مترادف سحر : افسون، جادو، جادوگری، ساحری، جاذبه، جذبه | بامدادان، پگاه، سپیده دم، شبگیر، شفق، فلق
متضاد سحر : غروب
برابر پارسی : افسون، بامداد، پگاه، جادو، سپیده دم | ( سِحر ) افسون، جادو
(time just before the) dawn or sunrise, daybreak, aurora, dawning, gloaming, cockcrow, sunup
magic, witchcraft, wizardry, abracadabra, sorcery, black magic, charm, spell
abracadabra, Aurora, black magic, charm, dawn, daybreak, daylight, magic, spell, wizardry
افسون , طلسم , فريبندگي , دلربايي , سحر , افسون کردن , مسحور کردن , فريفتن , شيفتن , فريبا , فريبنده , مليح , دلربا , جادو , شيدايي , جذبه , وسيله تطميع , طعمه يا چيز جالبي که سبب عطف توجه ديگري شود , گول زنک , فريب , تطميع , بوسيله تطميع بدام انداختن , بطمع طعمه يا سودي گرفتار کردن , اغوا کردن , سحر اميز , ماه , ماه شمسي , ماه قمري , برج , تعويذ , جادوگرانه , شب زنده داري , احيا , دعاي شب
(تلفظ: sahar) (عربی) زمان قبل از سپیدهدم ؛ زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب تا اذان صبح ؛ (در قدیم) صبح.
افسون، جادو، جادوگری، ساحری
جاذبه، جذبه
بامدادان، پگاه، سپیدهدم، شبگیر، شفق، فلق ≠ غروب
۱. افسون، جادو، جادوگری، ساحری
۲. جاذبه، جذبه
سپیدهدم، سرافتاده، فجر
افسون، جادو، طلسم
از سحر تا غروب کار میکنم
i work from sunup to sundown
(سَ حَ) [ ع . ] (اِ.)پیش از صبح ، سپیده - دم .
(س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جادو کردن . 2 - (اِمص .) جادوگری . 3 - (اِ.) جادو. 4 - هر آن چه که در آن فریبندگی و گیرندگی خاص باشد.
فردوسی .
فرخی .
قطران .
معزی .
سنایی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
حافظ.
قاآنی .
سحر. [ س ِ ] (ع مص ) جادوی کردن و فریفتن . (غیاث اللغات ). جادویی نمودن و فریفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جادویی کردن . (ترجمان القرآن ). جادوی کردن و فریفتن . (تاج المصادر). || مشغول کردن کسی را بچیزی . (منتهی الارب ). صرف کردن کسی را از چیزی . (از اقرب الموارد). || محتاج و با علت کردن . (منتهی الارب ). || دلجویی کردن و ربودن عقل کسی بگفتار یا به نگاه . (اقرب الموارد). || دور شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سحر. [ س ُ ] (ع اِ) شُش . ج ، اسحار، سحور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عنصری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
حافظ.
جامی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
(مثنوی ).
(مثنوی ).
سعدی .
سعدی .
حافظ.
نزدیک صبح؛ هنگام پیش از صبح؛ سپیدهدم؛ پگاه.
۱. فریفته ساختن کسی با کاری شگفتانگیز؛ جادو کردن؛ جادویی کردن.
۲. (اسم) [مجاز] جادویی؛ افسون؛ فسون.
۳. (اسم) [مجاز] چیزی یا کاری که در آن فریبندگی و گیرندگی باشد.
〈 سحر حلال: [قدیمی، مجاز]
۱. هنرنمایی در نظم یا نثر.
۲. کار عجیب و حیرتانگیز که آلوده به نیرنگ نباشد.
فجر
سپیده دم، جادو، پگاه
تکیه ای: sahar
طاری: sahar
طامه ای: sahal
طرقی: sahar
کشه ای: sahar
نطنزی: sahar