کلمه جو
صفحه اصلی

لاجورد


مترادف لاجورد : آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی

برابر پارسی : لاژورد

فارسی به انگلیسی

azure, cobalt-blue, cobalt blue

azure, cobalt blue


فارسی به عربی

لازوردی

مترادف و متضاد

azure (اسم)
لاجورد، رنگ نیل

lazuli (اسم)
لاجورد

آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی


فرهنگ فارسی

ازسنگ های معدنی برنگ آسمانی یا آبی پررنگ ساییده
( اسم ) ۱- سنگی است نسبه سخت ( سختیش بین ۵ تا ۶ درجه است ) و آبی رنگ که ترکیب شیمیاییش عبارت از فسفات آبدار طبیعی آلومینیوم و آهن ومنیزیم و کلسیم می باشد . وزن مخصوصش بین ۳٠۵ تا۳/۱۲ میباشد . این سنگ جزو سنگهای دگرگونی شد. زمین یافت میشود . چون سختی جالب توجه ( در حدود سختی شیشه ) و رنگ آبی خوشرنگی دارد در جواهر سازی بعنوان نگین انگشتر ی بکار میرود . همچنین آنرا کوبیده بصورت گرد ( پودر ) در میاورند و بعنوان رنگ آبی در نقاشی بکار میبرند و در لباسشویی هم جهت خوش رنگ کردن . پارچه ها ی سفید بکاربرده میشود سنگ لاجورد حجر لاجورد حجرالاجورد لاژورد یا سنگ کاشی . گونه ای لاجورد معدنی که از تجزیه و تخریب سنگ لاجورد در برخی معادن نزدیک کاشان و قم بدست میاید . این گونه لاجورد نرم و شبیه خاکها ی رستی است و سختی اولی خود را بکلی از دست داده است و در بازار نیز بنام لاجورد عرضه میشود . رنگ لاجورد مذکور آبی مایل به سیاه است . ۲- ( صفت لاجوردی ) برنگ لاجورد کبود نیلی : قدرش مروتی است براین سقف لاجورد فرش رفو گریست بر این فرش باستان . ( خاقانی . سج. ۳ ) ۳۱۱- سیاه تیره : یکی سخت سوگند شاهانه خورد بروز سپید و شب لاجورد ... ( شا. لغ. )

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. )لاژورد، از سنگ های معدنی که به رنگ آبی است .

لغت نامه دهخدا

لاجورد. [ لاج ْ / ج َ وَ ] ( اِ ) لاژورد. لازورد. سنگی است کبود که ازآن نگین انگشتر سازند و صلایه کرده به جهت مذهّبان ونقاشان به عمل آورند و تفریح و تقویت کند و بدخشی آن بهتر از دزماری باشد. ( برهان ). عوهق. ( منتهی الارب ). لاجورد مشهور است و در الوان بکار است و بهترین و بقیمت ترین رنگی است... و بهترینش بدخشی است. ( نزهةالقلوب خطی ) لاجورد، بهترین معادنش در بدخشان است و در مازندران معدنی و به دزمار آذربایجان معدنی دیگر و درکرمان معدنی دیگر. ( نزهةالقلوب ج 3 طبع بریل ص 206 ).معدن لاجورد در کاشان و آذربایجان یافت میشود. حکیم مؤمن در تحفه گوید، معدن معروفی است و بهترین او صاف و شفاف است که کبودی او به سرخی و سبزی مایل باشد [ و دود آن لاجوردی است ] و آنچه از سنگ مرمرترتیب دهند و هر چه با زرنیخ و زاج و سنگ ریزه ترتیب کنند دود او لاجوردی نمی باشد بخلاف غیر مغشوش آن و مستعمل در طب غیر مغسول اوست. در اول گرم و مغسول او در اول سرد و در دوم خشک و مسهل سودا و اخلاط غلیظه مخلوط به خون و صافی کننده آن از کدورات و بالخاصیه دافع سودای حوالی قلب و جالی است و تعلیق او رافع خوف و مقوی دل و مفرح و جالی و باقوه قابضه و رافع امراض سوداوی و غم و توحش و بخارات غلیظه و مدرّ حیض و اکتحال اوجهت سلاق و رمد و دمعه و بیاض و قرحه و ریختن مژگان و ذرور او جهت آکله و قروح ساعیه و نفوخ او جهت رعاف و فرزجه او با روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط وطلای او با سرکه جهت تجعید موی و قلع ثآلیل و برص مفید و مضرفم معده و مصلحش مصطکی و موجب کرب و غثیان ومصلحش کتیرا و عسل و قدر شربتش از نیم تا یک مثقال و بدلش حجر ارمنی است. - انتهی. نیز رجوع به کلمه لازورد در مخزن الادویه شود : و اندر بدخشان معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد. ( حدود العالم ).
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی بد آن مرغ بر چشم شاه
سیاهش دو چنگ و بمنقار زرد
چو زرّ درخشنده بر لاجورد.
فردوسی.
بیاراستندش بدیبای زرد
به یاقوت و پیروزه و لاجورد.
فردوسی.
زبرجد یکی جام بودش به گنج
همان دُرّ ناسفته هفتاد و پنج
یکی جام دیگر بد از لاجورد
نشانده در او شصت یاقوت زرد.
فردوسی.
روی شسته آسمان او به آب لاجورد
دست در بسته زَمینش از قیر و ز مشک ختن.
منوچهری.

لاجورد. [ لاج ْ / ج َ وَ ] (اِ) لاژورد. لازورد. سنگی است کبود که ازآن نگین انگشتر سازند و صلایه کرده به جهت مذهّبان ونقاشان به عمل آورند و تفریح و تقویت کند و بدخشی آن بهتر از دزماری باشد. (برهان ). عوهق . (منتهی الارب ). لاجورد مشهور است و در الوان بکار است و بهترین و بقیمت ترین رنگی است ... و بهترینش بدخشی است . (نزهةالقلوب خطی ) لاجورد، بهترین معادنش در بدخشان است و در مازندران معدنی و به دزمار آذربایجان معدنی دیگر و درکرمان معدنی دیگر. (نزهةالقلوب ج 3 طبع بریل ص 206).معدن لاجورد در کاشان و آذربایجان یافت میشود. حکیم مؤمن در تحفه گوید، معدن معروفی است و بهترین او صاف و شفاف است که کبودی او به سرخی و سبزی مایل باشد [ و دود آن لاجوردی است ] و آنچه از سنگ مرمرترتیب دهند و هر چه با زرنیخ و زاج و سنگ ریزه ترتیب کنند دود او لاجوردی نمی باشد بخلاف غیر مغشوش آن و مستعمل در طب غیر مغسول اوست . در اول گرم و مغسول او در اول سرد و در دوم خشک و مسهل سودا و اخلاط غلیظه مخلوط به خون و صافی کننده ٔ آن از کدورات و بالخاصیه دافع سودای حوالی قلب و جالی است و تعلیق او رافع خوف و مقوی دل و مفرح و جالی و باقوه ٔ قابضه و رافع امراض سوداوی و غم و توحش و بخارات غلیظه و مدرّ حیض و اکتحال اوجهت سلاق و رمد و دمعه و بیاض و قرحه و ریختن مژگان و ذرور او جهت آکله و قروح ساعیه و نفوخ او جهت رعاف و فرزجه ٔ او با روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط وطلای او با سرکه جهت تجعید موی و قلع ثآلیل و برص مفید و مضرفم معده و مصلحش مصطکی و موجب کرب و غثیان ومصلحش کتیرا و عسل و قدر شربتش از نیم تا یک مثقال و بدلش حجر ارمنی است . - انتهی . نیز رجوع به کلمه ٔ لازورد در مخزن الادویه شود : و اندر بدخشان معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد. (حدود العالم ).
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی بد آن مرغ بر چشم شاه
سیاهش دو چنگ و بمنقار زرد
چو زرّ درخشنده بر لاجورد.

فردوسی .


بیاراستندش بدیبای زرد
به یاقوت و پیروزه و لاجورد.

فردوسی .


زبرجد یکی جام بودش به گنج
همان دُرّ ناسفته هفتاد و پنج
یکی جام دیگر بد از لاجورد
نشانده در او شصت یاقوت زرد.

فردوسی .


روی شسته آسمان او به آب لاجورد
دست در بسته زَمینش از قیر و ز مشک ختن .

منوچهری .


فلک چو چاه لاجورد و دلو او
دو پیکر و مجرّه همچو نای او.

منوچهری .


بر سر گور عدوش حسرت نقش الحجر
برد فلک لاجورد پس به حجر درشکست .

خاقانی .


گرچه طبع از آبنوس روز و شب زد خرگهم
ورچه دهر از لاجورد آسمان کرد افسرم .

خاقانی .


بر سینه داغ واقعه نقش الحجر بماند
وز دل برای نقش حجر لاجوردخاست .

خاقانی .


پیرامن هر مربعی از مربعات آن خطی از زر درکشیدند و بلاجورد تکحیل کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 422).
زورق باغ از علم سرخ و زرد
پنجره ها ساخته از لاجورد.

نظامی .


لاجورد اصل . لاجورد بدخشی . لاجورد کاشی . لاجورد فرنکی . || (ص ) به رنگ لاجورد. لاجوردی . کبود. نیلی . ازرق . (مجازاً)، سیاه . ظلمانی . تاریک . تیره :
یکی سخت سوگند شاهانه خورد
بروز سپید و شب لاجورد.

فردوسی .


برآشفت یک روز و سوگند خورد
بروز سپید و شب لاجورد.

فردوسی .


همی تاخت رستم پس او چو گرد
زمین لعل گشت و هوا لاجورد.

فردوسی .


نه آرام بودش نه خواب و نه خورد
شده روز روشن بدو لاجورد.

فردوسی .


هر آن کس که با او بجوید نبرد
کند جامه مادر بر او لاجورد.

فردوسی .


بدادار دارنده سوگند خورد
بروز سپید و شب لاجورد.

فردوسی .


به هشتم برآمد یکی تیره گرد
بدانسان که خورشید شد لاجورد.

فردوسی .


سوی باختر گشت گیتی ز گرد
سراسر بسان شب لاجورد.

فردوسی .


چو آن نامه برخواند بفزود درد
شد آن تخت بر چشم او لاجورد.

فردوسی .


همی روز روشن نبینم ز درد
برآنم که خورشید شد لاجورد.

فردوسی .


سنانهای الماس در تیره گرد
ستاره است گفتی و شب لاجورد.

فردوسی .


ز تورانیان لشکری گرد کرد
که شد روز روشن شب لاجورد.

فردوسی .


ز تاجش سه بهره شده لاجورد
سپرده هوا را به زنگار کرد.

فردوسی .


همی بود تا گشت خورشید زرد
فرو شد در آن چشمه ٔ لاجورد.

فردوسی .


یکی نیزه زد بر کمرگاه اوی
ز زین برگرفتش بکردارگوی ...
همی تاخت تا قلب توران سپاه
بینداختش خوار در قلبگاه
چنین گفت کاین را بدیبای زرد
بپوشید کز گرد شد لاجورد.

فردوسی .


از آن شهر روشن یکی تیره گرد
برآمد که خورشید شد لاجورد.

فردوسی .


چو روشن شد آن چادر لاجورد
جهان شد بکردار یاقوت زرد.

فردوسی .


ز عراده و منجنیق و ز گرد
زمین نیلگون شد هوا لاجورد.

فردوسی .


زمین آهنین شد هوا لاجورد
به ابر اندرآمد سر تیره گرد.

فردوسی .


ز کابل بیامد پر از داغ و درد
شده روز روشن بدو لاجورد.

فردوسی .


کنون چون شود روی خورشید زرد
پدید آیدآن چادر لاجورد.

فردوسی .


هم از شعر پیراهنی لاجورد
یکی سرخ شلوار و مقناع زرد.

فردوسی .


چنان شد که تاریک شد چشم مرد
ببارید شنگرف بر لاجورد.

فردوسی .


پس آنگاه پرموده سوگند خورد
بروز سپید و شب لاجورد.

فردوسی .


چو شد روی گیتی زخورشید زرد
بخم اندرآمد شب لاجورد.

فردوسی .


همه روی گیتی شب لاجورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد.

فردوسی .


بر اینگونه تا روز برگشت زرد
برآورد شب چادر لاجورد.

فردوسی .


ز لشکر چو گرد اندرآمد به گرد
زمین شد سیاه و هوا لاجورد.

فردوسی .


ز تیغ و ز گرز و ز کوس و ز گرد
سیه شد زمین آسمان لاجورد.

فردوسی .


قدرش مروّفی است بر این سقف لاجورد
فرّش رفوگریست بر این فرش باستان .

خاقانی .


کارم از دست پایمرد گذشت
آهم از چرخ لاجورد گذشت .

خاقانی .


فارغ از این مرکز خورشید گرد
غافل ازین دایره ٔ لاجورد.

نظامی .


چو در جام ریزد می سالخورد
شبیخون برد لعل بر لاجورد.

نظامی .


- گنبد لاجورد ؛ گنبد فیروزه . گنبد نیلوفری :
به دارای این گنبد لاجورد
که با من بگوی و ازین بر مگرد.

فردوسی .


|| بنفش از ترس :
بنزدیک بهرام رفت آن دو مرد
زبانها پر از بند و رخ لاجورد.

فردوسی .


همی رفت خون از تن خسته مرد
لبان پر زباد و رخان لاجورد.

فردوسی .


بیامد چو نزدیک قیصر رسید
یکی کارجویش به ره بربدید
سوی قیصرش برد سر پر ز گرد
دو رخ زرد و لبها شده لاجورد.

فردوسی .


بزرگان ایران پر اندوه ودرد
رخان زرد و لبها شده لاجورد.

فردوسی .


دو چشمش کبود و دو رخساره زرد
تن خشک پر موی و (؟) لب لاجورد.

فردوسی .


نشستند با او بدان سوک و درد
دو رخ زرد و لبها شده لاجورد.

فردوسی .


|| توسعاً، سرخ . زرد :
میان سواران درآمد چو گرد
ز پرخاش او خاک شد لاجورد.

فردوسی .


بدو اندر آویخته چار مرد
رُخان از کشیدن شده لاجورد.

فردوسی .


یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاجورد.

فردوسی .


بشد گیو با دل پر اندوه و درد
دو دیده پر از آب و رخ لاجورد.

فردوسی .


چو بشنید بهرام اندیشه کرد
دلش گشت پر درد و رخ لاجورد.

فردوسی .


کند دیده تاریک و رخسار زرد
به تن سست گردد به رخ لاجورد.

فردوسی .


چو در پیش کیخسرو آمد بدرد
ببارید خون بر رخ لاجورد.

فردوسی .


تنش گشت لرزان و رخ لاجورد
پر از خون جگر لب پر از باد سرد.

فردوسی .


دگر روز چون چرخ شد لاجورد
برآمد ز تل کان یاقوت زرد.

اسدی .


|| جامه ٔ نیلی . (آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. (زمین شناسی ) سنگ معدنی به رنگ آبی آسمانی یا آبی پررنگ که ساییده شدۀ آن در نقاشی به کار می رود و در طب قدیم هم استعمال می شد.
۲. (صفت ) به رنگ لاجورد، آبی تیره، آبی کبود.

دانشنامه عمومی

لاجوَرد (به لاتین: Lapis lazuli) سنگی آبی رنگ است که ترکیب شیمیایی آن شامل فسفات های آب دار طبیعی آلومینیوم، آهن، منیزیم و کلسیم است؛ به عبارت دیگر ترکیبی از لازورایت، کلسایت، پیریت، هورنبلاند، اوگیت و دایپوسیت است. این سنگ به خاطر سختی و رنگ آبی خوش رنگ خود؛ لاجوردی، در جواهرسازی به عنوان نگین به کار می رود. لاجورد سنگی متافورمیک با سیستم کریستالی کیوبیک و دودکاهدرون در ابعاد بزرگ تا کوچک به شکل رگه، اغلب در بستری چند سانتی متری، در میان سنگ های مرمر یا رگه های نامنظم در سنگ های آهکی یافت می شود. ناخالصی پیریت، که به صورت رگه یا نقاط طلایی یا برنزی در این سنگ دیده می شود، باعث جلوه بیشتر و قیمت آن می شود. نقاط سفید روی این لاجورد اغلب کلسید بوده که با زیاد شدن آن ها روی این سنگ ارزش آن را پایین می آورد. لاجورد به صورت سنتتیک نیز تولید می شود. نمونه لاجوردی که توسط گیلسون (P.Gilson) ساخته شده بسیار شبیه نمونه طبیعی است. همچنین لاجورد ممکن است با سنگهایی مانند سنگهایی مانند لازولیت، سودالیت، آزوریت، جاسپر آبی و یا دومورتیریت اشتباه گرفته شود.
به این سنگ لازورد و لاژورد نیز گفته شده است و در افغانستان به میزان وسیع استخراج می شود. زیورسازی و سورت بندی این سنگ در پاکستان، هندوستان و تا حدودیٌ در افغانستان و ایران و سویس صورت گرفته سپس بخارج صادر می گردد.
سنگ لاجورد علاوه بر زیورآلات تولیدات دیگری از قبیل مجسمه و بت، مُهرهٔ شطرنج و غیره نیز دارد.
این سنگ بخاطر رنگ آبی سیر آن، و قابلیت پودر شدن و کنده کاری روی آن از هزاران سال پیش در جهان خواهان زیادی داشته است. استخراج این سنگ بیش از ۲۵۰۰ سال در افغانستان رواج داشته (در ۲۵۰۰ سال پیش افغانستان و به ویژه شهر بدخشان). زیرا در آثار به دست آمده از دوره های پیش از تاریخ در ایران استفاده لاجورد بسیار معمول بوده است. درست است که در ایران سنګ لاجورد معمول بوده و در دوران هخامنشیان افغانستان وایران امروز یک کشور بودند ولی این سنگ تنها در افغانستان امروز تولید می شود نه در ایران امروزی پس بدین ترتیب افغانستان تنها تولیدکننده لاجورد جهان است «در هزاره چهارم پیش از میلاد مردم این سرزمین (سیلک) در ساختن آئینه و سنجاق و جواهر مهارت های بیشتری یافتند و در آلات و ادوات زینتی عقیق و فیروزه و مهرهای لاجورد را به کار بردند.» «در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد در سیلک خانه های قدیمی از میان رفت و به جای آن خانه هایی با در و پنجره کوتاه ساخته شد و در ورودی آن اجاقی مرکب از دو بخش وجود داشت، یکی برای آشپزی و دیگری مخصوص پخت نان. در این دوره غیر از ظروف سفالین بعضی تُنگ های کوچک از مرمر که گویا مخصوص نگهداری عطر بود در اکتشافات باستان شناسی سیلک پیدا شده است و همچنین مقداری آئینه مسی جهت آرایش به دست آمده است. از ویژگی های این دوره وجود گوشواره هایی از طلا و لاجورد است.»)و عمدتاً به مصر باستان صادر می شده است. پژوهش ها نشان داده که لاجوردِ استخراج شده از معدن سَرِ سنگ، در اعماق کوه های هندوکش در افغانستان تنها منبع شناخته شدهٔ لاجورد در دنیای باستان بوده است. در مجسمه طلای فرعون و نفرتیتی در قسمت چشم کار گرفته شده است. در قدیم هنرمندان از پودر لاجورد به عنوان رنگ برای مینا کاری و نقاشی استفاده می کرده اند. درجه سختی سنگ لاجورد به طور معمول ۵ است.

دانشنامه آزاد فارسی

لاجِوَرد (Lapis lazuli)
رنگ دانۀ آبی. بیشتر به منزلۀ مادۀ رنگی و عامل آبی ساز به کار می رود. سیلیکات مضاعف سدیم و آلومینیم، همراه با مقداری گوگرد است. نوع تجاری آن از کائولین، گوگرد، کربنات سدیم بی آب و سایر مواد ارزان قیمت تشکیل می شود. لاجورد قبلاً با آسیا کردن سنگ لاجورد به دست می آمد و بسیار گران قیمت بود.


کلمات دیگر: