مترادف خرج : امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ، باج، خراج، باروت، مواد منفجره
متضاد خرج : دخل، برج، درآمد
برابر پارسی : هزینه
expenditure, expense, costs, priming, amorce
charge, cost, disbursement, expenditure, outlay
امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ≠ دخل، برج، درآمد
۱. امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ≠ دخل، برج، درآمد
۲. باج، خراج
۳. باروت، مواد منفجره
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هزینه . 2 - حق کار و زحمت . 3 - نفقه . 4 - مادة منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن .
(خُ) [ ع . ] (اِ.) نک خرجین .
(از معجم البلدان ).
خرج . [ خ َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (منتهی الارب ).
خرج . [ خ َ ] (ع مص ) بکار بردن پول ،یعنی دادن پول و خریدن چیز. (یادداشت بخط مؤلف ).
(از معجم البلدان ).
خرج . [ خ ُ ] (ع اِ) باج . خراج . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). ج ، اَخراج ، اَخاریج ، اَخرِجة. || غَنج . (محمودبن عمر). || معرب خور. (یادداشت بخط مؤلف ). || خُرجین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خُرجینه . (دهار) (زمخشری ). جوال دوگوشه . جوال دودسته . (یادداشت بخطمؤلف ). ج ، خِرْجة : و ناصح الدین امروز خُرجی است پر از خراج مقدرت و برجی است پر از افواج میسرت . (تاریخ آل سلجوق محمدبن ابراهیم ). و ارتفاع شتوی یک من خرج نشده بود غله برداشتند و خرجها پر کردند و به در شهر آمد. (تاریخ آل سلجوق محمدبن ابراهیم ).
خرج . [ خ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ خَروج . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خرج . [ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) ابلق از شترمرغ و جز آن . || دو رنگ سیاه و سپید درهم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خرج .[ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی . این ده کوهستانی است و آب آن از چشمه و رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
فردوسی .
فرخی .
انوری .
نظامی .
نظامی .
سعدی (گلستان ).
اوحدی .
صائب .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
حافظ.
خاقانی .
هزینه – خرج
نام روستایی در حوزه ی خانقاپی سوادکوه