کلمه جو
صفحه اصلی

رحمت


مترادف رحمت : بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی، برکت، بخشایش، عفو

برابر پارسی : بخشایش، گذشت

فارسی به انگلیسی

charity, humaneness, mercy, commiseration, pardon, grace, blessing

mercy, commiseration, pardon, grace, blessing


charity, humaneness, mercy


فارسی به عربی

رحمة

فرهنگ اسم ها

اسم: رحمت (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: rahmat) (فارسی: رحمت) (انگلیسی: rahmat)
معنی: مهربانی، بخشودن، بخشش مخصوص خدا، دلسوزی و مهربانی، مهربانی و بخشایندگی و عفو مخصوصِ خداوند، رحم، مهربانی و عفو مخصوص خداوند

(تلفظ: rahmat) (عربی) دلسوزی و مهربانی ، مهربانی و بخشایندگی و عفو مخصوصِ خداوند .


مترادف و متضاد

mercy (اسم)
مروت، بخشش، شفقت، رحم، رحمت، امان

بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی


برکت


بخشایش، عفو


۱. بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی
۲. برکت
۳. بخشایش، عفو


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) مهربانی کردن شفقت ورزیدن . ۲ - بخشودن عفو کردن . ۳ - ( اسم ) مهربانی شفقت . ۴ - بخشایش عفو . یا رحمت به ... در مورد تایید برتری و رجحان چیزی بر چیز دیگر گویند مثلا در مورد خربزه یا هندوانه بی مزه گویند : [[ رحمت به آب حمام ]] .

فرهنگ معین

(رَ مَ ) [ ع . رحمة ] (اِمص . ) ۱ - مهربانی ، دلسوزی . ۲ - بخشایش ، عفو.

لغت نامه دهخدا

رحمت . [ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است متصل به جلگه ٔ مرودشت فارس که قصر معروف تخت جمشید در دامنه ٔ آن قرار دارد. (از جغرافیای غرب ایران ص 309).


رحمت. [ رَ م َ ] ( ع اِمص ) رَحْمة. مهربانی. ( منتهی الارب ). مهربانی و مرحمت و شفقت. ( ناظم الاطباء ). مرحمت. شفقت. رأفت. ( یادداشت مؤلف ). رحم. رأفت از رحمت رقیق تر است و در آن بر کراهت اقدام نمی شود، در صورتی که در رحمت به مقتضای مصلحت بر مکروه نیز اقدام می شود. ( منتهی الارب ) :
به رحمت برافراز این بنده را
به من بازده پور افکنده را.
فردوسی.
در روزی که پیش وی خواهم رفت عادل است و گواه نخواهد و مکافات کند و رحمت خویش ازتو دور کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 340 ). آنکس که...هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید بمنزلت شیر است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 ). امیر مسعود را شرمی و رحمتی بود تمام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 677 ).
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.
ناصرخسرو.
ز جَد چون بدو جِدّ پیوسته بود
برحمت رهاییم داد از خیال.
ناصرخسرو.
زنهار که مرجان را بیجان نگذاری
زیرا که به بیجان نرسد رحمت رحمان.
ناصرخسرو.
درعالم دین او سوی ما قول خدای است
قولی که همه رحمت و فضل است معانیش.
ناصرخسرو.
خزینه آب و آتش گشت بر گردون که پنداری
ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش.
ناصرخسرو.
و عنان کامکاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه سپرده. ( کلیله و دمنه ).
ای خداوند رحمت ایزد
بر تو و دولت جوان تو باد.
مسعودسعد.
بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفریدخداوند ذات تو.
مسعودسعد.
ای کرده گذر به حشمت از گردون
از رحمت خویش دور نگذارم.
مسعودسعد.
مگر به رحمت ایشان فریفته نشوی
نکو نگر که همه اندک و فراوانند.
مسعودسعد.
آیت رحمت است کآیت دهر
با دلیل عذاب دیدستند.
مسعودسعد.
رحمة للعالمین بود آنکه همنام نبی
عالمی از امت و هم نام خود را رحمتی.
سوزنی.
گر خون اهل عالم ریزند دجله دجله
یک قطره اشک رحمت از چشم کس نخیزد.
خاقانی.
دست رحمت کجا زند در آنک
تیغ او دست جعفر اندازد.
خاقانی.
پادشاه سایه آفتاب رحمت آفریدگار است. ( سندبادنامه ص 6 ).
چون جماعت رحمت آمد ای پسر

رحمت . [ رَ م َ ] (ع اِمص ) رَحْمة. مهربانی . (منتهی الارب ). مهربانی و مرحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). مرحمت . شفقت . رأفت . (یادداشت مؤلف ). رحم . رأفت از رحمت رقیق تر است و در آن بر کراهت اقدام نمی شود، در صورتی که در رحمت به مقتضای مصلحت بر مکروه نیز اقدام می شود. (منتهی الارب ) :
به رحمت برافراز این بنده را
به من بازده پور افکنده را.

فردوسی .


در روزی که پیش وی خواهم رفت عادل است و گواه نخواهد و مکافات کند و رحمت خویش ازتو دور کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 340). آنکس که ...هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید بمنزلت شیر است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). امیر مسعود را شرمی و رحمتی بود تمام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 677).
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.

ناصرخسرو.


ز جَد چون بدو جِدّ پیوسته بود
برحمت رهاییم داد از خیال .

ناصرخسرو.


زنهار که مرجان را بیجان نگذاری
زیرا که به بیجان نرسد رحمت رحمان .

ناصرخسرو.


درعالم دین او سوی ما قول خدای است
قولی که همه رحمت و فضل است معانیش .

ناصرخسرو.


خزینه ٔ آب و آتش گشت بر گردون که پنداری
ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش .

ناصرخسرو.


و عنان کامکاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه سپرده . (کلیله و دمنه ).
ای خداوند رحمت ایزد
بر تو و دولت جوان تو باد.

مسعودسعد.


بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفریدخداوند ذات تو.

مسعودسعد.


ای کرده گذر به حشمت از گردون
از رحمت خویش دور نگذارم .

مسعودسعد.


مگر به رحمت ایشان فریفته نشوی
نکو نگر که همه اندک و فراوانند.

مسعودسعد.


آیت رحمت است کآیت دهر
با دلیل عذاب دیدستند.

مسعودسعد.


رحمة للعالمین بود آنکه همنام نبی
عالمی از امت و هم نام خود را رحمتی .

سوزنی .


گر خون اهل عالم ریزند دجله دجله
یک قطره اشک رحمت از چشم کس نخیزد.

خاقانی .


دست رحمت کجا زند در آنک
تیغ او دست جعفر اندازد.

خاقانی .


پادشاه سایه ٔ آفتاب رحمت آفریدگار است . (سندبادنامه ص 6).
چون جماعت رحمت آمد ای پسر
جهد کن کز رحمت آری تاج سر.

مولوی .


سبق رحمت راست وین از رحمت است
چشم بد محصول قهر و لعنت است .

مولوی .


مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در حق درویشان دعایی .

سعدی .


خدا چون ببندد ز حکمت دری
ز رحمت گشاید در دیگری .

(گلستان ).


سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان . (گلستان ).
جایی نرسد کس بتوانایی خویش
الاّ تو چراغ رحمتش داری پیش .

سعدی .


آفتاب رحمت قمرسریر کیوان منزلت . (حبیب السیر چ سنگی تهران ج 3 ص 1).
بوسه ای از لب لعلت به من سوخته جان ده
نگهی از سر رحمت به من بی سر و پا کن .

ناصرالدینشاه .


چون خوی تو میدانم از لطف تو مأیوسم
باری ز سر رحمت یک روز عتابم کن .

ناصرالدینشاه .


رخ چون آیت رحمت ز می افروخته ای
آتش ای گبر به قرآن زده ای به به به !

عارف قزوینی .


پوشیده می بنوش که سهل است این خطا
با رحمت خدای خطابخش جرم پوش
خیز ای بهار و عذرگناهان رفته خواه
زآن پیشتر که مژده ٔ رحمت دهد سروش .

ملک الشعراء بهار.


ارتیاح ؛ رحمت . رفهة؛ رحمت و مهربانی . (منتهی الارب ). روح ؛ رحمت . (ترجمان القرآن ) (دهار). ریحان ؛ رحمت . نظرة؛ رحمت . (منتهی الارب ). و رجوع به رحمة شود.
- بارحمت ؛ مهربان . صاحب رحم و رأفت . که رحم و رحمت داشته باشد. رؤف . رحیم : با خردتمام که دارند با رحمت و رأفت و حلم باشند نیز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101).
- بی رحمت ؛ بی رحم . نامهربان . که رحم و شفقت ندارد. که رقت و مهربانی نورزد :
در این صندوق ساعت عمرها این دهر بی رحمت
چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها.

ناصرخسرو.


جهانسوز و بی رحمت و خیره کش .

(بوستان ).


|| مهربانی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آمرزش . مغفرت . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). عفو. بخشایش . (ناظم الاطباء) : سلام بر تو باد و رحمت و برکتهای ایزدی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). پس دریابد رحمت خدا همیشه ایشان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312)... پدر ما به جوار رحمت خدای پیوست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 724).
شکر آن خدای را که سوی علم و دین خویش
ره داد سوی رحمت و بگشاد در مرا.

ناصرخسرو.


نومید مشو ز رحمت یزدان
سبحانه لا اله الاهو.

ناصرخسرو.


ایزد چو بخواهد که گشاید در رحمت
دشواری آسان شود و صعب میسر.

ناصرخسرو.


رحمت نه خانه ای است بلند و خوش
نه جامه ای است رنگی و پنهانی .

ناصرخسرو.


شعر همی خوانید ای مطربان
رحمت بر خسرو محمود باد.

ناصرخسرو.


تو رحمت خدایی و هر ساعت از خدا
بر جان و طبع و نفس تو رحمت نثار باد.

مسعودسعد.


و کمال حلم و رحمت خداوند عالم آراسته دارد. (کلیله و دمنه ).
او رحمت خداست جهان خدای را
از رحمت خدای شوی خاصه ٔ خدا.

خاقانی .


چون تو خجل وار برآری نفس
فضل کند رحمت فریادرس .

نظامی .


از دم شمشیر تو رحمت مجو
زآن مثل چوگان بود در دست او.

مولوی .


گر ما مقصریم تو دریای رحمتی .

سعدی .


هرکه نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا.

سعدی .


چنین گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد.

سعدی .


رحمت حق باد بر ارواح خاقانی که گفت
اولت سکبا دهند از چهره وآنگه شوربا.

علی خراسانی .


- امثال :
رحمت به کفن دزد اولی . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 865).
صد رحمت به کفن دزد اولی .
|| باران . (ناظم الاطباء). رحمت به معنی باران آمده و این مجاز است و غالباً رحمت به معنی باران از این جهت گرفته که بارش رحمت الهی است و از این سبب باران را رحمت گویند. (آنندراج ) :
به ابر رحمت ماند همیشه کف ّ امیر
چگونه ابری کو توتکیش باران است .

عماره ٔ مروزی .


صد هزار آفرین رب علیم
باد بر ابر رحمت ابراهیم .

بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387).


می جست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیده اش معاینه بیرون نداد نم .

حافظ (از آنندراج ).


|| نبوت . قوله تعالی : یختص برحمته (قرآن 105/2 و 74/3)؛ ای بنبوته . || از اسماء و اعلام تازیان است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). فارسی زبانان نیز بصورت ترکیب این کلمه را در اعلام کسان برمی گزینند چون : رحمت اﷲ و رحمتقلی و غیره . || بَقْوی ̍. بُقْوی ̍. بُقْیا. بقیة. (یادداشت مؤلف ). || بخشودن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).

فرهنگ عمید

۱. مهربانی، دلسوزی.
۲. مهربانی و بخشایش مخصوص خدا.

دانشنامه عمومی

رحمت (زاهدان). رحمت (زاهدان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زاهدان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان چشمه زیارت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۰ نفر (۱۴خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

در لغت به معنیمهربانی. این اصطلاح و مشتق های آن مانند «رحمان» و «رحیم» ۹۴ مرتبه در قرآن به کار رفته است و در مجموع آمرزش، بخشودن، انعام و افضال الهی معنی می دهد. لغت شناسان عرب این اصطلاح را به معنی رقّت قلب آورده اند که گاهی صِرفاً به دلسوزی ختم می شود و گاهی احسان نیز درپی دارد. البتّه آن ها تأکید می کنند که این صفت در مورد خداوند به احسان منحصر است و بر همین اساس رحمت الهی را بخشش نعمت و رحمت آدمی را دلسوزی خوانده اند. در قرآن واژۀ رحمت شش بار برای مؤمنان به کار رفته است؛ ازجمله در آیۀ ۵۷ سورۀ یونس. همچنین خود قرآن بشارت و رحمتی برای مسلمانان معرّفی شده است (سورۀ نحل، آیۀ ۵۹؛ سورۀ لقمان، آیات ۲ و ۳؛ سورۀ جاثیه، آیۀ ۲۰) و در تفسیر آن به رهایی از عذاب برای ایمان آورندگان در پرتو نور علم و یقین قرآن اشاره شده است. رسول اسلام (ص) نیز «رحمةللعالمین» خوانده شده است (سورۀ انبیاء، آیۀ ۱۰۷)، چرا که اسوۀ حسنه ای است که مسلمانان با پیروی صادقانه از او پیوسته مشمول لطف الهی خواهند بود. رحمت را بر دو گونه دانسته اند: رحمتی که همه چیز را دربر گرفته و نعمت هایی را شامل می شود که بر عمل پیشی دارند. این رحمت بی قید و شرطی بر همگان جاری و ساری است و بنا بر حدیثی از رسول اسلام (ص) مقدّم بر قهر و غضب الهی است. دوم رحمتی است که به متّقیان و نیکوکاران وعده داده شده است (سورۀ اعراف، آیۀ ۱۵۶؛ سورۀ طه، آیۀ ۵) و بخشش و منّت محض است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقابل غضب را رحمت گویند. رحمت در انسان به معنای دل نازک بودن و در خداوند به معنای روزی دادن و احسان و عفو و بخشش و غیره می باشد. از احکام مرتبط با عنوان یاد شده در بابهای طهارت، صلات و نکاح سخن گفته اند.
رحمت در انسان به معنای دل نازک بودن است که در احسان و محبت به دیگران تجلی پیدا می کند و در خداوند متعال به معنای روزی دادن و احسان به بندگان و عفو و بخشش از گناهان آنان می باشد؛ از این رو، خداوند خود را با صفت «رحمان» و «رحیم» توصیف کرده است؛ چنان که انسان نیز به صفت «رحیم» توصیف می شود و خداوند پیامبر اعظم صلّی اللَّه علیه و آله را بدان ستوده است. فضیلت رحمت در حدیثی از امام صادق علیه السّلام از لشکریان عقل شمرده شده است.
درخواست رحمت برای درگذشتگان
درخواست رحمت و آمرزش برای درگذشتگان، بویژه هنگام زیارت قبور آنان مستحب است.
یأس از رحمت خداوند
یأس از رحمت خداوند از گناهان کبیره است. خداوند در قرآن کریم مأیوس شدن از رحمت خدا را از خصلتهای کافران برشمرده است.
درخواست رحمت هنگام شنیدن آیات رحمت
...
[ویکی فقه] رحمت (قرآن). رحمت (قرآن)، یکی از اوصاف قرآن را می گویند.
« رحمت » در لغت به معنای رقت ، مهربانی و رافت و مغفرت آمده است. راغب می گوید: رحمت، رقتی است که اقتضای نیکی به کسی می کند که مورد رحمت واقع شده است؛ اما اگر به خداوند نسبت داده شود، احسان و انعام بدون رقت است.
وجه تسمیه قرآن به رحمت
اطلاق «رحمت» بر قرآن ، به دلیل نتایج و ثمراتی است که از عمل کردن به این نعمت بزرگ، از جانب خدا به بندگان عطا می شود.قرآن با هدایت انسان ها و در اختیار قرار دادن بینش های لازم برای رسیدن به سعادت واقعی، رحمتی عام برای همه انسان ها فراهم می سازد. همچنین، برای اصناف ویژه ای از انسان ها که به این بینش ها و راهنمایی ها تن می دهند، رحمت خاص الهی را به ارمغان می آورد. بنابراین، اختصاص دادن رحمت قرآن به مؤمنان، محسنان، مسلمانان و… که در آیات آمده، به این جهت است که گروه های مذکور از مواهب آن بهره مند می شوند و با عمل به آن، در سیر تکامل خود به سوی سعادت و فلاح و قرب به خدا مشمول رحمت خاصه الهی می شوند.
در قرآن
«رحمت» را یکی از اسامی و صفات قرآن برشمرده اند. این وصف گاهی به صورت مطلق بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: (فقد جاءکم بینة من ربکم وهدی ورحمة). و گاهی نیز به صورت وصفی آمده است؛ مانند:۱. (… ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین) ؛۲. (یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم وشفاء لما فی الصدور وهدی ورحمة للمؤمنین) ؛۳. (هدی ورحمة للمحسنین) ؛۴. (ولقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی ورحمة لقوم یؤمنون) ؛۵. (هذا بصائر للناس وهدی ورحمة لقوم یوقنون).

پیشنهاد کاربران

ترجیح دادن کسی به دیگران با دادن پشتیبانی و نعمت .

رحمت یعنی :معدن خوبیها _ امیدبه انسانها _ نورزندگی _ شاداب بودن _ آرامش خشیدن

مهر

رحمت :مهربانی و امان

رحمت و مهربانی

مرسی یا mercy


این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است :

واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای پسوند می نشیند و به معنای همراهی و همنشینی است مانند ندامت ( در سنسکریت ned नेद् =پشیمانی ) تهمت ( توه=آزار ) گیامت - قیامت ( گیا=زنده، گیان=جان ) و گیمت - قیمت ( گی=ارزش ) و زحمت - زهمت ( زه=کاستن ) و خدمت - هدمت ( خد - هد=خانه ) و رهمت ( ره، راه، هدایت ) و حکمت - هکمت ( هک یا هغ ( حق ) ) و مت گئُشاواره=با گوشواره و مت هیزوانگ= با زبان.

*پی رس: فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی


کلمات دیگر: