کلمه جو
صفحه اصلی

رختخواب


مترادف رختخواب : بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی

فارسی به انگلیسی

bed, bedroll, bedding, bedclothes

bed, bedding


bed, bedding, bedroll


مترادف و متضاد

bed (اسم)
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه

فرهنگ فارسی

( اسم ) وسایل خواب بستر .

لغت نامه دهخدا

رختخواب. [ رَ ت ْ / ت ِ خوا / خا ] ( اِمرکب ) جامه خواب که مجموع لحاف و برخوابه ( توشک ) و متکا و بالش و غیره است.فراش. بستر. جا. جای. بسترآهنگ. ( یادداشت مؤلف ).
- رختخواب افکندن در جایی ؛ ساکن شدن در آن جای. مقیم گردیدن در آنجا. اقامت ورزیدن و قرار گرفتن در آنجا :
دوربینان در فراز کوه می دارند و ما
در ره سیل حوادث رختخواب افکنده ایم.
صائب.
- رختخواب انداختن ؛ پهن کردن رختخواب. انداختن بستر خواب. آماده ساختن جای خواب.
- || بمجاز، ساکن شدن. مقیم گشتن. رختخواب افکندن. رجوع به ترکیب رختخواب افکندن شود.
- رختخواب پیچ ؛ پارچه یا پوششی که رختخواب را بدان پیچند. ( یادداشت مؤلف ).
- رختخواب دوز ؛ امروزه لحاف دوز گویند. ( یادداشت مؤلف ). که رختخواب بدوزد. که به شغل دوختن رختخواب پردازد. و رجوع به لحاف دوز شود.، رخت خواب. [ رَ ت ِ خوا / خا ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس خواب. جامه خواب. ( یادداشت مؤلف ). جامه ای که شب هنگام پوشند. جامه ای که بوقت خواب به تن کنند. جامه که در بستر به بر نمایند.

رختخواب . [ رَ ت ْ / ت ِ خوا / خا ] (اِمرکب ) جامه ٔ خواب که مجموع لحاف و برخوابه (توشک ) و متکا و بالش و غیره است .فراش . بستر. جا. جای . بسترآهنگ . (یادداشت مؤلف ).
- رختخواب افکندن در جایی ؛ ساکن شدن در آن جای . مقیم گردیدن در آنجا. اقامت ورزیدن و قرار گرفتن در آنجا :
دوربینان در فراز کوه می دارند و ما
در ره سیل حوادث رختخواب افکنده ایم .

صائب .


- رختخواب انداختن ؛ پهن کردن رختخواب . انداختن بستر خواب . آماده ساختن جای خواب .
- || بمجاز، ساکن شدن . مقیم گشتن . رختخواب افکندن . رجوع به ترکیب رختخواب افکندن شود.
- رختخواب پیچ ؛ پارچه یا پوششی که رختخواب را بدان پیچند. (یادداشت مؤلف ).
- رختخواب دوز ؛ امروزه لحاف دوز گویند. (یادداشت مؤلف ). که رختخواب بدوزد. که به شغل دوختن رختخواب پردازد. و رجوع به لحاف دوز شود.

فرهنگ عمید

رختخواب، لحاف و تشک، بستر.

دانشنامه عمومی

رختخواب از دو کلمه «رخت» و «خواب» به معنی اسباب و اثاثیهٔ لازم برای خوابیدن تشکیل شده است و معمولاً به وسایلی گفته می شود که در هنگام خواب مورد استفاده قرار می گیرند. یکی از وسایل لازم برای رختخواب پتو می باشد که به نوعی روانداز گفته می شود که معمولاً در هنگام خواب بر روی خود می کشند. همچنین، زیرانداز یا لالی نیز یکی دیگر از وسایلی است که در حین خواب مورد استعمال قرار می گیرد؛ که این وسیله بیشتر برای گرم و نرم نگهداشتن زیر بدن مورد استعمال قرار می گیرد. همچنین، ممکن است که رختخواب بر روی سطح زمین یا بر روی تختخواب قرار داده شود و مورد استعمال قرار گیرد.
پتو
رختخواب، یکی از اسباب بزرگ یا جایی از خانه است که برای خواب و به عنوان جای اصلی استراحت از آن استفاده می شود. در تعریف لغت نامهٔ دهخدا از آن، رختی است که بر آن تشک، لحاف و بالش گذاشته شده و برای خوابیدن مورد استفاده قرار می گیرد. در بسیاری از فرهنگ ها، رختخواب را مهم ترین وسیلهٔ خانه می دانند.
در رختخواب های امروزی، معمولاً از یک تشک که بر روی جعبه فنر قرار دارد، استفاده می کنند. جعبه فنر، جعبه ای به اندازهٔ تشک است که در آن چوب و فنرهایی به کار رفته که امکان ارتجاع بیشتر را به تشک می دهد. این وسیله را روی قاب تخت (که تشک را از زمین فاصله می دهد) یا روی توفال هایی در اندازهٔ یک درچهار اینچی می گذارند.
برای راحتی بیشتر، اغلب مردم یک بالش به زیر سر خود و در بالای رختخواب قرار می دهند. از پتو، روانداز یا ملحفه نیز برای گرم شدن استفاده می گردد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رختخواب که معنای آن واضح است در فقه احکام ی دارد که در این مقاله به آن پرداخته شده است.
رختخواب مجموعه تشک، لحاف، بالش و مانند آنها که برای خوابیدن و استراحت استفاده می شود.
رختخواب در ابواب فقه
از آن در بابهای طهارت، صلات، حج و نکاح سخن گفته اند.
احکام رختخواب
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: raxtexow
طاری: devâǰ
طامه ای: joxow
طرقی: dövâǰ
کشه ای: dovâǰ
نطنزی: raxtexow


واژه نامه بختیاریکا

جُل و پلا؛ جل و جا؛ جُل و شَو پوش؛ جُل و وَند ( جُل وبَند ) ؛ جل؛ شو پوش

پیشنهاد کاربران

جامه خواب

بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی



کلمات دیگر: