مترادف یاسا : قانون، سزا، سیاست، قصاص، کیفر
یاسا
مترادف یاسا : قانون، سزا، سیاست، قصاص، کیفر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: قانون و حکم
مترادف و متضاد
قانون
سزا، سیاست، قصاص، کیفر
۱. قانون
۲. سزا، سیاست، قصاص، کیفر
فرهنگ فارسی
۱ - قاعده . ۲ - قانون . ۳ - سیاست . ۴ - سزا قصاص . یابه یا سار سانیدن . کیفر دادن مجازات کردن کشتن .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- یاسا دادن ؛ فرمان دادن ، امر کردن : هرکس در مرکز خود نزول کردند و لشکر مغول یاسا دادند. ( جهانگشای جوینی ). و یاسا دادند که خاشاک جمع کردند و خندق آب را انباشتند. ( جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا داد که در هر خانه هر اسیری چهارصد من برنج پاک کنند. ( جهانگشای جوینی ). و چون آن را بگشاد یاسا داد که هر جانور که باشد از اصناف بنی آدم تا انواع بهائم تمامت را بکشند. ( جهانگشای جوینی ). ایشان را علی التفصیل آنجا فرستند تا سخن ایشان براستی پرسیده بر وفق یاسا آن قضیه را فصل کند. ( تاریخ غازانی ص 59 ).
- یاسا فرمودن ؛ فرمان دادن. امر کردن : و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در ظهاره های جامه های زمستانی کنند. ( جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا فرمود تا در مکاوحت مبالغت کنند. ( جهانگشای جوینی ).
|| سزا. قصاص. ( غیاث اللغات ). در ترکی جغتائی به معنی سزا، قصاص. ( فرهنگ قدری ).
- یاسا رسانیدن و به یاسا رسانیدن ؛ مجازات کردن. کیفر دادن. کشتن : ابتدا فرمود تا بعضی را که بنات امرا بودند جدا کردند و تمامت حاضران را یاسا رسانیدند. ( جهانگشای جوینی ). و بعد از یارغو هر سه را به یاسا رسانیدند. ( جامع التواریخ رشیدی ). فرمان نافذ گشت تا او را به یاسا رسانیدند. ( جامع التواریخ رشیدی ). اقبوقا رابه یاسا رسانیدند به سبب تنازع و مضادت و مخالفت که از جانبین قائم بود. ( تاریخ غازانی چ کارل یان ص 70 ). قونچقبال را بقصاص خون امیر اقبوقا به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 86 ). قپچاق اوغول پسر بایدو را... به حکم یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 93 ). بورالغی قتای سوکورچی را که در آخر عهد ارغون خان با امراء فتان یکی بود و تا غایت در میان فتنه ها مدخل داشته به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 98 ). تولک را گرفته بیاوردند و با سرکیس به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 100 ). بیست و هفتم رجب اینه بک را گرفته به تبریز آوردند و شنبه بیست و نهم در میدان به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 102 ). بایغوت... را در سه گنبد به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 104 ). حکایت توجه رایات همایون به جانب بغداد و به یاسا رسانیدن افراسیاب لر و... ( تاریخ غازانی ص 105 ). پادشاه اسلام در غضب رفت و فرمود تا افراسیاب را به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 106 ). او را برهنه کرده گرد خانه ها برآوردند به یاسا رسانیدند و خانه ها و اموال اورا تاراج کردند. ( تاریخ غازانی ص 110 ). طایجواغول را با چهار نوکر به یاسا رسانیدند. ( تاریخ غازانی ص 119 ). هر آفریده که از این غله و دیگر غله ها که به آن رسیم بخوراند او را به یاسا رسانند. ( تاریخ غازانی ص 125 ).
یاسا. (مغولی ، اِ) رسم و قاعده و قانون . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرز و طور و قوانین و حکم و قرار داد چنگیزخان مغول بوده است . یاسه . یاسون . (انجمن آرا) (آنندراج ). یاساق . یساق . (فرهنگ وصاف ) نظام . نسق . امر. حکم . فرمان . قانون اساسی . قوانین اساسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): یاسه = یاساق = یساق ، به مغولی قاعده و قانون و سیاست است . (فرهنگ وصاف به نقل فرهنگ نظام ). یاسای چنگیزی مجموعه قواعد و مقرراتی که چنگیز وضع کرده و به نام او سلاطین مغولی مجری می داشتند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). صاحب تاج العروس (ج 10 ص 421 ص 8) آن را عربی و ازیسق دانسته است : کیوک التزام یاسا وعادت را در کارملک مداخلتی نمی پیوست . (جهانگشای جوینی ). و چون یاسا و آئین مغول آن است که ... (جهانگشای جوینی ).
- یاسا دادن ؛ فرمان دادن ، امر کردن : هرکس در مرکز خود نزول کردند و لشکر مغول یاسا دادند. (جهانگشای جوینی ). و یاسا دادند که خاشاک جمع کردند و خندق آب را انباشتند. (جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا داد که در هر خانه هر اسیری چهارصد من برنج پاک کنند. (جهانگشای جوینی ). و چون آن را بگشاد یاسا داد که هر جانور که باشد از اصناف بنی آدم تا انواع بهائم تمامت را بکشند. (جهانگشای جوینی ). ایشان را علی التفصیل آنجا فرستند تا سخن ایشان براستی پرسیده بر وفق یاسا آن قضیه را فصل کند. (تاریخ غازانی ص 59).
- یاسا فرمودن ؛ فرمان دادن . امر کردن : و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در ظهاره های جامه های زمستانی کنند. (جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا فرمود تا در مکاوحت مبالغت کنند. (جهانگشای جوینی ).
|| سزا. قصاص . (غیاث اللغات ). در ترکی جغتائی به معنی سزا، قصاص . (فرهنگ قدری ).
- یاسا رسانیدن و به یاسا رسانیدن ؛ مجازات کردن . کیفر دادن . کشتن : ابتدا فرمود تا بعضی را که بنات امرا بودند جدا کردند و تمامت حاضران را یاسا رسانیدند. (جهانگشای جوینی ). و بعد از یارغو هر سه را به یاسا رسانیدند. (جامع التواریخ رشیدی ). فرمان نافذ گشت تا او را به یاسا رسانیدند. (جامع التواریخ رشیدی ). اقبوقا رابه یاسا رسانیدند به سبب تنازع و مضادت و مخالفت که از جانبین قائم بود. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 70). قونچقبال را بقصاص خون امیر اقبوقا به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 86). قپچاق اوغول پسر بایدو را... به حکم یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 93). بورالغی قتای سوکورچی را که در آخر عهد ارغون خان با امراء فتان یکی بود و تا غایت در میان فتنه ها مدخل داشته به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 98). تولک را گرفته بیاوردند و با سرکیس به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 100). بیست و هفتم رجب اینه بک را گرفته به تبریز آوردند و شنبه بیست و نهم در میدان به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 102). بایغوت ... را در سه گنبد به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 104). حکایت توجه رایات همایون به جانب بغداد و به یاسا رسانیدن افراسیاب لر و... (تاریخ غازانی ص 105). پادشاه اسلام در غضب رفت و فرمود تا افراسیاب را به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 106). او را برهنه کرده گرد خانه ها برآوردند به یاسا رسانیدند و خانه ها و اموال اورا تاراج کردند. (تاریخ غازانی ص 110). طایجواغول را با چهار نوکر به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 119). هر آفریده که از این غله و دیگر غله ها که به آن رسیم بخوراند او را به یاسا رسانند. (تاریخ غازانی ص 125).
- به یاسا رسیدن ؛ مجازات شدن . به حکم امیر یا پادشاهی کشته شدن : واو را پسری بود ایلدر نام دراوایل عهد پادشاه اسلام غازان خان در حدود روم به یاسا رسید. (رشیدی ). درعهد غازان خان دل دگرگون کرده به یاسا رسید. (رشیدی ). او و برادرش ایلدای در عهد پادشاه اسلام غازان خان به سبب مخالفتی که در دل داشتند به یاسا رسیدند. (رشیدی ).
|| قتل . قتل و غارت . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). این معنی ظاهراً از به یاسا رسیدن (= مجازات دیدن )و به یاسا رسانیدن (= مجازات کردن ) که اغلب با قتل و اعدام توأم بوده است استخراج و استنباط شده است . || به ترکی ماتم را گویند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات از برهان ). در ترکی ماتم را یاس گویند نه یاسا و با ترک بودن حسین خلف صاحب برهان این اشتباه از وی عجب است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
۲. قاعده و قانون.
۳. حکم و امر پادشاه.
۴. مجازات.
دانشنامه عمومی
قانون دوران چنگیز خان و قانون در زبان کردی.
برگرفته شده از َیاس، نا امیدی. برگرفته شده از گل یاس گل زیبا.
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه: محمود میرآفتاب، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه: محمود میرآفتاب، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۸
پی لن رشیدوو، سقوط بغداد و حکمروایی مغولان در عراق، ترجمه: اسدالله آزاد، انتشارات آستان قدس، ۱۳۶۸
عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، انتشارات امیر کبیر
سید حسن امین، تاریخ حقوق ایران، ۱۳۸۲
یواخیم بارکهاوزن، امپراتوری زرد چنگیز خان و فرزندانش، ترجمه: اردشیر نیکپور، ۱۳۴۶
مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران، جلد اول، ۱۳۶۴
غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، جلد سوم، مدخل: یاسا
هارولد لمب، چنگیزخان، ترجمه: رشید یاسمی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲
واسیلی بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه: کریم کشاورز، انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۶۶
یوان چائو پی شه، تاریخ سری مغول ها، ترجمه: شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه، ۱۳۵۰
رشید الدین فضل ا... همدانی، جامع التواریخ، به کوشش: بهمن کریمی، انتشارات اقبال، چاپ دوم، ۱۳۶۲
معصومه معدنچی، به یاسا رسیدگان در عصر ایلخانی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۷
وهاب ولی، غوری در اندیشه حقوقی چنگیزخان بر مبنای یاسای، در مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۱
The Yasa of Chingis Khan. A code of honor, dignity and excellence
این قانون با خط اویغوری و به زبان مغولی نوشته شده و دستورهایی دربارهٔ چگونگی روابط با کشورهای بیگانه، جنگ، تقسیمات ارتش، سیستم نامه رسانی، مالیات، وراثت و روابط خانوادگی را دربرمی گیرد.
واژه «یاسا» در زبان مغولی و اویغوری به معنی حکم و فرمان یا «حکم و فرمان شاه» است و در لغت نامه دهخدا رسم، قاعده و قانون نیز معنا شده، عبارت ترکی «تورهٔ چنگیزی» نیز گهگاه به کار می رود. توره (tura) در مغولی به آداب قومی و دستور اجدادی گفته می شود؛ و به قوانینی گفته می شود که زیر دستان چنگیز آن را با دقت اجرا می کردند.
در دورانی که سلطان محمد خوارزمشاه بر ایران حکم می راند، شخصی به نام تموچین با مطیع ساختن قبائل پراکنده مغول و تاتار در دشت های وسیع مغولستان در شمال چین امپراتوری خویش را بنیان نهاد. در سال ۱۲۰۶ مجمع بزرگ قوریلتای لقب چنگیز خان را (که احتمالاً به معنای فرمانروای جهان بوده است) برای وی برگزید.
دانشنامه آزاد فارسی
پیشنهاد کاربران
From Proto - Turkic *yasa - ( “to govern, determine; to create” ) .
منبع:
https://starling. rinet. ru/cgi - bin/response. cgi?single=1&basename=/data/alt/turcet&text_number= 691&root
بدون منبع حرف نزنید
اگر نظر مخالف این دارید حتما" منبع ذکر کنید.
در زبان کوردی هم به معنی قانون و آیین و روش معنی میشه و ریشه کوردی این معنی هم در زبان کوردی هیچ ربطی به مغولی نداره،
ولی دقیق نمیدونم آیا ریشه این اسم با معنی مغولی هم ریشه هستن یا نه .
نوعی قانون هست ربطی به زبان های دیگر ندارد معین و دهخدا هم ریششو ترکی نوشتن