کلمه جو
صفحه اصلی

بیابان


مترادف بیابان : شوره زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون

متضاد بیابان : آبادی

فارسی به انگلیسی

desert, waste, wasteland, wilderness

desert, wilderness


فارسی به عربی

بطل , صحراء

مترادف و متضاد

desert (اسم)
شایستگی، صحرا، بیابان، دشت، استحقاق

champ (اسم)
میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان

wilderness (اسم)
صحرا، بیابان، سرزمین نامسکون و رام نشده

wild land (اسم)
صحرا، بیابان، زمین بایر و لم یزرع

شوره‌زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای‌بی‌آب‌وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون ≠ آبادی


فرهنگ فارسی

دشت، صحرا، زمین پهناوروبی آب وعلف
( اسم ) صحرای بی آب و علف دشت لم یزع.
طایف. از طوایف ناحی. مکران ٠

فرهنگ معین

[ په . ] (اِمر. ) صحرای بی آب و علف ، دشت لم یزرع .

لغت نامه دهخدا

بیابان. ( اِ مرکب ) پهلوی «ویاپان » ، سمنانی «بیه بون » ، سنگسری «بیه بن » ، سرخه ای «بیه ون » ، شهمیرزادی «بیه بون » ، بی آب و علف ، لاسگردی «بیه بن » گیلکی «بیابان » دشت و صحرا. صحرای بی آب و علف. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بفتح اول هم آمده است و بعضی محققین نوشته اند بکسر اول اصح باشد زیرا که در اصل بی آبان بود یعنی بی آب شونده یعنی صحرای بی آب. چون به الف ممدوده آب که در حقیقت دو الف است لفظ دیگر مرکب شود الف اول ساقط گردد چنانکه در سیماب و گلاب و الف و نون در آخر برای فاعلیت است. ( آنندراج ) ( غیاث ). صحرایی که در آن هیچ نروید. ( فرهنگستان ). فلات. ( دهار ). بیداء. ( دهار ). دشت و صحرا و صحرای بی آب و علف و غیرمزروع. ( ناظم الاطباء ) :
بسا شکسته بیابان که باغ خرم گشت
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.
رودکی.
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور.
شبی دیریاز و بیابان دراز
نیازم بدان باره راهبر.
دقیقی.
هر زمینی که آنجا ریگ دارد یا شوره و اندر او کوه نباشد و آب روان نباشد و کشت و برز نبود آنجای را بیابان خوانند. ( حدود العالم ).
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد بگل بروزید گل به گل اندر غژید.
کسایی.
همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
همه بومره بخوی و همه چون کاک خدنگ.
قریعالدهر.
نشیب و فراز و بیابان و کوه
بهر سو شدند انجمن هم گروه.
فردوسی.
دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش.
فردوسی.
بیابان از آن آب دریا شود
که ابراز بخارش به بالا شود.
عنصری.
عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون
بروی دشت و بیابان فروشده ست آغاز.
عنصری.
هرچه جز از شهر بیابان شمر
بی بر و بی آب و خراب و یباب.
ناصرخسرو.
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من.
عطار.
تو نه رنج آزموده ای نه حصار
نه بیابان و باد و گرد و غبار.
سعدی.
شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماند. ( گلستان ).

بیابان. ( اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه مکران. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 101 ).

بیابان . (اِ مرکب ) پهلوی «ویاپان » ، سمنانی «بیه بون » ، سنگسری «بیه بن » ، سرخه ای «بیه ون » ، شهمیرزادی «بیه بون » ، بی آب و علف ، لاسگردی «بیه بن » گیلکی «بیابان » دشت و صحرا. صحرای بی آب و علف . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بفتح اول هم آمده است و بعضی محققین نوشته اند بکسر اول اصح باشد زیرا که در اصل بی آبان بود یعنی بی آب شونده یعنی صحرای بی آب . چون به الف ممدوده آب که در حقیقت دو الف است لفظ دیگر مرکب شود الف اول ساقط گردد چنانکه در سیماب و گلاب و الف و نون در آخر برای فاعلیت است . (آنندراج ) (غیاث ). صحرایی که در آن هیچ نروید. (فرهنگستان ). فلات . (دهار). بیداء. (دهار). دشت و صحرا و صحرای بی آب و علف و غیرمزروع . (ناظم الاطباء) :
بسا شکسته بیابان که باغ خرم گشت
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.

رودکی .


گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان .

بوشکور.


شبی دیریاز و بیابان دراز
نیازم بدان باره ٔ راهبر.

دقیقی .


هر زمینی که آنجا ریگ دارد یا شوره و اندر او کوه نباشد و آب روان نباشد و کشت و برز نبود آنجای را بیابان خوانند. (حدود العالم ).
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد بگل بروزید گل به گل اندر غژید.

کسایی .


همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
همه بومره بخوی و همه چون کاک خدنگ .

قریعالدهر.


نشیب و فراز و بیابان و کوه
بهر سو شدند انجمن هم گروه .

فردوسی .


دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش .

فردوسی .


بیابان از آن آب دریا شود
که ابراز بخارش به بالا شود.

عنصری .


عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون
بروی دشت و بیابان فروشده ست آغاز.

عنصری .


هرچه جز از شهر بیابان شمر
بی بر و بی آب و خراب و یباب .

ناصرخسرو.


هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من .

عطار.


تو نه رنج آزموده ای نه حصار
نه بیابان و باد و گرد و غبار.

سعدی .


شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماند. (گلستان ).

بیابان . (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101).


فرهنگ عمید

دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب وعلف.

دانشنامه عمومی

بیابان (پارسی میانه: ویاپان) سرزمین گسترده ای است که به نوعی از منطقه خشک و کم باران در جغرافیای کره زمین گفته می شود و به خاطر بارندگی سالیانه کم دارای پوشش گیاهی کمی است.
کویر
سنگفرش بیابانی
از مهم ترین مشخصات مناطق بیابانی بارش کم باران، کم بودن پوشش گیاهی و اختلاف زیاد دمای روزانه است. در واقع بیابان به نواحی اطلاق می شود که با کمی رطوبت، موجودات زنده و تغییر شدید دمای شب و روز مشخص می شوند.در فارسی به بیابان بسیار خشک و خالی اصطلاحاً بیابان برهوت گفته می شود.
صحرای غربی نام خاص یک منطقه جغرافیایی در جنوب مغرب یا مراکش است.
برای بیابان تعاریف متعددی بیان شده است. در همه این تعاریف به دو ویژگی اغلب بیابان ها یعنی کمبود بارش و تبخیر زیاد تأکید می شود. خوشبختانه کارهای زیادی در زمینه بیابان زدایی شده است.در زمین چند نوار عمده بیابانی وجود دارد که مهم ترین آن ها در نیمکره شمالی از مجاورت اقیانوس اطلس تا حدود چین است که شامل صحرای بزرگ آفریقا، بیابان عربستان، بیابان های ایران، ترکستان، گبی و تار است.

دانشنامه آزاد فارسی

بیابان (desert)
ناحیه ای خشک، با پوشش گیاهی کم یا در موارد نادر، بدون پوشش گیاهی. خاک های این نواحی فقیرند و در بسیاری از آن ها مناطق ماسه های روان یافت می شود. بیابان ها ممکن است سرد یا گرم باشند. حدود ۳۳ درصد از خشکی های سطحِ زمین را بیابان ها پوشانده اند و این نسبت در حال افزایش است. معیار تعیین ناحیۀ خشک میزان بارش سالانۀ کمتر از ۲۵۰ میلی متر است. کمربندهای بیابانی حارّه ای، از عرض جغرافیایی پنج تا سی درجه، بدین سبب ایجاد شده اند که جریان هوای پایین رو روی زمین های گرم حرارت می گیرد و درنتیجه، رطوبت خود را ازدست می دهد. دیگر انواع بیابان های طبیعی عبارت اند از: بیابان های قاره ای، مانند گُبیدر چین، که به علت دوری زیاد از دریا، رطوبت کمی به آن می رسد؛ بیابان های سایۀ باران (بی باران)، مانند درّۀ دِثکالیفرنیا، که در سمت پشت به باد رشته کوه ها قرار دارند و تودۀ هوای بالارو فقط در سمت روبه باد می بارد؛ و بیابان های ساحلی، مانند صحرای نامیب، که در آن ها، جریان های سرد اقیانوسی موجبِ پایین آمدن توده های هوای خشک محلّی می شود. سطح بیابان ها معمولاً سنگی یا شنی است، و فقط درصد کمی، حدود سه درصد از سطحشان را ماسه پوشانده است. بیابان ها ممکن است به سبب تغییرات آب و هوا یا براثر فرآیندهای بیابان زایی به دستِ بشر تشکیل شوند. برخی از ویژگی های عمومی همۀ بیابان ها عبارت است ازبارندگی نامنظمو کمتر از ۲۵۰ میلی متر در سال، میزان بالای تبخیر، بیش از بیست برابر بارندگی در سال، رطوبت نسبیپایینوپوشش ابر کم. دمای بیابان ها بسیار متغیر است. در بیابان های نواحی گرمسیری، تغییرات دمای روزانه بسیار است و دما در طول روز بسیار بالا می رود. مثلاً، دمای روز در عزیزیای لیبی ۵۸ درجه سانتی گراد ثبت شده است. در بیابان های واقع در عرض های جغرافیایی متوسط، میزان تغییرات دمای سالانه بسیار است و در زمستان دما بسیار پایین می آید. مثلاً، در بیابان مغولستان، میانگین دما در نیمی از سال زیر نقطۀ انجماد است. خاک بیابان حاصل خیز نیست، این خاک فاقد گیاخاکو عموماً خاکستری یا قرمزرنگ است. گیاهان کمی که قادر به ادامۀ حیات در این شرایط اند، در بیابان پراکنده و بیشتر بوته ای و خاردارند. گیاهانی با ریشۀ بلند، مانند نخل خرما، عموماً در طول مسیل رودخانه های خشک رشد می کنند. گیاهان نمک رُست، مانند بوته های نمکی، در نواحی ای که خاک به شدت شور است و نزدیکِ حواشی پلایاها (دریاچه های شور خشک شده) رشد می کنند. دیگر گیاهان، مانند زروفیتها که در مقابل خشکی مقاوم اند، در فصول خشک با ازدست دادن برگ هاشان زنده می مانند یا با داشتن برگ های کوچک چرب مانع کاهش آب می شوند. بیشتر این گیاهان سامانۀ ریشه ای کم عمق و شاخه شاخۀ پهنی دارند و آب را در فصول مرطوب در خود ذخیره می کنند، از آن جمله اند گیاهان گوشت دار و کاکتوس هایی با ساقۀ گوشتی. کاکتوس ها به طرق گوناگون برای زندگی در بیابان سازگار شده اند. آن ها بافتی گوشتی دارند که آب را ذخیره می کند و برگ هایشان به صورت خار درآمده است تا میزان ازدست رفتن آب بر اثر تعرق به حداقل برسد. ریشه های کاکتوس شاخه ای و کم عمق اند و قابلیت جمع کردن آب از فواصل دور را دارند. شتر عربی در حقیقت آب را در معدۀ خود ذخیره می کند، نه در کوهانش. در دوره های طولانیِ بی آبی، شتر ممکن است بدون تحمل هیچ صدمه ای حدود ۲۷ درصد از وزن بدنش را ازدست بدهد.

نقل قول ها

بیابان یا صحرا سرزمین گسترده ای است که به نوعی از منطقه خشک و کم باران در جغرافیای کره زمین گفته می شود و به خاطر بارندگی سالیانه کم دارای پوشش گیاهی کمی است.
• «آفتاب است و، بیابان چه فراخ!/نیست در آن نه گیاه و نه درخت. /غیر آوای غرابان، دیگر/بسته هر بانگی از این وادی رخت.» -> سهراب سپهری
• «بیابان را، سراسر، مه گرفته ست./چراغِ قریه پنهان است/موجی گرم در خونِ بیابان است»• «چون مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن/به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن» -> سنایی غزنوی
• «درختی خشک را مانم به صحرا،// که عمری سر کند تنهای تنها،// نه بارانی که آرد برگ وباری// نه برقی تا بسوزد هستی اش را!» -> فریدون مشیری در، شعر "درخت"
• «شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار:«پای مسکین پیاده چند رود/کز تحمل ستوه شد بُختی//تا شود جسم فربهی لاغر/لاغری مرده باشد از سختی.»• -> سعدی
• «کویر در نگاهِ اول، تجلّی خشونت، خشکی، بی آبی و پژمردگی است ... پهنهٔ گسترده ای که از ریگزارهای بی حدّ-و-مرزِ آن، زندگی را در کامِ خود فرو می برد. از آسمانِ کویر، بارانِ آفتاب می بارد و از متنِ آن طوفان های سهمگینِ شن بر می خیزد. امّا کویر را من مظهرِ زندگی، تلاش، صبوری و سازندگی می دانم؛ که نومیدی در دلِ دریایی مردان و زنانش غرق و هضم می شود و از ناممکن ها امکانِ شگفت انگیزِ زندگی پویا بر می خیزد. مبارزه آرام با طبیعت سخت و خشن و ناآرام، مردان و زنانِ کویری را چنان پرورده، که لحظه ای از زندگی شان تنهی از آفرینندگی و اُمیدآفرینی نیست.» نامه ای برای فردا، ص ۴ -> سید محمد خاتمی
• «من شیفتهٔ کویر هستم؛ سکوت و وسعت کویر آدم را در خودش فرو می برد. کویر خالی نیست و موسیقی و شعر عجیبی در آن است.» -> ادمان آیوازیان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بیابان فلات دشت یا صحرا به جای گفته می شود که در آن هیچ نروید.
فلات، دشت و صحرای بی آب و علف بیابان در اصل بی آبان یعنی بی آب شونده (صحرای بی آب) بوده است و به صحرایی گفته می شود که در آن هیچ نروید. نیز به ناحیه ای کم آب و بدون گیاه یا دارای گیاهان اندک که انواع محدودی از جانوران متناسب با این محیط در آن زندگی می کنند و در منابع جغرافیایی اسلام به ناحیه ای که ریگ یا شوره دارد و فاقد کوه، آب روان و کشت باشد بیابان اطلاق شده است. در جمع بندی تعاریف فوق به زمینی که گسترده، بی آب یا کم آب، و بی گیاه یا کم گیاه باشد بیابان می گوییم.واژه کویر نیز به همین معنا به کار رفته و ویژگیهای سه گانه بالا در تعریف آن لحاظ شده است. گرچه برخی منابع قید «شوره زار بودن» را در تعریف آن آورده اند ولی با توجه به این که منابع جغرافیایی اسلام قید مذکور را در تعریف بیابان هم آورده اند، مفهوم دو واژه قابل انطباق بر یکدیگر یا دست کم بسیار به هم نزدیک اند.
واژه بیابان در اصطلاح نجوم
در اصطلاح نجوم به ستارگان ثابتی که در آسمان پراکنده اند و دوریشان همواره یکسان است «بیابانیات» گفته می شود، زیرا گم شده با استفاده از آن ها راه خود را در بیابان و دریا می یابد. ممکن است آیاتی که ستارگان را سبب هدایت انسانها در تاریکیهای خشکی و دریا معرفی می کنند، اشاره به این نوع از ستارگان داشته باشند یا دست کم آن ها را نیز شامل شوند: «و هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فی ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحرِ...» «... و بِالنَّجمِ هُم یَهتَدون».
معادلهای عربی بیابان
معادلهای عربی آن عبارت اند از:واحه ،صحراء، قراح: زمین بی آب و گیاه، تیه: بیابانی که در آن راه گم می شود ، قیع: زمین پهناور و همواری که آبادی، گیاه، زراعت و درخت ندارد صَفْصَف: نرم و هموار، بدون گیاه، فلات و ساهره: زمین صاف یا خالی از گیاه و زمین بیابانی. واژگانی مانند «بَرّ»، «بَدْو»، «وادی»، «جُرُز» نیز ممکن است به نوعی تداعی کننده معانی مذکور باشند؛ ولی باید توجه داشت که «بَرّ» به معنای مطلق خشکی است و غالباً در مقابل بحر (دریا) به کار رفته و «بدو» در برابر حضر (شهر یا روستانشینی) قرار گرفته و معنای بادیه نشینی را می رساند و «وادی» به نظر بیش تر اهل لغت و تفسیر به شکاف بین کوهها و بیشه ها که محل عبور سیل است گفته می شود؛ ولی برخی واژه شناسان معاصر آن را به معنای مطلق هر آنچه که در امتدادی دارای گستردگی است دانسته و تعریف مشهور را از مصادیق آن می شمرد. همچنین «جرز» به زمینی می گویند که بر اثر بی آبی یا چَرای بی رویه، گیاهان خود را از دست داده، گرچه قابلیت رویش گیاه را داراست؛ ولی در بیابان تنها گیاهان خاص و محدودی می روید. مفهوم آیه ۲۷ سجده مؤید این معناست: «اَوَلَم یَرَوا اَنّا نَسوقُ الماءَ اِلَی الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعـًا تَأکُلُ مِنهُ اَنعـمُهُم واَنفُسُهُم...» ، به علاوه تطبیق آیه بر نواحی میان شام، مصر یا یمن از سوی برخی مفسران که سرزمینهای غیر بیابانی است، تأیید دیگری بر تفاوت معنایی جرز با بیابان است. «بلد میت» را نیز برخی مفسران به معنای بیابان دانسته اند ؛ ولی مفهوم و سیاق آیه با آن ناسازگار است و به نظر می رسد منظور از آن زمین بایر باشد، به هرحال نمی توان واژگان اخیر را کاملا منطبق با معنای بیابان دانست.
بیابان در قرآن
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: sahrâ / hömuna
طاری: biyâvun
طامه ای: biyâbun
طرقی: biyâvun
کشه ای: sahrâ
نطنزی: viyâvun


تکیه ای: biyâvun / hömuna
طاری: biyâvun
طامه ای: biyâvun
طرقی: biyâvun
کشه ای: viyâbun
نطنزی: biyâvun


واژه نامه بختیاریکا

بَزگ؛ صحرا

جدول کلمات

بر, هامون, صحرا, بیدا

پیشنهاد کاربران

وادوز

در زبان لری بختیاری به بیابان
، ، بیاوون می گویند
بی::بدون
او::آب
ون::ها
Bi av on
بیابان::بی او ون. بدون آب ها

سرزمین بدون آب

Wilderness
بیابان
خشکی
جایی که آب ندارد

desert

برهوت، صحرای بی آب و علف

وادی

کویر

شوره زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون، کویر

بنظرم این واژه به این شکل بوده:
بی آب ان=بیابان
بی ( بدون ) آب ان ( مکان ) =محل بدون آب

سینهٔ بیابان

یاواش بر وزن ساواش. لاواش. گواش. سوواش. . تورکی است.

بی آب ا ن شانه جمع =بی آبان یا بیابان . مناطق بی آب و خشک

گمان نمی کنم ریشه "بیابان" از واژه های "بی" و "آبان" باشد. در پهلوی "ویابان" یا "ویاپان" بوده و "وی" در پهلوی به چم "بی" نیست. واژه ی همسنگ "بی" در پهلوی "اَبی" یا "اَپی" میباشد. این به کنار، فعل یا کنشواژه ای در پهلوی بود دارد به نام "ویابانِنیدَن" یا همان "بیاباندن" که به چم "به صحرا تبدیل کردن" نیست بلکه به چم "گمراه کردن".


کلمات دیگر: