کلمه جو
صفحه اصلی

دعا


مترادف دعا : نماز، نیایش، رازونیاز، مناجات، ورد، آفرین، تحیت، درود، سلام، حاجت خواهی، نیازطلبی، تعویذ، ثنا، ستایش، مدح

متضاد دعا : نفرین

برابر پارسی : نیایش، ستایش

فارسی به انگلیسی

prayer, blessing, benediction


prayer, blessing, benediction, suffrage

prayer, suffrage


فارسی به عربی

صلاة , صوت , ولاء

فرهنگ اسم ها

اسم: دعا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: doeā) (فارسی: دعا) (انگلیسی: doea)
معنی: نیایش، راز و نیاز، درخواست کردن چیزی از خداوند یا بزرگان دین هنگام نیاز، اضطرار، آمرزش خواستن و مانند آنها، هر یک از مجموعه سخنانی که معمولاً به زبان عربی است و از قرآن یا سخنان امامان و بزرگان دین گرفته شده است

(تلفظ: doeā) (عربی) درخواست کردن چیزی از خداوند یا بزرگان دین هنگام نیاز ، اضطرار، آمرزش خواستن و مانند آنها ؛ هر یک از مجموعه سخنانی که معمولاً به زبان عربی است و از قرآن یا سخنان امامان و بزرگان دین گرفته شده است.


مترادف و متضاد

حاجت‌خواهی، نیازطلبی


تعویذ


ثنا، ستایش، مدح


نماز، نیایش ≠ نفرین


رازونیاز، مناجات، ورد


devotion (اسم)
هواخواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی

orison (اسم)
نیایش، دعا، تضرع

vote (اسم)
رای، دعا، اخذ رای

prayer (اسم)
خواهش، تقاضا، دعا، نماز

آفرین، تحیت، درود، سلام


۱. نماز، نیایش
۲. رازونیاز، مناجات، ورد
۳. آفرین، تحیت، درود، سلام
۴. حاجتخواهی، نیازطلبی
۵. تعویذ
۶. ثنا، ستایش، مدح ≠ نفرین


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن حاجات . ۲ - نیایش کردن . ۳- ( اسم ) در خواست حاجت از خدا . ۴ - نیایش . ۵ - مدح ثنا ۶ - تحیت درود سلام . ۷ - تضرع . ۸ - نفرین [[ زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود ]] ( گلستان ) . جمع ادعیه . یا دعای خیر ۱ - خیر کسی را در دعا خواستن . ۲ - تحیت درود . ۳ - برکت . یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که [[ - د ]] آخر باشد و حرف قبل از آن الفی ( آ ) در آورند . در مور د نفی میمی ( م ) بر آن افزایند : باد و مباد ( در اصل بواد و مبواد ) کناد و مکناد و مبیناد گاه بائ تاکید بر سر فعل دعا در آید : در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است .
دعائ . حاجت خواستن .

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع . دعاء ] (اِمص . ) نیایش ، طلب حاجت از خدا. ج . ادعیه .

لغت نامه دهخدا

دعا. [ دُ ] (ع اِمص ) دعاء. حاجت خواستن . ج ، أدعیه ، دعوات . (از آنندراج ). استغاثه به خدا. استدعای برکت . تضرع . درخواست از درگاه خدا. (ناظم الاطباء). درخواست حاجت از خدا. درخواست حاجت از خداوند برای خود یا دیگری . خدای خوانی . تیغ و شمشیر و خدنگ تیر از تشبیهات اوست و با لفظ رسیدن و رساندن و رفتن مستعمل است . (آنندراج ) :
هر آینه چو دعا در صلاح خلق بود
اجابتش را امید باشد از یزدان .

فرخی .


خود [حسنک ] به زندگی گاه گفتی که مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184).
ایزد برهانَدْت از بلاهاش
به زین سوی من مر ترا دعا نیست .

ناصرخسرو.


معذرت حجت مظلوم را
ردّ مکن یا رب و بشنو دعاش .

ناصرخسرو.


ایزد مکنادم دعا اجابت
گر جز که به فضلش بود سوءالم .

ناصرخسرو.


تقصیر مکن کت به دعا خواسته ام
تا خود به دعا بلا چرا خواسته ام .

ابوالفرج رونی .


از لفظ تاج باد دعای تو وآن او
تو تاجدار بادی و او تاج ِ دار باد.

مسعودسعد.


بر تن و جان تو هر مؤمن دعا گوید همی
وآن دعا در دولت تو هست وقتی مستجاب .

میرمعزی (از آنندراج ).


مرد... توبه کرد که ... به خلاف این مستوره که دعای او را حجابی نیست کار نپیوندد. (کلیله و دمنه ).
آن درون ریشم که چون گیرم به کف تیغ دعا
آسمان بهر شفاعت سر نهدبر پای من .

سنائی (از آنندراج ).


گر دعای نکو کند خواهد
کآن دعا در تو مستجاب آید.

سوزنی .


این دعا را انسیان تحسین کنند
ختم کن تا قدسیان آمین کنند.

خاقانی .


گفته نودهزار اشارت به یک نفس
بشنوده صدهزار اجابت به یک دعا.

خاقانی .


بر دعای دولتش در شش جهت
هفت مردان یکزبان بینی بهم .

خاقانی .


من که نان ملک خورم بسجود
سر زبر آرم از برای دعا.

خاقانی .


تا ندهندت مستان گر وفاست
تا ننیوشند مگو گر دعاست .

نظامی .


یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته های به دعا خواسته .

نظامی .


بازآمد او بهوش اندر دعا
لیس للانسان الاّ ما سعی .

مولوی .


برنکندی یک دعای لوط راد
جمله شهرستانشان را بی مراد.

مولوی .


قوم دیگر می شناسم زَاولیا
که زبانْشان بسته باشد از دعا.

مولوی .


از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم . (گلستان سعدی ).
سعدیا قصه ختم کن به دعا
اًن خیر الکلام قل و دل .

سعدی .


دعای منت کی بود سودمند
اسیران محتاج در چاه بند
ببایست عذر خطا خواستن
پس از شیخ صالح دعا خواستن
دعای ستمدیدگان در پست
کجا دست گیرد دعای کست .

سعدی .


گر دعا جمله مستجاب شدی
هر دمی عالمی خراب شدی .

اوحدی .


حافظ مراد می طلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن .

حافظ.


بر بوی آنکه جرعه ٔ جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت .

حافظ.


از هرکنار تیر دعا می کنم روان
باشد کزآن میانه یکی کارگر شود.

حافظ.


به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که بشکر پادشاهی ز نظر مران گدا را.

حافظ.


به طراز دامن ناز او چه ز خاکساری ما رسد
نزد آن مژه به بلندیی که بگرد سرمه دعا رسد.

بیدل (از آنندراج ).


مراد خلق به یک دیدن تو حاصل شد
دگر نماند دعایی که مستجاب کنند.

ملا نظیری (از آنندراج ).


که خود خواسته ست این چنینم پدر
نباشد دعای پدر بی اثر.

نظام وفا.


مگر دعای من خسته مستجاب آمد
که بخت باز مرا سوی آن جناب انداخت .

؟ (از آنندراج ).


- امثال :
اگر دعای طفلان را اثر بودی یک معلم زنده نماندی . (امثال و حکم ).
به دعای کسی نیامده ایم که به نفرین کسی برویم . (امثال و حکم ).
به دعای گربه سیاه باران نمی آید ؛ (امثال و حکم ).
دعا خانه ٔ صاحبش را می شناسد، یا راه می برد ، نظیر:خیر در خانه ٔ صاحبش را می شناسد. (امثال و حکم ) :
خانه ٔ خود را شناسد خود دعا
تو بنام هر که خواهی کن ثنا.

مولوی .


دعا راست است اما سوراخ غلط است ، نظیر: سوراخ دعا را گم کرده است . (از امثال و حکم ).
دعایش عربی مستجاب شده ؛ برعکس اجابت شده . (فرهنگ عوام ). دعای گوشه نشینان بلا بگرداند. (از مجموعه ٔ مختصرامثال چ هند).
سوراخ دعا گم کردن ؛ مردی در استنجا بجای «اللهم اجعلنی من التوابین و من المتطهرین » دعای استنشاق «اللهم أرحنی رائحة الجنة» میخواند، شنونده ای او راچنین گفت . (از امثال و حکم ) :
گفت شخصی خوب ورد آورده ای
لیک سوراخ دعا گم کرده ای .

مولوی .


- بد دعا ؛ لعنت . (ناظم الاطباء).
- بددعائی ؛ دعای بد کردن : [ کلانتر ] نگذارد که از اقویا بر ضعفا جبر و تعدی واقع شده ، موجب بد دعائی گردد. (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 48).
- به دعا آمدن ؛ شروع کردن در دعا. (آنندراج ).
- || برای دعا آمدن :
به دعا آمده ام هم به دعا دست برآر.

حافظ.


- به دو دست دعا نگه داشتن ؛ نگهداری کردن با تضرع به درگاه خداوند :
دلا سلوک چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.

حافظ.


- جماعت دعا ؛ نماز عمومی و نماز جماعت . (ناظم الاطباء).
- خیر دعا ؛ نیایش و دعای برکت . (ناظم الاطباء).
- دست به دعا برداشتن ؛ تضرع و زاری به خدا کردن : زن کفشگر... دست به دعا برداشت . (کلیله و دمنه ).
- دعای بد ؛ نفرین . (ناظم الاطباء). لعن : و پیغمبر بر وی [ کسری اپرویز ] دعای بد کرد.
(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 24).
از تو نیکان را جز بد نرسید
که دعای بد نیکانْت رساد.

خاقانی .


لاعن ؛ دعای بد کننده . (منتهی الارب ).
- دعای خیر، دعاء خیر ؛ خیر کسی رادر دعا خواستن . (فرهنگ فارسی معین ). ضد نفرین . دعای خوب : لایسأم الانسان من دعاء الخیر. (قرآن 49/41)؛ انسان از دعای خیر ملول نمیشود.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت .

حافظ.


همیشه باید در مقام اصلاح حال رعایا بوده ، دعای خیر بجهت ذات اقدس و وجود مقدس حاصل نماید. (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 48).
- || نیایش . (ناظم الاطباء).
- || تحیت و درود. (ناظم الاطباء).
- || برکت . (ناظم الاطباء).
- دعای مستجاب ؛ دعای اجابت شده و پذیرفته شده . دعای برآمده :
سحابستی قدح گویی و می قطره ٔسحابستی
طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی .

(منسوب به رودکی ).


- صیغه ٔ دعا ؛ (اصطلاح دستور زبان فارسی ) فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع (که دال آخر باشد) و حرف قبل از آن الفی درآورند، و در مورد نفی میمی بر آن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد)، کناد و مکناد، بیناد و مبیناد. گاه باء تأکید بر سر فعل دعا درآید. در بعضی فعلها صیغه ٔ دعا در اول شخص و دوم شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است . (فرهنگ فارسی معین ).
|| اقوال مأثوره و عبارات متضمن ِ درخواست سعادت یا شفا و طلب حاجت و جزآنها که بر کاغذ نویسند و با خود دارند و یا از بر بخوانند.
- امثال :
باید برایت دعا گرفت [ به عتاب ]؛ تو دیوانه ای .نظیر: باید برایت سر کتاب باز کرد. (امثال و حکم ).
- دعا کتاب ؛ کتاب دعا. کتاب ادعیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دعای باران ؛ نماز استسقا. (غیاث ) (آنندراج ) :
مینا به پای ساغر چون سر نهد بسجده
چیزی دگر نخواهد غیر از دعای باران .

ملا طغرا (از آنندراج ).


- دعای بی وقتی کسی بودن ؛ حرز جواد کسی بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به حرز جواد شود.
- دعای پگاه ؛ دعای مخصوص سحرگاه . (آنندراج ) :
نارفته بجا آمدنت خواست دل از حق
مقرون اثر باد دعاهای پگاهم .

واله هروی (از آنندراج ).


- دعای جوشن ؛ دعای معروف که روز جنگ برای حفظ خود خوانند و چون جوشن وقایه ٔ نفس خود دانند. (از غیاث ) (آنندراج ). ورجوع به جوشن صغیر و جوشن کبیر شود :
تن چو شد از زخم جوهردار حصن آهن است
دل مشبک چون شد از پیکان دعای جوشن است .

صائب (از آنندراج ).


کشته ٔ تیغ تو کی باکش ز طعن دشمن است
زخم تیغت چون حمایل شد دعای جوشن است .

اسیر (از آنندراج ).


- دعای سحر ؛ دعا که سحرگاه خوانند :
ذره صفت پیش تو ای آفتاب
باد دعای سحرم مستجاب .

نظامی .


- دعای قدح ؛ نام دعایی است ، و گویند به معنی نماز استسقا است . (از غیاث ) (از آنندراج ). دعا که گرد قدح می نویسند در استسقا :
بغیر حرف می از میکشان چه میخواهی
که در نماز نخوانند جز دعای قدح .

محمدقلی سلیم (ازآنندراج ).


- دعای گندم ؛ نام دعایی است مأثور از ائمه که بر گندم خوانند و قسمت کنند. (آنندراج ).
- دعای مأثور (مأثوره ) ؛دعایی که از آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم و صحابه ٔ گرامی منقول است . (از آنندراج ).
|| خواندن کلمات مأثور از آن حضرت و ائمه که از برای آمرزش و برآوردن حاجات در اوقات معین می خوانند. || نیایش و نماز. (ناظم الاطباء). نیایش . || مدح و ثنا. (ناظم الاطباء) :
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش .

رودکی .


به آفرین و دعای نکو بسنده کنم
بدست بنده چه باشد جز آفرین و دعا.

عنصری .


گل بزم از چو من خاری نیاید
ز من غیر از دعا کاری نیاید.

نظامی .


- دعاثنا ؛ صورت عامیانه ٔ دعا و ثنا.
خواهش و درود.
- دعاثنا کردن ؛ خواهش و درود کردن .
- دعا و ثنا ؛ رجوع به دعاثنا شود.
- دعا و ثنا کردن ؛ رجوع به دعاثنا کردن شود.
|| تحیت . درود. سلام و تهنیت . (ناظم الاطباء): بسم اﷲ... بعد الصدر و الدعا. (تاریخ بیهقی ). || نفرین . دعای بد :
ای بسا نیزه های گنجوران
شاخ شاخ از دعای رنجوران .

سنائی .


دعای ستمدیدگان در پست
کجا دست گیرد دعای کست .

سعدی .


زورمندی مکن بر اهل زمین
تا دعایی بر آسمان نرود.

سعدی (گلستان ).



دعا. [ دُ ] ( ع اِمص ) دعاء. حاجت خواستن. ج ، أدعیه ، دعوات. ( از آنندراج ). استغاثه به خدا. استدعای برکت. تضرع. درخواست از درگاه خدا. ( ناظم الاطباء ). درخواست حاجت از خدا. درخواست حاجت از خداوند برای خود یا دیگری. خدای خوانی. تیغ و شمشیر و خدنگ تیر از تشبیهات اوست و با لفظ رسیدن و رساندن و رفتن مستعمل است. ( آنندراج ) :
هر آینه چو دعا در صلاح خلق بود
اجابتش را امید باشد از یزدان.
فرخی.
خود [حسنک ] به زندگی گاه گفتی که مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ).
ایزد برهانَدْت از بلاهاش
به زین سوی من مر ترا دعا نیست.
ناصرخسرو.
معذرت حجت مظلوم را
ردّ مکن یا رب و بشنو دعاش.
ناصرخسرو.
ایزد مکنادم دعا اجابت
گر جز که به فضلش بود سوءالم.
ناصرخسرو.
تقصیر مکن کت به دعا خواسته ام
تا خود به دعا بلا چرا خواسته ام.
ابوالفرج رونی.
از لفظ تاج باد دعای تو وآن او
تو تاجدار بادی و او تاج ِ دار باد.
مسعودسعد.
بر تن و جان تو هر مؤمن دعا گوید همی
وآن دعا در دولت تو هست وقتی مستجاب.
میرمعزی ( از آنندراج ).
مرد... توبه کرد که... به خلاف این مستوره که دعای او را حجابی نیست کار نپیوندد. ( کلیله و دمنه ).
آن درون ریشم که چون گیرم به کف تیغ دعا
آسمان بهر شفاعت سر نهدبر پای من.
سنائی ( از آنندراج ).
گر دعای نکو کند خواهد
کآن دعا در تو مستجاب آید.
سوزنی.
این دعا را انسیان تحسین کنند
ختم کن تا قدسیان آمین کنند.
خاقانی.
گفته نودهزار اشارت به یک نفس
بشنوده صدهزار اجابت به یک دعا.
خاقانی.
بر دعای دولتش در شش جهت
هفت مردان یکزبان بینی بهم.
خاقانی.
من که نان ملک خورم بسجود
سر زبر آرم از برای دعا.
خاقانی.
تا ندهندت مستان گر وفاست
تا ننیوشند مگو گر دعاست.
نظامی.
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته های به دعا خواسته.
نظامی.
بازآمد او بهوش اندر دعا
لیس للانسان الاّ ما سعی.
مولوی.
برنکندی یک دعای لوط راد
جمله شهرستانشان را بی مراد.

فرهنگ عمید

۱. درخواست.
۲. نیایش.
۳. درخواست از خداوند.
۴. (اسم) کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند.
⟨ دعا کردن: (مصدر لازم)
۱. درخواست حاجت کردن از خداوند.
۲. نیایش‌ کردن؛ ثنا گفتن.
⟨ دعا کردن ‌کسی ‌را: (مصدر لازم) دربارۀ او دعای خیر کردن.


۱. درخواست.
۲. نیایش.
۳. درخواست از خداوند.
۴. (اسم ) کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند.
* دعا کردن: (مصدر لازم )
۱. درخواست حاجت کردن از خداوند.
۲. نیایش کردن، ثنا گفتن.
* دعا کردن کسی را: (مصدر لازم ) دربارۀ او دعای خیر کردن.

دانشنامه عمومی

دعا (ابهام زدایی). دعا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دعا (اسلام)
دعا (ترانه)

دانشنامه آزاد فارسی

دُعا
نیایش به درگاه الهی در اشکال گوناگون. ممکن است از برگزاری آیینی رسمی برای وصول به مطلوب تا سعی در برقراری ارتباط در حال مراقبه را دربر گیرد. در مسیحیت، کلیسای کاتولیک و ارتُدوکس توسل به مریم عذرا و ملائکه و اولیا را به عنوان شفیع مجاز می شمارند، حال آن که در مذهب پروتستان تنها می توان به درگاه خدا دعا کرد. در آیین هندو، خدای بزرگ یا هر خدای دیگری را در دعا می توان مخاطب قرار داد. دعا اغلب شامل ترنم متون مقدس به زبان سانسکریت و ذکر لفظ مقدس «آوم» (om یا aum) است. دین یهود از قدیم ادعیه ای برای بسیاری از امور و موقعیت های روزمره داشته است و هر روزه چند نوبت نماز جماعت در کنیسه ها خوانده می شود. هر مرد بالغ یهود تکلیف دارد که در صورت امکان در آن ها شرکت کند تا مینیان یا جمع ده نفرۀ لازم برای نمازهای جماعت تشکیل شود. سیک ها آیاتی از گورو گرنته صاحب را در دو نماز صبح و عصر می خوانند. مسلمانان پنج بار در روز نماز می گزارند. در بعضی ادیان، دعا تقریباً تنها برای تأمین منافع مادی از قبیل تندرستی، محصول خوب، یا پیروزی در جنگ است. لیکن در غالب ادیان، دعا نه تنها به قصد تقاضایی بلکه همچنین شامل اعمالی مانند تأمل، عبادت، ابراز محبت، شکرگزاری، شفاعت (دعا برای شخص دیگری)، اعتراف، و دادن کفاره است. در بسیاری از ادیان برای دعا از نمادهایی مانند شمایل در آیین هندو یا صلیب در دین مسیح نیز استفاده می کنند. در آیین دائو/تائو دعا بین شخصِ دعاکننده و خدایی خاص یا نیاکان شخص رابطه برقرار می کند. کاغذهای چاپی دعای سلامت یا ثروت را می خرند و در پیشگاه مجسمۀ خدا می سوزانند. دعا خواندن در خلوت و سکوت نیز رایج است. در بوداییگری تبتی از «چرخ دعا» استفاده می شود و دعا را اغلب روی پرچم یا پارچه ای می نویسند تا باد آن را به همه جا ببرد. تکرار دعای «نمبوتسو» اهمیتی محوری در بوداییگری دیارپاک ژاپنی دارد. ادعیۀ آیینی شینتو بر این باور دیرینه استوار است که الفاظ زیبا و شیوا آثار نیک به بار می آورد و از الفاظ زشت، شر بر می خیزد. دعاهایی که در عبادات مسیحی فراوان به کار می روند عبارت اند از دعای ربانی (پاترنوستر یا پدر ما)، درود بر مریم (آوه ماریا)، و گلوریا پاتری (متبرک باد پدر). به استناد انجیل ها، دعای ربانی را عیسی مسیح به حواریانش آموخت. دعای «درود بر مریم» را غالباً پیروان کلیسای کاتولیک به ویژه در هنگام ذکر و تسبیح به کار می برند. مسیحیان معمولاً دعا را با آمین (چنین باد) پایان می دهند. در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بر دعا و نیایش به درگاه خداوند بسیار تأکید شده و از آن به مغز عبادت و سلاح انبیا و حربۀ مؤمن تعبیر شده است. دعا روح امید به انسان می دهد و او را به سوی خواسته اش به حرکت وا می دارد و از رکود و تنبلی و بی تفاوتی دور می کند. این است که گفته شده دعا پشتوانۀ عمل است و در احادیث تأکید شده است که دعا بدون عمل فایده ندارد.
آداب دعا. بعضی از علمای شیعه این آداب را بر سه بخش تقسیم کرده اند: ۱. پیش از دعا؛ ۲. مقارن دعا؛ ۳. بعد از دعا. مهم ترین آن ها به اختصار عبارت است از ۱. معرفت و ایمان به خداوند و توکل بر او؛ ۲. توبه از گناهان و پرهیز از آلودگی ها، به خصوص از حرام خواری؛ ۳. حضور قلب و توجه کامل هنگام دعا؛ ۴. ستایش و سپاس خداوند پیش و پس از دعا و یاد کردن از نعمت های الهی؛ ۵. درود فرستادن بر محمد (ص) و آل محمد (ع)، قبل و بعد از دعا؛ ۶. توجه به مصالح و نیازهای عمومی جامعه و دعا برای همۀ مؤمنان که در این صورت به اجابت نزدیک تر است؛ ۷. بلندکردن دست ها به سوی آسمان به هنگام دعا؛ ۸. ابتدا کردن به دعا برای امام زمان (عج) و مقدم داشتن خواسته های پیشوای معصوم بر خواسته های خویش. ۹. و بالاخره، حسن ظن داشتن به خداوند و امیدوار بودن به اجابت دعا. در بابِ زمان و مکان دعا نیز گفته اند که گرچه درخواست از خداوند وقت و جای خاصی ندارد، اما بعضی از زمان ها و مکان ها در اجابت دعا تأثیری بیشتر دارند؛ ازجمله: شب و روز جمعه، شب ها و روزهای ماه رمضان به خصوص شب های قدر، شب ها و روزهای عرفه و مبعث پیامبر (ع) و اعیاد فطر و قربان و غدیر، نیمۀ رجب و نیمۀ شعبان، هنگام شنیدن صدای اذان، و هنگام نزول باران، و بعد از هر نماز، هنگام سحر و افطار روزه داران، و دعا در هر مسجد به خصوص مسجدالحرام و مسجد النبی و مسجد کوفه و مسجد سهله و منی و عرفات و آرامگاه معصومین، به خصوص حایر امام حسین (ع) در کربلا. شیواترین و جامع ترین دعاها با مضامینی بلند برای زمان ها و مکان های مقدس و نیز حوایج و حالات خاص، از ائمه (ع) رسیده و قسمتی از آن ها در مراسم و مجالس عمومی و خصوصی خوانده می شود؛ ازجمله: دعای ابوحمزۀ ثمالی؛ دعای افتتاح؛ دعای امام حسین (ع) در روز عرفه؛ دعای جوشن کبیر؛ دعای سمات؛ دعای کمیل و دعای ندبه. مجموعه های مختصر و مفصل بسیار از ادعیۀ مختلف تدوین شده که مشهورترین آن ها ذیل نام هریک معرفی شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دعا (نیایش) در لغت به معنای خواندن و درخواست کردن است و در اصطلاح عبارت است از درخواست توأم با خضوع و تضرع بنده از خداوند. دعا کردن، مستحب و دارای فضیلت بسیار و برترین عبادت است، ترک دعا از روی تکبر حرام و از گناهان کبیره است و بنابر قول مشهور، دعا کردن در نماز میّت برای مؤمنان پس از تکبیر سوم و برای میّت پس از تکبیر چهارم واجب است. اما مستحبات دعا زیاد است و به جهت اختصار از ذکر آن معذوریم.
دعا در لغت به معنای خواندن و درخواست کردن است و در اصطلاح عبارت است از درخواست توأم با خضوع و تضرع بنده از خداوند. از آن در بابهای صلات، حج و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: dâɂâ
طاری: doɂâ
طامه ای: doɂâ
طرقی: dâɂâ
کشه ای: doɂâ
نطنزی: doɂâ


جدول کلمات

نیایش

پیشنهاد کاربران

خواستن ، درخواست کردن ، خواندن ، طلب حاجت از خدا ، نیایش

بیاییم پارسی بگوییم. پارسی بنویسیم. پارسی بشنویم. نسک ها و جستارها را به پارسی بنگاریم.

عالی است، رازو نیاز کردن با خدا - نماز خواندن - وضو گرفتن - نیایش - نیاز طلبی - حاجت خوایس - تعویذ
باتشکراز شما،

راض و نیاز

دعا کرد، فرا خواند

به معنای بانگ میتواند باشد

Blessing

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى آن به پارسى چنینند: آزبا Azba ( پهلوى: دعا ، نیایش ، ستایش ، عبادت - آزبایش Azbayesh ( پهلوى: آزباییشْنْ : دعا ، نیایش ، ستایش ، پرستش ) ) ، اِزِش Ezesh ( پهلوى: اِزیشْنْ: دعا ، راز و نیاز ، پرستش ) ، خُشنومن Xoshnuman ( پهلوى:
خْشْنومَن : دعا، نیایش ) ، زادِش Zadesh ( پهلوى: زادِشْنْ: دعا ، استغاثه ، نیایش همراه تضرع ) ، زِبا Zeba ( پهلوى: دعا - زِبایش Zebayesh : پهلوى: دعا ، تلاوت ، استغاثه ، نیایش - زبودن Zebudan : پهلوى: نیایش خواندن ، دعا کردن ، استغاثه کردن ) ، آفرینگان Afarinegan
( پهلوى: آفْریکانیهْ : دعاى خیر ، برکت ) ، اِوامروتیک Evamrutik ( پهلوى: تک دعا ، دعاى یکباره ) نیایش Niayesh ، یَزِش Yazesh ( پهلوى: دعا ، ستایش ، ثنا - یزیدن Yazidan : پهلوى : دعا و ثنا گفتن ، ستایش کردن ) ، آپرین Aprin ( پهلوى: دعا ، ثنا ) ، یشت Yasht ( اوستایى:
دعا و ستایش ) ، ژُسروش Zhosrush ( اوستایى: زَئُثرَوَچ: دعا ، عبادت، پرستش ) ، زَوا Zava ( اوستایى: دعا ) ، یسا Yasa ( اوستایى: دعا ) ، یسنا Yasna ( اوستایى: دعا و ثنا ، ستایش و پرستش ) ، سانسَن Sansan ( اوستایى: سان سَنْگْهْ : دعا و . . . ) ، ستوسوا Satusva ( اوستایى: سْتَئُثْوَ
: دعا ، نیایش )


کلمات دیگر: