کلمه جو
صفحه اصلی

انعام


مترادف انعام : احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی | چهارپایان، دواب، ستوران

برابر پارسی : دهش، پاداش، دست خوش، شاگردانه

فارسی به انگلیسی

prize, bonus, gratuity, cattle, camels, baksheesh, lagnappe, lagniappe, reward, tip

tips, affluences, riches, gifts, favours


cattle, camels


prize, bonus, gratuity


baksheesh, bonus, gratuity, lagnappe, lagniappe, reward, tip


فارسی به عربی

جائزة , راس , علاوة , منحة , وفرة

مترادف و متضاد

چهارپایان، دواب، ستوران


۱. احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه
۲. شاگردانگی
۳. شتل، شتلی


احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه


شاگردانگی


شتل، شتلی


bounty (اسم)
وفور، شهامت، انعام، بخشش، اعانه، سخاوت، بخشندگی، ازادمنشی

gratuity (اسم)
سپاسگزاری، انعام، پاداش، التفات، رایگانی

tip (اسم)
سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی

award (اسم)
جایزه، رای، اجر، مژدگانی، انعام

prize (اسم)
جایزه، انعام، غنیمت

bonus (اسم)
جایزه، انعام، حق الامتیاز، سودقرضه، پرداخت اضافی

reward (اسم)
جایزه، اجر، مژدگانی، انعام، عوض، پاداش، مزد، سزا

premium (اسم)
وثیقه، جایزه، انعام، حق العمل، حق بیمه، پاداش عمل، پاداش نیکو، صرف برات، حق صرافی

baksheesh (اسم)
انعام، بخشش، رشوه

largess (اسم)
انعام، بخشش، سخاوت، وسعت نظر، دهش، گشاده دستی، ازادگی، بخشیدگی

service charge (اسم)
انعام، اضافه کار، سرویس مهمانخانه و غیره

pourboire (اسم)
انعام

فرهنگ فارسی

( سوره ال... ) نام سوره پنجم قر آن مجید است .
۱- ( مصدر ) نعمت دادن . نیکی کردن دهش کردن بخشیدن . ۲ - ( اسم ) دهش عطا احسان . ۳ - ( اسم ) آنچه که زاید بر حق اصلی بعنوان پاداش بکسی دهند بخشش . جمع : انعامات .
نام ششمین سوره از قر آن مجید مکی و دارای صد و شصت و پنج آیه ٠

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نعم ، چارپایان .
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نعمت بخشیدن . ۲ - (اِمص . ) دهش .

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ نعم ؛ چارپایان .


( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نعمت بخشیدن . 2 - (اِمص .) دهش .


لغت نامه دهخدا

انعام. [ اِ ] ( ع مص ) نعمت دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد )، یقال : انعم اﷲ علیه و انعم بها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || افزودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زیاده کردن.( آنندراج )، یقال : انعم ان یحسن ؛ ای زاد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زیاده شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج )، || برهنه پا آمدن نزد کسی. || نعم گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). در کسی نعم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کسی را نعم گفتن. کسی را بلی گفتن. ( یادداشت مؤلف ). || مبالغه نمودن در کاری. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). دقت نظر کردن در کاری و مبالغه کردن در آن. ( از اقرب الموارد ). امعان. انعام نظر. امعان نظر. ( یادداشت مؤلف ). و اعلم یا اخی بانک ان انعمت النظر فیما وضعنا و تأملت.علمت ان... ( رسائل اخوان الصفا ). || چشم روشن گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ): انعم اﷲ بک عیناً؛ خنک گرداند خدای چشم محبوب ترا بتو و یا چشم ترابه محبوب تو. || انعم اﷲ صباحک ؛ فراخ و خوش گرداند خدای بامداد ترا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || وزیدن باد از جانب جنوب. ( آنندراج ). || به آرام و آسودگی داشتن ، چنانکه جایی کسی را. ( یادداشت مؤلف ). منزل ینعمهم ؛ یعنی منزلی است که فرودآیندگان را به آرام وآسودگی دارد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). منزلی کثیرالخیر و موافق است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) داد و دهش و عطا و بخشش. ( آنندراج ). بخشش و باسگونه و بیلاک و داشن و نوش و داد و دهش و احسان و عطیه و نعمت و عطا و نوارهان و هدیه و نوعاً انعام ؛ بخشش نقدی را گویند که از جانب شخص بزرگ به کوچک داده می شود. ( ناظم الاطباء ). فیض. فضل. نوال. نوله. موهبت. هبه. هدیه. داد. داده. نیکی. خوبی :
هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته بواجب کردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی برقدر خدمت. ( نوروزنامه ).
هست بیحد و نهایت با تو انعام خدای
تا جهان باشد تو بادی شاکر انعام او.
امیر معزی ( از آنندراج ).
هر روز... درجت وی ( گاو ) در احسان و انعام منیف تر می شد. ( کلیله و دمنه ). شیر فرمود که اینجا مقام کن تا از... انعام ما نصیب تمام یابی. ( کلیله و دمنه ).

انعام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَعَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). چهارپایان . (غیاث اللغات ). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج ) :
در جهان ِ مرده شان آرام نیست
کاین علف جز لایق انعام نیست .

مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228).


گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری
تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی .

سعدی .


نیست انعام خدا روزی انعامی چند
نشود خاصه ٔ حق ماحضر عامی چند.

طاهرنصیرآبادی (از آنندراج ).


و رجوع به نعم شود.

انعام . [ اَ ] (اِخ ) نام ششمین سوره ٔ قرآن مجید. مکی ، دارای صدوشصت وپنج آیه .


انعام . [ اِ ] (ع مص ) نعمت دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد)، یقال : انعم اﷲ علیه و انعم بها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || افزودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیاده کردن .(آنندراج )، یقال : انعم ان یحسن ؛ ای زاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زیاده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج )، || برهنه پا آمدن نزد کسی . || نعم گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). در کسی نعم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را نعم گفتن . کسی را بلی گفتن . (یادداشت مؤلف ). || مبالغه نمودن در کاری . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دقت نظر کردن در کاری و مبالغه کردن در آن . (از اقرب الموارد). امعان . انعام نظر. امعان نظر. (یادداشت مؤلف ). و اعلم یا اخی بانک ان انعمت النظر فیما وضعنا و تأملت .علمت ان ... (رسائل اخوان الصفا). || چشم روشن گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ): انعم اﷲ بک عیناً؛ خنک گرداند خدای چشم محبوب ترا بتو و یا چشم ترابه محبوب تو. || انعم اﷲ صباحک ؛ فراخ و خوش گرداند خدای بامداد ترا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وزیدن باد از جانب جنوب . (آنندراج ). || به آرام و آسودگی داشتن ، چنانکه جایی کسی را. (یادداشت مؤلف ). منزل ینعمهم ؛ یعنی منزلی است که فرودآیندگان را به آرام وآسودگی دارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منزلی کثیرالخیر و موافق است . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) داد و دهش و عطا و بخشش . (آنندراج ). بخشش و باسگونه و بیلاک و داشن و نوش و داد و دهش و احسان و عطیه و نعمت و عطا و نوارهان و هدیه و نوعاً انعام ؛ بخشش نقدی را گویند که از جانب شخص بزرگ به کوچک داده می شود. (ناظم الاطباء). فیض . فضل . نوال . نوله . موهبت . هبه . هدیه . داد. داده . نیکی . خوبی :
هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته بواجب کردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی برقدر خدمت . (نوروزنامه ).
هست بیحد و نهایت با تو انعام خدای
تا جهان باشد تو بادی شاکر انعام او.

امیر معزی (از آنندراج ).


هر روز... درجت وی (گاو) در احسان و انعام منیف تر می شد. (کلیله و دمنه ). شیر فرمود که اینجا مقام کن تا از... انعام ما نصیب تمام یابی . (کلیله و دمنه ).
چون خجلیم از سخن خام خویش
هم تو بیامرز به انعام خویش .

نظامی .


گزارم فام طبع خود به اندک مدح صدر تو
که از انعام اسلاف تو اندر فام بسیارم .

سوزنی .


گرچه انعام او مرا شکراست
شکر او را ز من شکایتهاست .

خاقانی .


دانگی از خود بازگیرم بهر قوت
پس دهم دیناری از انعام خویش .

خاقانی .


نماند کس که ز انعام تو به روی زمین
نیافت بیت المال و نساخت باب الطاق .

خاقانی .


منعما شکرهای انعامت
بزبان قلم نیاید راست
دوش در انتظار وعده ٔ تو
بس که بنشسته ام دلم برخاست
هر کرا لقمه در گلو گیرد
شربتی آبش از تو باید خواست .

کمال اسماعیل .


کریما برزق تو پرورده ایم
به انعام ولطف تو خو کرده ایم .

سعدی (بوستان ).


ذکر انعام در افواه عوام افکنده .

(گلستان ).


زانعام و فضل خود نه معطل گذاشتت .

سعدی (گلستان ).


وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید.

حافظ.


|| در تداول امروز، پولی یا مالی که در ازای خدمتی به کسی بخشند و عامه اَنعام تلفظ کنند. و رجوع به انعام دادن شود.

فرهنگ عمید

۱. ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه.
۲. [قدیمی] = نَعَم۲


۱. ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه.
۲. [قدیمی] = نَعَم۲
۱. نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری.
۲. بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود.

۱. نعمت دادن؛ بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری.
۲. بخشش شخص بزرگ به کوچک‌تر از خود.


دانشنامه عمومی

انعام (سوره) ششمین سوره در قرآن است.
انعام (پاداش) به معنی پاداش و تشویقی می باشد.

انعام (پاداش). اَنعام مبلغی پول، معمولاً به صورت وجه نقد، که افزون بر قیمت پیش بینی شده، به ارائه کنندهٔ کالا یا خدمات (مانند پیشخدمت ها)، با هدف قدردانی پرداخت می شود.

انعام (سوره). سورهٔ انعام سورهٔ ۶ام قرآن است و ۱۶۵ آیه است. همانند سوره های مکی، محتوای این سوره پیرامون اعتقادات پایه ای اسلام است اما بیشتر روی مسئلهٔ یگانه پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی تاکید دارد. بر اساس روایات اهل بیت تمام این سوره یکجا نازل شده است. برگزاری جلسات ختم انعام برای قرائت این سوره از آداب و رسوم مسلمانان برای حل مشکلاتشان است.
ترجمهٔ فارسی
«سوره ی انعام یکباره فرو فرستاده شد و هفتاد هزار فرشته آن را با آوای تسبیح و لا اله الا الله و تکبیر همراهی نمودند، هر که آن را بخواند، او را تا روز قیامت ستایش خواهند کرد.»
«سوره ی انعام در یک جمله ای نازل شد و هفتاد هزار فرشته آن را همراهی کردند، و آن را ارج نهادند و بزرگ داشتند؛ زیرا در هفتاد جای از آن، نام خداوند ذکر شده است و اگر مردم می دانستند چه فضیلتی در خواندن آن نهفته است، آن را مهمل نمی گذاشتند.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَنْعَامٌ: چهار پایان(جمع نعم به معنی شتر،گاو و گوسفند)
معنی حَبِّ: دانه (هم ریشه با محبت لذا درآیه 95سوره انعام از آن تعبیر به طینت مؤمن هم شده است که خداوند محبت خود را در آن جای داده )
معنی شَکَرَ: شکر کرد (شکر به معنای آن است که نعمت ولی نعمت را طوری به کار بزنی که از انعام منعم آن خبر دهد(درراه درست استفاده کنی ) و یا ثنای او بگویی که چه نعمتها به تو ارزانی داشته است ، و هر کدام باشد منطبق با عبادت او میشود )
معنی شُکْراً: شکر- سپاسگزاری (شکر به معنای آن است که نعمت ولی نعمت را طوری به کار بزنی که از انعام منعم آن خبر دهد(درراه درست استفاده کنی ) و یا ثنای او بگویی که چه نعمتها به تو ارزانی داشته است ، و هر کدام باشد منطبق با عبادت او میشود )
معنی شَکَرْتُمْ: شکر کردید (شکر به معنای آن است که نعمت ولی نعمت را طوری به کار بزنی که از انعام منعم آن خبر دهد(درراه درست استفاده کنی ) و یا ثنای او بگویی که چه نعمتها به تو ارزانی داشته است ، و هر کدام باشد منطبق با عبادت او میشود )
ریشه کلمه:
نعم (۱۴۴ بار)

واژه نامه بختیاریکا

جلو داری ( جِلو گِری ) ؛ چو داری

پیشنهاد کاربران

اِنعام
واژه ای دیگر : دَستخوش ، دَسخوش

بخشش

اَنعام : چهارپایان
اِنعام : بخشش / هدیه / سوغات / دهش / پاداش

پاداش

درآیه ۶ سوره زمر احتمالا به معنی اجزای بدن که زوج زوج هستند میباشدمثل کلیه یادست یا تخمدان. . . لذابه معنی چهارپایان در اینجا ارتباط موضوعی پیدا نمیکند

بخشش ازبزرگتر به کوچکتر

موهبت

برابر پارسی:ارزانی داشتن/کردن

بخشش - نعمت دادن

مواهب

انعام
واژه های پارسی شناخته شده :
شاگردانه ، پاداش ، پول چایی ، بَخشش
واژه ی پارسی ناشناخته چون در گویش های کهن ایرانزمین به کا ر میرود : دَستلاف ، دَسلاف
دَستلاف : دَست - لاف
لافی که به دست کسی می دهند ، این لاف از واژه های باستانی پارسی است که با love انگلیسی هم ریشه است که در پارسی این واژگان با مینه نزدیک به کار می روند هر چند که آرِش بنیادین آن همان اِشغ ( عشق ) است چون با مهر ( محبت ) به کَسی چیزی می دهند :
لاف زدن = با گزافه گویی چیزی را ستودن مانند اشغ که نشان دادن گزاف سهش و احساس است
لَوَند : لَو - اند : زنی که دلبری میکند ، اشغنده / عاشق میکند
لیف ِ خرما = برگ خرما چون مانند اشغ آن را دور چیزی می پیچند
لیف گرمابه

پاداش در برابر کاری

اَنعام=حیوان و چهارپا
انعام=بخشش. هدیه دادن. محبت کردن

چارپایان

چهارپایان

اَنعام/اِنعام:
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد، اَنعام به فتح اول جمع نعم به معنای چهارپایان است ولی اِ نعام به کسر اول به معنای" بخشش" است. امروزه در تداول فارسی زبانان کلمه دوم نیز به فتح تلفظ می شود.
ای گدایان خرابات، خدا یار شماست
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۷. )


دارایی

هدیه و پاداش
هم خانواده نعمت

به عربی انعام پاداش است . ولی انعام کلمه قرآنی است که برای چهار حیوان نشخوار کننده سمدار استفاده شده که به انسانها از سمت خدا نعمت یا انعام داده شده اند که شتر و گاو و گوسفند و بز است . یعنی علاوه بر تمام نعمتها این چهار حیوان انعام از سمت خداست یا پاداش است .


کلمات دیگر: