کلمه جو
صفحه اصلی

استراحت


مترادف استراحت : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت

برابر پارسی : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودگی، آسودن

فارسی به انگلیسی

breather, relaxation, repose, rest

rest


فارسی به عربی

ارخاء , استراحة , تاجیل , راحة , متنفس

مترادف و متضاد

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

relaxation (اسم)
تخفیف، سستی، استراحت، تمدد اعصاب، سست سازی

breather (اسم)
مکی، استراحت

respite (اسم)
مهلت، فرجه، استراحت، امان، تمدید مدت

repose (اسم)
سامان، استراحت، ارامش، سکون، اسودگی

recumbency (اسم)
تمایل، استراحت

surcease (اسم)
استراحت، پایان

آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت


فرهنگ فارسی

راحت کردن، آسایش خواستن، آسایش یافتن، بر آسودن، آرمیدن ، آسایش، آسودگی
۱ - ( مصدر ) آسودن آسایش جستن آسودگی خواستن آرمیدن . ۲ - ( اسم ) آسایش آسودگی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . استراحة ] ۱ - (مص ل . ) آرامیدن ، آسایش خواستن . ۲ - (اِمص . ) آسایش ، آسودگی .

لغت نامه دهخدا

استراحت . [ اِ ت ِ ح َ ] (ع مص ) رجوع به استراحة شود.


استراحت. [ اِ ت ِ ح َ ] ( ع مص ) رجوع به استراحة شود.

استراحة. [ اِ ت ِ ح َ ] ( ع مص ) استراحت. آسودن. برآسودن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). آسایش. آسودگی. آرامش. آرام. آرامی. آرمیدن. بیارامیدن. آسایش یافتن. آسایش جستن. استرواح. ( منتهی الارب ). راحت. روح : و ما مثلنا و مثل الدّنیا الاّ کرکب نزل فی ظل شجرة فی یوم حار ثم استراح ساعة و ترکها؛ یعنی مثل ما و دنیا مثل کاروانیست که در فصل گرمای تابستان زیر درختی منزل کند چندانکه از گرما بیاساید. و از نسیم صبا استراحتی کند و رخت دربندد و از آنجا رحیل کند. ( قصص الانبیاء ص 229 ).
استراحت ببخت با نعم است
استطابت به آب یا مدر است.
خاقانی.
سلطان بعد از این دو فتح نامدار بر قصد استراحت و نیت استجمام به دارالملک غزنه آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 301 ). || بوی بردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).
- استراحت کردن ؛ راحت کردن. بیاسودن. آسودن. آرمیدن.
|| هاء استراحت ؛ گویا بمعنی هاء وقف است. ابن بطوطه در سیاحت نامه خود گوید: اسمه خدابنده بخاء معجمة مضمومة و ذال معجم مفتوح و باء موحدة و مفتوحة و هاء استراحة.

فرهنگ عمید

بازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو، یا سلامتی.

دانشنامه عمومی

استراحت (به انگلیسی: Bye) اصطلاحی است ورزشی که در دو مفهوم به کار می رود:
اول، در رقابت های دوره ای که تمام شرکت کنندگان با یکدیگر رقابت می کنند. این رقابت ها در چند دور برگزار می شود که هر دور ممکن است در یک روز یا در یک هفته (مثل رقابت های لیگ فوتبال باشگاه ها) انجام شود. زمانی که تعداد تیم ها فرد باشد مسلماً در طول هر دوره یک به یک شرکت کننده بازی نمی رسد که اصطلاحاً می گویند این تیم استراحت دارد.
دوم، در رقابت های حذفی که تعداد شرکت کنندگان توانی از عدد ۲ نباشد(۲٫۴٫۸٫۱۶٫٫۳۲). در این صورت در هر دور رقابت یک شرکت کننده ممکن است بدون حریف باقی بماند و بدون برگزاری رقابت به مرحله بعد برسد (مثل مسابقات کشتی). در مسابقاتی که قرعه کشی بدون سیدبندی باشد، قرعه استراحت به صورت تصادفی انتخاب می شود اما اگر در قرعه کشی از سیدبندی استفاده گردد معمولاً چیدمان طوری است که قرعه استراحت به سیدهای بالاتر تخصیص یابد.

فرهنگ فارسی ساره

آسایش، آرمیدن، آسودن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آسودن و رفع خستگی را استراحت گویند. از آن به مناسبت در باب های صلات، حج و احیاء موات سخن رفته است.
استراحت در بین طواف به اندازه ای که موالات بر هم نخورد، جایز است.

استراحت در صفا و مروه
نشستن بر صفا یا مروه و نیز بین صفا و مروه هنگام سعی برای استراحت به قول مشهور، جایز است.

توقف در معابر عمومی برای استراحت
توقّف در معابر عمومی به انگیزۀ استراحت در صورت مزاحمت نداشتن برای ره گذران، جایز است.

اختصاص حق نسبت به مکان در مکان عمومی
...

واژه نامه بختیاریکا

اِلال

پیشنهاد کاربران

آسودن ، آرمیدن

بادرود. . . . . . .
باید یاداور شوم که :با پوزش از پیسه مدرکان ( پیسه مدرک را ما برای کسانی بکار میبریم که در ازای پول مدرک گرفته اند )
واژه استراحت که ساختار اصلی ان *استراهت*است واژه ایی پارسی است که با دستورگان زبان بسیگ و شورانگیز پارسی روایی_یت صد در صدی دارد. اکنون از خود بپرسی چرا ؟در همین چراهاست که سره از ناسره بازشناخته میشود.
خرد توشه و تارک راهتان


آسودن

نمی دونم چرا "غنودن" رو در کنار "آسودن، آرمیدن، آسایش، آرامش. . . " ننوشت.

بنام خدا
با سلام ، استراحت یعنی پس از کاری دشوار یا نیمه دشوار ، دست از کار کشیدن و تجدید قوا و تمدد اعصاب نمودن، با این کار میزان نوروترانسمیترها یا انتقال دهنده های عصبی نیز برای فعالیت بعدی بیشتر میشود. چون بدن بدون تجدید کاتکولامین ها قادر به فعالیت بعدی نخواهد بود لذا استراحت بسته به نوع کار و زمان انجام کار موجب آمادگی میشودو امری اجتناب ناپذیر است.
با سپاس.

recess

خستگی در کردن

در کنار برابرهای یاد شده در بالا و واژه ی �غنودن� که کاربری بدرستی آن را یادآور شده، آمیخته واژه ی �خستگی در کردن� را نیز می توان به دیگر برابرهای پارسی افزود؛ بویژه از این سویه که در زبان توده ی مردم کاربرد بیش تری دارد.

برآسودن، بر آسائی


کلمات دیگر: