کلمه جو
صفحه اصلی

بشری

فارسی به انگلیسی

human

فرهنگ اسم ها

اسم: بشری (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: bošrā) (فارسی: بشری) (انگلیسی: boshra)
معنی: بشارت، مژده، مژدگانی، از واژه های قرآنی ( یونس : )

(تلفظ: bošrā) (بشرا) (عربی) بشارت ، مژده ، مژدگانی؛ از واژه‌های قرآنی (یونس : 64) .


فرهنگ فارسی

مژده دادن، مژده
۱- ( مصدر ) مژده دادن . ۲- ( اسم ) مژده مژدگانی .
نام قریه ایست .

فرهنگ معین

(بُ را ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) مژده دادن . ۲ - (اِ. ) مژده ، مژدگانی .

لغت نامه دهخدا

بشری . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بشر که نام کسی بوده است . (سمعانی ).


بشری . [ ب ُ را ] (اِخ ) نام قریه ای است . (از معجم البلدان ). و رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 130 شود.


بشری . [ ب ُ را ] (اِخ ) نام یار برآرنده ٔ یوسف علیه السلام از چاه . (غیاث ) :
از پی یوسف کسان بغرض
گاه بشری و گه بشیر مباش .

سنایی .



بشری . [ ب ُ ش َ را ] (اِخ ) دهی است بشام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


بشری. [ ب َ ش َ ] ( ص نسبی )منسوب به بَشَر. رجوع به بشر شود. || انسانی و هرچیز منسوب و متعلق به بشر. ( ناظم الاطباء ).
- بشری زادگان ؛ نسل بشری :
بازپسین طفل پری زادگان
پیشترین بشری زادگان.
نظامی.
- ضعف بشری ؛ ضعف انسانی. ( ناظم الاطباء ).
- عقول بشری ؛ دانشهای انسانی. ( ناظم الاطباء ).
|| جسمانی ، مربوط به جسم. ( از دزی ج 1 ص 89 ).

بشری. [ب ُ را ] ( ع ص ) مژده. قوله تعالی : یا بشری هذا غلام ( قرآن 19/12 ) مثل عصای و در تثنیه یا بُشرَیی گویند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مژده و بشارت. ( غیاث ): بشارت. و بشراک و بشری لک. دعا است. ( از اقرب الموارد ). و ما جعله اﷲ الابشری... ( قرآن 126/3 ). قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا و هدی ً و بشری للمسلمین. ( قرآن 16 / 102 ). مژدگانی. ( السامی فی الاسامی ) ( ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 26 ) :
باد چو بر زلف او وزید جهان را
داد به پیروزی سعادت بشری.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
|| ( ع مص ) مژده دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مژدگانی دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پیشرو. طلایه. بهنگام حوادث. ( از دزی ج 1 ص 88 ).

بشری. [ ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به بشر که نام کسی بوده است. ( سمعانی ).

بشری. [ ب ُ را ] ( اِخ ) نام یار برآرنده یوسف علیه السلام از چاه. ( غیاث ) :
از پی یوسف کسان بغرض
گاه بشری و گه بشیر مباش.
سنایی.

بشری. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابوالحسن بشری تلمیذ سهل بن عبداﷲ محدث بود. ( منتهی الارب ).

بشری. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابوجعفر محمدبن یزید اموی. از فرزندان بشربن مروان شاعر بغداد بود. ( از اللباب ج 1 ص 127 ).

بشری. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابوعمرو بشری. محدث بود. ( منتهی الارب ).

بشری. [ ب ِ ] ( اِخ ) احمد بشری بن محمدبن احمد. محدث بود. ( منتهی الارب ).

بشری. [ ب ُ ش َ را ] ( اِخ ) دهی است بشام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

بشری. [ ب َ ش َ را ] ( اِخ ) دهی است به مکه به نخله شامیه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

بشری. [ ب ُ را ] ( اِخ ) نام قریه ای است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 130 شود.

بشری . [ ب َ ش َ ] (ص نسبی )منسوب به بَشَر. رجوع به بشر شود. || انسانی و هرچیز منسوب و متعلق به بشر. (ناظم الاطباء).
- بشری زادگان ؛ نسل بشری :
بازپسین طفل پری زادگان
پیشترین بشری زادگان .

نظامی .


- ضعف بشری ؛ ضعف انسانی . (ناظم الاطباء).
- عقول بشری ؛ دانشهای انسانی . (ناظم الاطباء).
|| جسمانی ، مربوط به جسم . (از دزی ج 1 ص 89).

بشری . [ ب َ ش َ را ] (اِخ ) دهی است به مکه به نخله ٔ شامیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


بشری . [ ب ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بشری تلمیذ سهل بن عبداﷲ محدث بود. (منتهی الارب ).


بشری . [ ب ِ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن یزید اموی . از فرزندان بشربن مروان شاعر بغداد بود. (از اللباب ج 1 ص 127).


بشری . [ ب ِ ] (اِخ ) ابوعمرو بشری . محدث بود. (منتهی الارب ).


بشری . [ ب ِ ] (اِخ ) احمد بشری بن محمدبن احمد. محدث بود. (منتهی الارب ).


بشری . [ب ُ را ] (ع ص ) مژده . قوله تعالی : یا بشری هذا غلام (قرآن 19/12) مثل عصای و در تثنیه یا بُشرَیی گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مژده و بشارت . (غیاث ): بشارت . و بشراک و بشری لک . دعا است . (از اقرب الموارد). و ما جعله اﷲ الابشری ... (قرآن 126/3). قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا و هدی ً و بشری للمسلمین . (قرآن 16 / 102). مژدگانی . (السامی فی الاسامی ) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 26) :
باد چو بر زلف او وزید جهان را
داد به پیروزی سعادت بشری .

امیرمعزی (از آنندراج ).


|| (ع مص ) مژده دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مژدگانی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیشرو. طلایه . بهنگام حوادث . (از دزی ج 1 ص 88).

فرهنگ عمید

۱. مژده دادن.
۲. (اسم ) مژده.

دانشنامه عمومی

بَ شَ رِ انسانی bashari


بشری، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان تفت در استان یزد ایران است.
این روستا در دهستان شیرکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸ نفر (۵خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از نام های زمزم است.
۱. ↑ شفاءالغرم، ج۱، ص۴۰۴.

منبع
تونه ای، مجتبی، فرهنگنامه حج، ص۱۸۷. رده های این صفحه : اماکن | جغرافیای اسلامی | چاه زمزم | مسجد الحرام

پیشنهاد کاربران

کاربرد دیگر آن تابوت است. در عبارتی آمده است: جنازه را میان بشری گذاشته . . . . به جنت المعلی فرستادم.

به معنی بشارت دهنده است

بله درست است بشر ی به معنی مژدگانی و بشارت دهنده است

البته دوستان بشرا با بشری از لحاظ معنا تفاوت دارد

اسم دخترانه است و ب معنی بشارت دهنده و خوش خبر ، تحفه ای از جانب خدا


کلمات دیگر: