کلمه جو
صفحه اصلی

معتصم

فارسی به انگلیسی

holding fast, abstaining from sin


فرهنگ اسم ها

اسم: معتصم (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: moetasem) (فارسی: معتصم) (انگلیسی: moetasem)
معنی: چنگ زننده به دامان کسی، پناه برنده، ( در قدیم ) چنگ در زننده، چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات، پناه گیرنده، ( اَعلام ) لقب ابو اسحاق محمّد ابن هارون الرشید، هشتمین خلیفه ی عباسی [، قمری] که در زمان او سرداران ترک در دربار قدرت یافتند، قیام بابک سرکوب شد، و بابک و افشین را به فرمان او کشتند، او پایتخت خود را به سامرا انتقال داد، ( در اعلام ) نام ابو اسحاق محمد بن هارون الرشید هشتمین خلیفه ی عباسی، آنچه به آن چنگ زنند، مستمسک

(تلفظ: moetasem) (عربی) (در قدیم) چنگ در زننده ، پناه برنده ؛ چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات ، پناه گیرنده ؛ (در اعلام) نام ابو اسحاق محمد بن هارون‌الرشید هشتمین خلیفه‌ی عباسی .


فرهنگ فارسی

ابواسحاق محمد بن هارون الرشید ( و. ۱۸٠ ه.ق .- ف. ۲۲۷ ه.ق . ) . پس از فوت مامون برادرش بسال ۲۱۸ ه.ق . بخلافت رسید. وی هشتمین خلیفه عباسی است و چون به ایرانیان و اعراب اطمینان نداشت لشکری از غلامان ترک برای محافظت خود ترتیب داد لیکن عاقبت از دست ایشان بشهر [ ساره ] که خود ساخته بود پناه برد. از جمله وقایع خلافت او قیام بابک خرم دین است و معتصم او را بدست افشین از پای در آورد و افشین را نیز باتهام همدستی با مازیار بن قارن به حبس انداخت و افشین در زندان وفات یافت .
چنگ زننده به دامن کسی، دست اندازنده به چیزی برای رستگاری ونجات، پناه برنده
( اسم ) چنگ در زننده در چیزی برای استعانت پناه برنده جمع : معتصمین .
ابن صمادح

فرهنگ معین

(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) چنگ زننده به دامن کسی .

لغت نامه دهخدا

معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) ابن صمادح . رجوع به ابویحیی محمدبن معن بن محمدبن احمد صمادح و اعلام زرکلی ج 3 ص 990 و قاموس الاعلام ترکی شود.


معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) معتصم باﷲ :
آنچه این مهتر دهد روزی به کهتر شاعری
معتصم هرگز به عمراندر نداد و مستعین .

منوچهری .


کجا شده ست چو هارون و بعد او مأمون
کجاست معتصم و معتضدکجاست دگر.

ناصرخسرو.



معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) چنگل زننده در چیزی برای استعانت و نجات. ( غیاث ) ( آنندراج ). چنگ درزننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ) : به حبل تقوی و یقین و عروه وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. ( سندبادنامه ص 216 ). و به حبل متین او معتصم و در هر حالی از او طلب یاری می کنیم. ( تاریخ قم ص 15 ). || پناه گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) : میان فایق و وزیر ابوالمظفر وحشتی حادث شد و ابوالمظفر از خوف فایق در سرای عمارت گریخت و به دست ابوالحرث معتصم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199 ). و رجوع به اعتصام شود.

معتصم. [م ُ ت َ ص َ ] ( ع اِ ) پناه جای. ( ناظم الاطباء ). || دست آویز. آنچه در او چنگ در زنند :
ای فتی فتوی غدرت ندهم
کافت غدر هلاک امم است...
خانه در کوی وفاگیر و بدان
که ترا حبل متین معتصم است.
خاقانی.
همچنین تا هفت بطن ای بوالکرم
می شمرتوزین حدیث معتصم.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 205 ).

معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) پسر سلطان زین العابدین بن شاه شجاع از آل مظفر بود که پس از مرگ تیمور چند روزی کروفری داشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 574 - 576 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 441 شود.

معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) معتصم باﷲ :
آنچه این مهتر دهد روزی به کهتر شاعری
معتصم هرگز به عمراندر نداد و مستعین.
منوچهری.
کجا شده ست چو هارون و بعد او مأمون
کجاست معتصم و معتضدکجاست دگر.
ناصرخسرو.

معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) ابن صمادح. رجوع به ابویحیی محمدبن معن بن محمدبن احمد صمادح و اعلام زرکلی ج 3 ص 990 و قاموس الاعلام ترکی شود.

معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) پسر سلطان زین العابدین بن شاه شجاع از آل مظفر بود که پس از مرگ تیمور چند روزی کروفری داشت . و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 574 - 576 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 441 شود.


معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) چنگل زننده در چیزی برای استعانت و نجات . (غیاث ) (آنندراج ). چنگ درزننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : به حبل تقوی و یقین و عروه ٔ وثقی دین متمسک و معتصم بوده است . (سندبادنامه ص 216). و به حبل متین او معتصم و در هر حالی از او طلب یاری می کنیم . (تاریخ قم ص 15). || پناه گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : میان فایق و وزیر ابوالمظفر وحشتی حادث شد و ابوالمظفر از خوف فایق در سرای عمارت گریخت و به دست ابوالحرث معتصم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199). و رجوع به اعتصام شود.


معتصم . [م ُ ت َ ص َ ] (ع اِ) پناه جای . (ناظم الاطباء). || دست آویز. آنچه در او چنگ در زنند :
ای فتی فتوی غدرت ندهم
کافت غدر هلاک امم است ...
خانه در کوی وفاگیر و بدان
که ترا حبل متین معتصم است .

خاقانی .


همچنین تا هفت بطن ای بوالکرم
می شمرتوزین حدیث معتصم .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 205).



فرهنگ عمید

۱. آنچه به آن چنگ زده ‌شده.
۲. (صفت) محفوظ.


۱. چنگ‌زننده به دامن کسی.
۲. دست‌اندازنده به چیزی برای رستگاری و نجات؛ پناه‌برنده.


۱. چنگ زننده به دامن کسی.
۲. دست اندازنده به چیزی برای رستگاری و نجات، پناه برنده.
۱. آنچه به آن چنگ زده شده.
۲. (صفت ) محفوظ.

دانشنامه عمومی

ابواسحاق محمد المعتصم بالله هشتمین خلیفه عباسی (۲۱۸-۲۲۷ ه.ق) (۸۴۲-۸۳۳) فرزند هارون الرشید بود که پس از مأمون به خلافت رسید.
ابواسحاق معتصم به سال ۱۷۸ هجری تولد یافت مادرش کنیزکی ترک بود مارده نام . محمد یا ابراهیم نامیده شد و از علم و ادب بی بهره بود. به دوران مأمون ولایت شام و مصر داشت و مأمون به هنگام مرگ از فرزند خویش عباس که به نزد سپاهیان بسیار محبوب بود، چشم پوشید و خلافت را بدو داد که در معتصم قوت و لیاقت کافی برای حفظ دولت عباسی می دید .
بیعت معتصم بروز وفات مأمون بود نخست سپاهیان از اطاعت وی سرباز زدند و می خواستند عباس فرزند مأمون را بخلافت بردارند . اما عباس ، به احترام وصیت پدر با عم خویش بیعت کرد و سپاه از اراده وی تبعیت کرد.نیروهای سپاه او در سال۸۳۸ میلادی بابک خرمدین، سردار ایرانی را که به قیام علیه خلیفه ستمگر عباسی برخاسته بود کشتند. به دستور معتصم بالله ابتدا دست و پای بابک خردمدین را به تدریج قطع کردند. سپس جنازه اش را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند.به معتصم خلیفه مثمن (منسوب به هشت) می گویند؛ زیرا هشتمین خلیفه بنی عباس و هشتمین نفر از اولاد حضرت عبدالمطلب و هشتمین نفر از اولاد هارون الرشید بود و هشت سال و هشت ماه و هشت روز حکومت کرد و هشت فرزند پسر و هشت فرزند دختر از او به جا ماند. پس از مرگش فرزندش واثق به حکومت رسید.
از کارهای تاریخی وی می توان به این موارد اشاره کرد:

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] هشتمین خلیفه عباسی که به واسطه ترک بودن مادرش ترکها را به دستگاه حکومت آورد و در زمان وی امام جواد علیه السلام به شهادت رسید.
ابواسحاق معتصم به سال 178 هجری تولد یافت مادرش کنیزکی بود مارده نام. به دوران مامون ولایت شام و مصر داشت و مامون به هنگام مرگ از فرزند خویش عباس که به نزد سپاهیان بسیار محبوب بود، چشم پوشید و خلافت را بدو داد که در معتصم قوت و لیاقت کافی برای حفظ دولت عباسی می دید.
بیعت معتصم بروز وفات مامون بود نخست سپاهیان از اطاعت وی سرباز زدند و می خواستند عباس فرزند مامون را بخلافت بردارند اما عباس به احترام وصیت پدر با عم خویش بیعت کرد و سپاه از اراده وی تبعیت کرد.
امام جواد علیه السلام در زمان مامون و معتصم می زیست و سرانجام نیز به دستور معتصم مسموم و به شهادت رسید.
به معتصم خلیفه مثمن (منسوب به هشت) می گویند؛ زیرا هشتمین خلیفه بنی عباس و هشتمین نفر از اولاد حضرت عبدالمطلب و هشتمین نفر از اولاد هارون الرشید بود و هشت سال و هشت ماه و هشت روز حکومت کرد و هشت فرزند پسر و هشت فرزند دختر از او به جا ماند.
وی را خلیفه هشتی گفتند که هشتمین طبقه از فرزندان عباس بود و هشتمین خلیفه بود هشت و ده ساله بخلافت رسید و هشت سال و هشت ماه خلافت کرد و در هشتمین ماه سال تولد یافت و هشت پسر و هشت دختر داشت و هشت جنگ کرد و هشت میلیون درم بجا گذاشت».
معتصم به تبعیت از رویه مأمون مردم را وادار کرد به مخلوق بودن قرآن معترف شوند. وی از دانش بی بهره بود و نمی توانست در این گونه مسائل رای و نظر داشته باشد فقط سفارش برادر خود مأمون را اجرا می کرد و هر کس از دانشمندان و اهل نظر که به مخلوقیت قرآن تسلیم نمی شد، آزار می دید. احمد بن حنبل فقیه و محدث معروف را تازیانه زد و به زندان کرد و همه عالمان و قاضیان دیگر اگر با نظر خلیفه که رأی معتزله بود هم سخن نمی شدند در خطر تازیانه خوردن و زجر دیدن بودند.
رفتار معتصم با علویان چون رفتار خلیفگان پیشین بجز مأمون سخت بود. مسعودی گوید: به سال 219 امام محمدجواد علیه السلام فرزند علی رضا علیه السلام در بغداد وفات یافت وی ام الفضل دختر مأمون را به زنی داشت. گفتند: که وی به فرمان معتصم شوهر خویش را مسموم کرد که بیم داشت امام جواد فرزندی بیارد و فرزندان وی که از نژاد مامونند و هم نسب به علی رضا علیه السلام می برند که ولیعهد مامون بود به دعوی خلافت برخیزند.


کلمات دیگر: