تاریخ بیهقی ص 373 ). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت وهندوستان که به غزنین نزدیک است بوده. ( تاریخ بیهقی ص 397 ). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابور دررسید. ( تاریخ بیهقی ص 418 ). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته. ( تاریخ بیهقی ص 442 ). نامه ٔصاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمةاﷲ علیه و صاحب دیوانی را او میداشت... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. ( تاریخ بیهقی ص 444 ).
مرا گر صاحب دیوان اعلی
چرا گوید به خدمت می نیایی.
سعدی.
نزدیک صاحب دیوان رفتم به سابقه معرفتی که میان ما بود. ( گلستان ).
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حِسْبَةً نیست.
حافظ.
و از روی وقوف و کاردانی در سرانجام امور صاحب دیوانی شروع نمود. ( حبیب السیر جزء چهار از ج 3ص 352 ).

صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، 20000گزی شمال باختری خیاو، 15000گزی شوسه ٔ خیاو-اهر. جلگه ، معتدل و سکنه 187 تن شیعه . آب آن از اهرچای و محصول آنجا غلات ، حبوبات ، پنبه است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد جوینی ، ملقب به شمس الدین . چون هلاکو در آغاز سال 661 هَ . ق . امیر سیف الدین بیتکچی خوارزمی وزیر خویش را بکشت ، وزارت به شمس الدین محمد جوینی که از سال 657 حکومت بغداد داشت سپرد و حکومت این شهر به عطاملک برادر وی داد و پس از آنکه اباقاخان به سلطنت رسید همچنان وزارت به صاحب دیوان سپرد و او به جمعآوری عایدات کل ممالک و راندن سیاست و اداره ٔ امور مشغول بودو هیچکس جز پادشاه بر او تفوق نداشت و در نتیجه ٔ این قدرت و حسن اداره ، در عهد وی ایران ترقی و اعتبار بسیار حاصل کرد و صاحب دیوان را اسم و رسم و ثروت بسیار حاصل شد چنانکه عایدی او را روزی ده هزار دینار نوشته اند، و شعرا و اهل علم و ادب محامد صفات و ذکر خیر او را در ستون دواوین و دفاتر به نظم و نثر مخلد کردند. بسال 666 مسعودبیک پسر محمود یلواج حاکم ماوراءالنهر از جانب براق خان پادشاه اولوس جغتای به سفارت بنزد اباقاخان آمد و به فرمان خان ، عمال لشکری و کشوری به استقبال وی بیرون شدند. صاحب دیوان برابر او از اسب بزیر آمد و رکاب وی ببوسید و مسعودبیک از سر استخفاف خواجه را گفت : اگر صاحب دیوان تویی نامت از نشان خوشتر و با آن مرد بزرگ از روی کبر سخن راند. خواجه شمس الدین که دانایی عاقل و بااحتیاط بود در پاسخ هیچ نگفت و به انتظار فرصت ، مسعودبیک را بیشتر تواضع کرد و او رسالت خود بگذاشت و برفت . ترقی رتبت شمس الدین و فرزندان وی و همچنین برادر او عطاملک ، عده ای از متنفذین و اعیان را که در دولت اباقاخان بسر میبردند گران می افتاد و یکی از اینان مجدالملک یزدی بود.وی در آغاز وزارت اتابکان یزد داشت ، آنگاه به خدمت بهاءالدین محمد پسر صاحب دیوان حکمران اصفهان رفت و بتدریج در دستگاه صاحب دیوان درآمد و خواجه شمس الدین به تربیت او همت گماشت ، لیکن وی بجای اینکه پاس نعمت این خاندان بدارد، در پی شکست کار ایشان بود و چندین بار دسائسی برانگیخت تا عطاملک را به ارتباط با بیگانگان منسوب دارد ولی در کار خود توفیق نیافت و هر بار خیانت او آشکار گشت . خواجه شمس الدین برای دفع شر او وی را به حکومت سیواس منصوب داشت و بر مقرری او بیفزود. لیکن مجدالملک از خیال خویش منصرف نگشت و در اواخر سال 687 هنگامی که اباقاخان از تبریز بقصد خراسان حرکت کرد و به قزوین رسید مجدالملک بتوسط یکی ازمقربان امیر ارغون پسر اباقاخان به خدمت او راه یافت و به آن شاهزاده گفت که بیش از یک سال است که میخواهد سخنی که عین مصلحت ملک و دولت است به عرض برساندولی چون مطلب مهم و صاحب دیوان مانع رسیدن آن به گوش ایلخان بوده ، تاکنون نتوانسته است آن را عرضه دارد و آن اینکه صاحب دیوان در باطن با سلاطین مصر و شام ، همدست شده و معین الدین پروانه به اغوای او با بیبرس ساخته است و امرای مغول را به قتل رسانیده و با اینکه حاصل املاک او که از دولت ایلخان یافته ، برابر حاصل املاک دیوانی است باز راه کفران میرود و برادر وی عطاملک در بغداد پادشاه وار مینشیند و تاج مرصع بر سر میگذارد و ثروت و مکنت ایشان از حد شمار بیرون است و چون صاحب دیوان وقوف مرا بر این اسرار میداند فرمان حکومت سیواس را با مقداری مال و منال به من داد، تا چیزی از این جمله بر زبان نیاورم و او به آسودگی براه خلاف و کفران رود. ارغون گفتار مجدالملک را با پدر درمیان نهاد و اباقا او را به خاموشی توصیه کرد و وعده داد که به وقت فراغت به تحقیق و تدبیر قیام کند.
در بهار سال 678 که اباقاخان در محل سلطانیه بود، مجدالملک به دستیاری امیر تغار و نایب او صدرالدین زنجانی به خدمت او راه یافت و آنچه را به شاهزاده ارغون گفته بود به عرض اباقا رسانید. وی از شنیدن این سخنان در خشم شد و بفرمود که مأمورین و ایلچیان به ولایات روند و نمایندگان صاحب دیوان را با دفاتر ایشان حاضر آورند تا به حساب آن جماعت رسیدگی شود و صحت بیانات مجدالملک به اثبات رسد. صاحب دیوان به اولجای خاتون زوجه ٔ هولاگوخان و مادر منگو تیمور که پس از آن خان برسم مغول به اباقا رسیده بودمتوسل شد و اولجای خاتون پیش اباقا وساطت کرد و اباقا امر داد که نواب و فرستادگان صاحب دیوان را به مقر مأموریت خود برگردانند و کسی متعرض ایشان نشود و صاحب دیوان را نیز مورد عنایت و مرحمت قرار داد ولی مجدالملک فتنه انگیزی را ترک نگفته و این بار با صدرالدین زنجانی هم دست شد و بتدریج اعتبار او در دستگاه اباقا به آنجا رسید که ایلخان در سال 679 به موجب فرمانی مخصوص او را شغل اشراف داد و مجدالملک در کار اداره ٔ کل ممالک اباقا شریک صاحب دیوان گشت ، بلکه در شغل صاحب دیوانی رقیب و معارض وی گردید و چون خود را مسلطدید روزی از سر غرور رباعی ذیل را پیش صاحب دیوان فرستاد:
در بحر غم تو غوطه خواهم خوردن
یا غرقه شدن یا گهری آوردن
قصدت خطر است من بخواهم کردن
یا روی کنم سرخ بدان یا گردن .
خواجه شمس الدین در جواب او نوشت :
یرغو بر شاه چون نشاید بردن
پس غصه ٔ روزگار باید خوردن
این کار که پای در میانش داری
هم روی بدان سرخ کنی هم گردن .
و چون مجدالملک دانست که با صاحب دیوان نمیتوان درافتاد در صدد آزار عطاملک برادر وی برآمد. چون اباقا درگذشت در 26 محرم سال 681 برادر وی تگودار بجای او نشست ، حکومت خراسان و مازندران و عراق و اران و آذربایجان را مستقلاً و بلاد روم را به مشارکت سلاطین سلجوقی به خواجه شمس الدین و دیاربکر و موصل و اربل را به خواجه هارون پسر او و حکومت بغداد و عراق همچنان به عطاملک واگذاشت و ایشان را انواع خلعتها داد و کار خاندان جوینی بار دیگر رونق گرفت . در سال 681 مجدالملک یزدی مورد تعقیب و مصادره قرار گرفت و به قتل رسید و عطاملک و شمس الدین در امور کشور مستقل گردیدند. در سال 682 که سلطان احمد به فکر جنگ با ارغون بود خواجه شمس الدین بیش از همه کس در تهیه ٔ اسباب او میکوشید، چه میدانست حیات وی به زندگانی این سلطان بسته است و چون در ربیعالاول سال 683 عده ای از امرای سلطان احمد به دست امرای همدست ارغون کشته شدند و سلطان احمد شکست خورده از خراسان به آذربایجان گریخت ، صاحب دیوان نیز به اصفهان فرار کرد و در آنجا شنید که سلطان احمد به قتل رسیده و ارغون خان بجای وی جلوس کرده است . پس از دو سه روز توقف اندیشید که به شیراز و هرمز رود و از آنجا راه هند پیش گرفته بقیه ٔ عمر را در آن دیار بسر برد، ولی چون از بابت خاندان خود آسوده خاطر نبود و میدانست که پس از ترک ایران ارغون رشته ٔ حیات ایشان را قطع خواهد کرد ناچار گشت که نزد ایلخان بیاید و از در توسل و التماس داخل شود، تا مگر جان خود و فرزندان و کسان خویش را از شر سطوت وی ایمن دارد و خدمت سی ساله ٔ خود و بستگان خویش را نزد ایلخان شفیع قرار دهد. به این عزم بهمراهی ملک امام الدین قزوینی و اتابک یوسفشاه لر که داماد خواجه شمس الدین بود بسمت اردوی ارغون حرکت کرد و در ساوه یکی از امرای ارغون به استقبال او آمد و یرلیغی از ایلخان به او ارائه داد که خان از سر جرایم گذشته درگذشته است و صاحب دیوان را به شمول عنایت خود امیدوار ساخته ، خواجه با دلگرمی تمام به اردوی ارغون شتافت و در روز جمعه دهم رجب 683 به خدمت رسید و در سرای امیر بوقا منزل گرفت ، بوقا خواجه را به خدمت ارغون خان برد و ایلخان او را مورد نوازش قرار داد و به او وعده کرد که کماکان شغل صاحب دیوانی را بر او مقرر دارد تا خواجه به همدستی بوقا به تمشیت امور ممالک ایلخانی قیام نماید و به خدمت سابق ادامه دهد. امیر بوقا که در حقیقت جان و سلطنت ارغونخان مرهون او بود در این دوره قدرت فوق العاده پیدا کرد و او که بعدها از طرف قوبیلای به لقب چینگ سانگ یعنی امیر بزرگ و وزیر ملقب گردید به دستیاری نایب خود خواجه فخرالدین محمد مستوفی قزوینی پسرعم مورخ مشهور حمداﷲ مستوفی به اداره ٔ امور ممالک ایلخانی پرداخت و خواجه شمس الدین که آفتاب اقبال خود را رو به زوال میدید به زیردستی امیر بوقا تن درداد و سعی او این بود که به انواع ملاطفات و تقدیم پیشکشها باب حسد امیر بوقا و دشمنان دیگر را مسدود دارد و باقی عمر رابیخطر بگذراند، ولی امیر بوقا و بدخواهان دیگر که شوکت سی ساله ٔ او را دیده و بر قدرت و کفایت و کثرت یاران و اعوان او اطلاع داشتند وجود وی را مانع استقلال خود می پنداشتند، مخصوصاً چند نفر از عمال دیوانی مثل خواجه فخرالدین مستوفی و علی تمغاچی و حسام الدین حاجب ، بوقا را بر آن داشتند که بیکبار دست خواجه را ازکارها کوتاه کند بلکه اگر موفق آید پیوند عمر او و خاندان جوینی را از هم بگسلد. امیر بوقا با وجود سابقه ٔ دوستی که با خواجه داشت به امیر ارغون گفت از کسی که نسبت به پدر ایلخان خیانت ورزیده و او را مسموم کرده است چگونه امید خدمت و صداقت میتوان داشت و تهمتهای دیگری نیز به خواجه بست و ارغون بفرمود که یرغوچیان به محاکمه ٔ خواجه بنشینند. خواجه را دست بسته به محکمه بردند و هنگامه جویانی که به تحریک دشمنان قیام کرده بودند بر خواجه تهمتها بستند. خواجه گفت جمله تقصیراتی که مفتریان بر من بسته اند یکی را صد اعتراف میکنم ولی از تهمت قصد ولی نعمت خود خبر ندارم . عاقبت قرار شد که خواجه جان خود را به دادن فدیه بخرد. آن بیچاره مهلت خواست و با فروش املاک و گرفتن قرض از اصحاب و اقوام و دوستان خویش قریب چهل تومان (400000) زر جمع آورد و گفت مرا تهیه ٔ بیش از این مقدور نیست ، و ایلخان در قبول یا رد آن مختار است . ارغون که با خواجه کینه ٔ دیرینه داشت بر آن وزیر باتدبیر که مدت بیست ونه سال با حکمت و کمال قدرت و کفایت ، ممالک مغول را اداره کرده و اسباب شوکت دولت هولاگو و جانشینان او شده بود نبخشود، و حکم شد که او را به قتل آرند. مأمورین خواجه را طرف عصر روز دوشنبه چهارم شعبان سال 683 در نزدیک اهر آذربایجان کشتند و چهار پسر او یحیی و فرج اﷲ و محمود و اتابک را در همان سال و نواده ٔ او علی پسر خواجه بهاءالدین محمد و منصور پسر عطاملک را در سال 688 و خواجه هارون را در سال 685 به قتل آوردند و دودمان جوینی به این شکل مولم برافتاد.
خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان از بزرگترین وزرا و عمّال و کتّاب ایرانی است و در عهد خود در کفایت و تدبیر وشوکت و جاه و جلال و ثروت نظیر نداشته است و به مزیدحکمت و تواضع و فضل دوستی و شعرپروری مشهور است و شیرین سخن ترین شعرای فارسی سعدی شیرازی ذکر او و برادر وی علاءالدین عطاملک را در قصاید خویش مخلد کرده و چند نفر از بزرگان علما و شعرای دیگر آن عهد مثل خواجه نصیرالدین طوسی و استاد صفی الدین اُرموی و خواجه همام الدین تبریزی و بدرالدین جاجرمی بنام او و افراد دیگر خاندان جوینی کتابها و قصاید ساخته و پرداخته اندو نام ایشان را که در السنه و افواه مشهور و مذکور بوده برای اخلاف نیز با ذکری بخیر به یادگار گذاشته اند. (از تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ).


فرهنگ عمید

ناظر خزانه و مالیۀ دولت، عهده دار عایدات ممکلت، کارپرداز لشکریان. &delta، صاحب دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب دیوان رسالت می گفتند.
* صاحب دیوان رسالت: [قدیمی] رئیس دبیرخانۀ پادشاهی.

ناظر خزانه و مالیۀ دولت؛ عهده‌دار عایدات ممکلت؛ کارپرداز لشکریان. Δ صاحب ‌دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب‌ دیوان رسالت می‌گفتند.
⟨ صاحب‌دیوان رسالت: [قدیمی] رئیس دبیرخانۀ پادشاهی.


دانشنامه عمومی


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صاحب دیوان به معنای مسئول ثبت و ضبط اسامی کارکنان است.
مسئول ثبت و ضبط اسامی قضات، کارمندان و نظامیان و نیز مقرری و دیگر امور مربوط به آنان، همچنین منشی دادگاه که اسناد مربوط به مدعی و مدعی علیه و حکم قاضی و دیگر اسناد مربوط را حفظ می کند.


کلمات دیگر: