کلمه جو
صفحه اصلی

باجه


مترادف باجه : دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک، روزنه، گیشه، شعبه، نمایندگی

متضاد باجه : مرکز

فارسی به انگلیسی

box-office, ticket-office, counter

box - office, ticket - office


office


مترادف و متضاد

eye (اسم)
بینایی، دهانه، کاراگاه، باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی

counter (اسم)
ژتون، ژتن، شمارنده، پیشخوان، باجه، بساط، ضربت متقابل

wicket (اسم)
در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک

دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک ≠ مرکز


روزنه، گیشه


شعبه، نمایندگی


۱. دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک
۲. روزنه، گیشه
۳. شعبه، نمایندگی ≠ مرکز


فرهنگ فارسی

دریچه، روزنه، گیشه، جایگاه مخصوص فروش، بلیط یا گرفتن و دادن پول در سینماهاو...
( اسم ) ۱ - دریچه روزن. بزرگ . ۲ - این کلمه را فرهنگستان ایران بجای لفظ گیشه اختیار کرده است . جای بلیط فروشی گیشه بروات در بانک باج. پاکت های سفارشی در پستخانه .
قریه ایست در اصفهان

جایگاهی برای دریافت کارت پرواز * مصوب فرهنگستان اول


فرهنگ معین

(جِ ) ( اِ. ) ۱ - دریچه ، روزنة بزرگ ، گیشه . ۲ - جایگاه مخصوص فروش بلیط ، و یا دادن پول در بانک و پاکت های سفارشی در پست خانه و غیره .

لغت نامه دهخدا

باجه . [ ج َ] (اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی . رجوع بباجة شود.


باجه . [ ] (اِخ ) موضعی بهندوستان : چون آفتاب اقبال ملک ناصرالدین بسرحد زوال رسید، سلطان شمس الدین ایلتمش (التتمش ) فی سنةاربع و عشرین و ستمائه (624 هَ . ق .) لشکر بباجه کشید و ناصرالدین فرار بر قرار اختیار کرده بقلعه ٔ کجوگریخت . (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 219).


باجه . [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای از قریه های اصفهان . رجوع به باجة شود.


باجه . [ ج َ ] (اِخ ) قصبه ایست در تونس و در ساحل دریاواقع است و آن موضعی پرزیتون میباشد. این قصبه را باجةالزیت مینامیدند. شاعر هجاگوی مشهور، محمدبن ابی معوج از این جا برخاسته است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).


باجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دریچه . روزنه ٔ بزرگ . (آنندراج ). باجیک . بادگیر. درِ خرد. روزن . روزنه . برین . برینه . پیش در. بادهنج . بعضی این کلمه را فارسی دانسته اند. لغتی از بازه (رجوع به بازه شود). ولی باجه در ترکی نیز بمعنی پنجره و روزنه ٔ دیوار آمده . رجوع به برهان قاطع چ معین شود. || جای بلیطفروشی (در ترکی : باجا): باجه ٔ بروات در بانک . باجه ٔ پاکت های سفارشی در پست خانه . این کلمه را فرهنگستان ایران بجای لفظ گیشه اختیار کرده است . || ترکی بمعنی سوراخ و بیشتر بر سقف اطاق اطلاق شود. سوراخ بام بخانه . || ناوچه ٔ آهنی که سیم و زر گداخته در آن ریزند.


باجة. [ ج َ ] (اِخ ) شهریست به اسپانیا. (دمشقی ). شهریست به اندلس . (منتهی الارب ). رجوع به باجه شود.


باجة. [ ج َ ] (اِخ ) شهریست به افریقیه ، و از آن شهر است عبداﷲبن محمد و صاحب تصانیف ابوالولید سلیمان بن خلف . (منتهی الارب ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 284، و باجه شود.


باجة. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای از قریه های اصفهان . (روضات الجنات ص 322). رجوع به باجه شود.


باجة. [ ج َ ] (اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی محدث است . (منتهی الارب ).


( باجة ) باجة. [ ج َ ] ( معرب ، اِ ) نوعی از طعام. «با». آش. نانخورش. ج ، باجات.

باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی محدث است. ( منتهی الارب ).

باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) شهریست به اسپانیا. ( دمشقی ). شهریست به اندلس. ( منتهی الارب ). رجوع به باجه شود.

باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) شهریست به افریقیه ، و از آن شهر است عبداﷲبن محمد و صاحب تصانیف ابوالولید سلیمان بن خلف. ( منتهی الارب ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 284، و باجه شود.

باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) قریه ای از قریه های اصفهان. ( روضات الجنات ص 322 ). رجوع به باجه شود.
باجه. [ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) دریچه. روزنه بزرگ. ( آنندراج ). باجیک. بادگیر. درِ خرد. روزن. روزنه. برین. برینه. پیش در. بادهنج. بعضی این کلمه را فارسی دانسته اند. لغتی از بازه ( رجوع به بازه شود ). ولی باجه در ترکی نیز بمعنی پنجره و روزنه دیوار آمده. رجوع به برهان قاطع چ معین شود. || جای بلیطفروشی ( در ترکی : باجا ): باجه بروات در بانک. باجه پاکت های سفارشی در پست خانه. این کلمه را فرهنگستان ایران بجای لفظ گیشه اختیار کرده است. || ترکی بمعنی سوراخ و بیشتر بر سقف اطاق اطلاق شود. سوراخ بام بخانه. || ناوچه آهنی که سیم و زر گداخته در آن ریزند.

باجه. [ ج َ] ( اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی. رجوع بباجة شود.

باجه. [ج َ ] ( اِخ ) نام شهریست به افریقا معروف به باجةالقمح و این نام را از بسیاری ِ کشت گندم بآن دادند. میان آن و تنیس دوروزه راه است. گویند گندم در آنجا هر چهارصد رطل ( به رطل بغداد ) بیک درهم نقره بفروش میرفت. ابوعبید بکری گوید باجه افریقا شهری است با رودهای بسیار در دامنه کوه عین شمس ، و بهیئت طیلسانی اطراف آنرا فراگرفته. چشمه های گوارا دارد و یکی از آنها به عین شمس معروف است که از زیر دیوار شهر نزدیک دروازه ای بهمین نام بیرون آید. و دروازه های دیگر نیز دارد و در شهر هم ، چشمه های دیگری هست و دیوار آن قدیمی است که به بهترین شکل با سنگ ساخته اند و گویند در زمان عیسی ( ع ) برآورده اند. درین شهر چشمه هائی برای استحمام هست و مسافرخانه های بسیار دارد. هوای شهر همیشه ابری و بارانی و مرطوب و کمتر هوایش صاف است و بدان ،در بسیاری ِ باران مثل زنند. نهری از طرف مشرق و جنوب از سه میلی بطرف قبله سرازیر میشود و اطراف آن باغهای بزرگ است که در آنها آب جاری است. زمینش همواره از سبزه پوشیده است و همه نوع کشت در آن بعمل آید. نخود هم عمل آید و سیر آن ، در جای دیگر کمتر یافته شود.این شهر را بسبب بسیاری مزارع و ارزانی محصولات خواه در خشکسالی و خواه در غیر آن «هری » نامند و اگر ارزاق در قیروان ارزان شود گندم در این شهر بی ارزش میگردد. و بسا بار شتری از خرما بدو درهم بفروش رود و روزانه بیش از هزار چارپا برای حمل خواربار بدین شهر وارد میشود. و در قیمت اجناس تغییری حاصل نمیگردد. مردم باجه در ایام ابویزید مخلدبن یزید گرفتار کشتار بیرحمانه و اسارت گردیدند و شاعر در این مورد گوید:

باجه . [ ج َ ] (اِخ ) شهری قدیم است اندر اندلس و باخواسته . (حدود العالم ). نام قصبه ایست در ایالت آلمتیو از کشور پرتقال در جهت جنوب ، در 120هزارگزی جنوب شرقی شهر لیسبون (لشبونه ). در جلگه ای بسیار دلکش بر تپه ٔ فرحبخشی واقع گشته ، دارای ده هزار جمعیت . در زمان اعراب بسیار آبادان بود و مولد جمعی از مشاهیر علمای اسلام است .در افریقا هم چند قصبه باین نام هست و از این رو باجه ٔ مورد بحث به باجه ٔ اندلس شهرت یافته است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع به روضات الجنات ص 322 شود. شهری در پرتغال ، دارای 10000 جمعیت و اسقف نشین است .


باجه . [ ج َ ] (اِخ ) شهری به افریقا. (روضات الجنات ص 322). قصبه ایست در افریقا و بر کوهی مسمی بعین الشمس واقع در 88هزارگزی مغرب تونس است و قلعه ای در آنجاست که بر روی صخره ای ساخته شده ، میاه جاریه و بارانش فراوان است ، باغها و باغچه های سبز و خرم گرداگرد آنرا فراگرفته و اراضی همجوار آن بسیار حاصلخیز میباشند، گندم و حبوبات فراوان دیگری در این محل بعمل می آید و از این رو به باجةالقمح شهرت یافته است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).


باجه . [ج َ ] (اِخ ) نام شهریست به افریقا معروف به باجةالقمح و این نام را از بسیاری ِ کشت گندم بآن دادند. میان آن و تنیس دوروزه راه است . گویند گندم در آنجا هر چهارصد رطل (به رطل بغداد) بیک درهم نقره بفروش میرفت . ابوعبید بکری گوید باجه ٔ افریقا شهری است با رودهای بسیار در دامنه ٔ کوه عین شمس ، و بهیئت طیلسانی اطراف آنرا فراگرفته . چشمه های گوارا دارد و یکی از آنها به عین شمس معروف است که از زیر دیوار شهر نزدیک دروازه ای بهمین نام بیرون آید. و دروازه های دیگر نیز دارد و در شهر هم ، چشمه های دیگری هست و دیوار آن قدیمی است که به بهترین شکل با سنگ ساخته اند و گویند در زمان عیسی (ع ) برآورده اند. درین شهر چشمه هائی برای استحمام هست و مسافرخانه های بسیار دارد. هوای شهر همیشه ابری و بارانی و مرطوب و کمتر هوایش صاف است و بدان ،در بسیاری ِ باران مثل زنند. نهری از طرف مشرق و جنوب از سه میلی بطرف قبله سرازیر میشود و اطراف آن باغهای بزرگ است که در آنها آب جاری است . زمینش همواره از سبزه پوشیده است و همه نوع کشت در آن بعمل آید. نخود هم عمل آید و سیر آن ، در جای دیگر کمتر یافته شود.این شهر را بسبب بسیاری مزارع و ارزانی محصولات خواه در خشکسالی و خواه در غیر آن «هری » نامند و اگر ارزاق در قیروان ارزان شود گندم در این شهر بی ارزش میگردد. و بسا بار شتری از خرما بدو درهم بفروش رود و روزانه بیش از هزار چارپا برای حمل خواربار بدین شهر وارد میشود. و در قیمت اجناس تغییری حاصل نمیگردد. مردم باجه در ایام ابویزید مخلدبن یزید گرفتار کشتار بیرحمانه و اسارت گردیدند و شاعر در این مورد گوید:
و بعدها باجة ایضاً افسدا
و اهلها اجلی و منها شرّدا
و هدّم الاسوار و المعمورا
و الدور قد فتش و القصورا.
میان سران قوم برای حکومت این شهر مبارزاتی وجود داشته و خاندان بنی علی بن حمید وزیر، غالباً حکومت را در دست داشتند و همین که یکی از ایشان معزول میگردید دیگری با وعده و وعید و فرستادن هدایا و تحف جای او را میگرفت و چون از یکی از آنان سؤال شد که چراتا این اندازه بحکومت این شهر دلبستگی دارید گفت مابچهار چیز آن چشم داریم : بگندم عندة و آبی ِزانه و انگور بلطة و ماهی درنة و در آن نوعی ماهی بنام حوت بوری یافته شود که در جهان مانند ندارد. یک دانه ٔ آن ده رطل پیه دارد و برای عبیداﷲ مهدی جد 8پادشاهان مصر ماهی آنرا می آورند و جهت آنکه فاسد نگردد آنرا در عسل محفوظ میداشتند. (از معجم البلدان ). و رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 24 شود.


باجة. [ ج َ ] (معرب ، اِ) نوعی از طعام . «با». آش . نانخورش . ج ، باجات .


فرهنگ عمید

۱. گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک ، و مانند آن ها.
۲. دریچه، روزنه.

دانشنامه عمومی

باجه (تونس). باجه (به عربی: باجة) شهری در استان باجه کشور تونس است که جمعیت آن در سرشماری سال ۲۰۰۴ میلادی ۵۶٫۶۷۷ نفر بوده است.
فهرست شهرهای تونس

فرهنگستان زبان و ادب

{counter} [حمل ونقل هوایی] جایگاهی برای دریافت کارت پرواز * مصوب فرهنگستان اول

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باجه (ابهام زدایی).
...

جدول کلمات

روزنه, گیشه, دریچه

پیشنهاد کاربران

گیشه

در زبان ترکی پاجا، باجا، به معنی روزنه و سوراخی در سقف خانه جهت روشنایی و خروج دود همچون روشنایی خانه های امروز ی

دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک، روزنه، گیشه، شعبه، نمایندگی

کلمه دارای ریشه ترکی می باشد و با کلمه باج از یک ریشه هست. سوراخی یا جایی که چیزی از اونجا تبادل میشه مثل پول، دود یا هر چیزی

در زبان ترکی پاجا، باجا، به معنی روزنه و سوراخی در سقف خانه جهت روشنایی و خروج دود همچون روشنایی خانه های امروز ی، این واژه همریشه با باجه بانکی است.
شهریار در حیدر بابا می گوید:
بایرامیدی گئجه گؤشوی اؤخوردو
هر کس شالین بیر باجادان سؤخوردو

کیوسک، کوسک، کوشک= باجه


کلمات دیگر: