کلمه جو
صفحه اصلی

تطبیق


مترادف تطبیق : برابرسازی، مقابله، مقایسه، وفق، مطابقت، برابری

برابر پارسی : برابرسنجی، برابرکرد

فارسی به انگلیسی

comparing, checking, verification, collation, application


reconciliation


comparing, checking, verification, collation, adaptation, application, reconciliation

فارسی به عربی

اسکان , انسجام , تعریف , تکیف , مقارنة

عربی به فارسی

کاربست پذيري , اجرا , انجام


مترادف و متضاد

برابرسازی، مقابله، مقایسه


وفق، مطابقت، برابری


۱. برابرسازی، مقابله، مقایسه،
۲. وفق، مطابقت، برابری


accommodation (اسم)
منزل، تطابق، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده

match (اسم)
تطابق، تطبیق، حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، مسابقه، همتا، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی

adjustment (اسم)
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل

adaptation (اسم)
تطبیق، توافق، انطباق، اقتباس

comparison (اسم)
تطبیق، مقایسه، تشبیه، مقابله، سنجش، برابری، مطابقت، همسنجی

conformation (اسم)
تطبیق، توافق، ترکیب، برابری، سازمان

harmony (اسم)
تطبیق، همسازی، هم اهنگی، ساز، توازن، هارمونی

collation (اسم)
تطبیق، مقایسه، مقابله، تلفیق، تطبیق دستخط ها

identification (اسم)
تطبیق، تمیز، شناسایی، تعیین هویت

فرهنگ فارسی

باهم مطابق کردن، برابرکردن دوچیزرابایکدیگر
۱ - ( مصدر ) برابر کردن دو چیز با هم با هم مطابق ساختن . ۲ -( اسم ) برابری . جمع : تطبیقات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) برابر ساختن دو چیز با یکدیگر.

لغت نامه دهخدا

تطبیق. [ ت َ ] ( ع مص ) درگرفتن تمامه چیزی را وشامل گشتن. || پوشیدن ابر هوا را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روی زمین فراگرفتن باران. ( تاج المصادر بیهقی ). فروگرفتن آب زمین را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). همه جا رسانیدن ابر باران را و همه ٔزمین فروگرفتن آب باران. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || هر دو دست در میان ران نهادن در رکوع. ( تاج المصادر بیهقی ). دست میان دو ران نهادن در رکوع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بر بندگاه آمدن شمشیر یاجدا کردن عضو. ( تاج المصادر بیهقی ). رسیدن شمشیر برپیوند وقت زدن و جدا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): یصمم احیاناً و حیناً یطبق ، و قولهم للرجل اذا اصاف الحجة انه یطبق المفصل. ( اقرب الموارد ). || هر دو دست معاً برداشتن و نهادن اسب در دویدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تقریب. ( از اقرب الموارد ). || سم بر سم نهادن در رفتن و دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || برابر کردن و موافق نمودن. ( منتهی الارب ). مطابقه و مقابله و موافقت و برابر کردن دو چیز با هم. ( ناظم الاطباء ). موافق گردانیدن چیزی با چیزی و با لفظ دادن مستعمل. ( آنندراج ). || طباق. مطابقه. ( تعریفات جرجانی ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به طباق شود. || ایراد دلیل بر وجه مدعی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

با هم مطابق کردن، دو چیز را با یکدیگر برابر کردن، برابر ساختن.

فرهنگ فارسی ساره

برابرسنج


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به نهادن یکی از دو دست بر دیگری و قرار دادن آن دو بین زانوها که در رکوع مکروه است و همسان کردن دو چیز با یکدیگر تطبیق گفته می شود.
از مفهوم نخست در باب صلات به مناسبت سخن رفته است.

← تطبیق در حال رکوع
از مفهوم دوم در باب طهارت بحث شده است.
تطبیق دهان میت (روی هم قرار دادن لبها) مستحب است. محل تطبیق دو لب و نیز دو پلک جزء باطن به شمار می‏رود که شستن آن در وضو و غسل لازم نیست

اشتباه در تطبیق
۱. ↑ الحدائق الناضرة ج۸، ص۲۷۲.
...

پیشنهاد کاربران

همکاری و مخالف نبودن بت دین و اصول اسلام

برابری، مطابقت ، سازگاری

جایگزینی چیزی یا برابری


مطابقت وبرابری

سازگاری، جفت شدن، جور کردن

همسازی، همنِهشتی


کلمات دیگر: