مترادف خمیازه : آسا، پاسک، دهان دره، دهن دره، فاژ
خمیازه
مترادف خمیازه : آسا، پاسک، دهان دره، دهن دره، فاژ
فارسی به انگلیسی
gaping, yawning
yawn
فارسی به عربی
تثاوب
مترادف و متضاد
آسا، پاسک، دهاندره، دهندره، فاژ
خمیازه، نگاه خیره با دهان باز
خمیازه، دهن دره
خمیازه
خمیازه
فرهنگ فارسی
حالتی که دراثرخستگی وکسالت وبیخوابی دست میدهد
( اسم ) ۱ - حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد . ۲ - دهان دره .
( اسم ) ۱ - حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد . ۲ - دهان دره .
فرهنگ معین
(خَ زِ ) (اِ. ) ۱ - حالتی که به سبب خستگی ، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصلة کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده ، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد. ۲ - دهان دره .
لغت نامه دهخدا
خمیازه. [ خ َم ْ زَ/ زِ ] ( اِ ) فاژه. دهن دره. دهان دره. باسک. پاسک. آسا. تثاوب. خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی ، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک. خامیاز. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
وداع غنچه دل را نیست جز تعلیم مخموری
گرفت از رفتن دل ساغر خمیازه آغوشم.
صحراگرد خیال چشمت آهو
مخمور گرفتاری گیسوی ترا
خمیازه دهد چو شانه از هر بن مو.
گر بخیه خورد چاک دل از موی میانت.
دیده ای کو که بروی تو نظر تازه کنم.
کمان خمیازه حسرت کشد بر زور بازویش.
خمیازه ای بر آب و علف میتوان کشید.
کنم ازجرعه خورد چاره خمیازه صبح.
خمیازه بر توجه قصاب می کشم.
نمک میریزد و خمیازه بر خمیازه میریزد.
چشم بر لاله عذاری داریم.
صد خم می داری و حسرت بمینا می کشی.
هر که آن سرو خرامان را تماشا می کند.
غفلت نکنم در خم آن طرف کلاه است.
خمیازه خمیازه آرد :
مگو پوچ تا نشنوی حرف پوچ
که خمیازه خمیازه می آورد.
وداع غنچه دل را نیست جز تعلیم مخموری
گرفت از رفتن دل ساغر خمیازه آغوشم.
میرزا بیدل ( از آنندراج ).
ای در غم خال تو دو عالم هندوصحراگرد خیال چشمت آهو
مخمور گرفتاری گیسوی ترا
خمیازه دهد چو شانه از هر بن مو.
میرزا بیدل ( از آنندراج ).
آغوش ز خمیازه زخم تو ببندم گر بخیه خورد چاک دل از موی میانت.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ).
چند از حسرت دیدار تو خمیازه کشم دیده ای کو که بروی تو نظر تازه کنم.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
زند فریاد ناوک در هوای شصت صاف اوکمان خمیازه حسرت کشد بر زور بازویش.
معز فطرات ( از آنندراج ).
زاهد بیا بباغ اگر می نمیکشی خمیازه ای بر آب و علف میتوان کشید.
اشرف ( از آنندراج ).
شیشه های فلک از باده تهی گردیده ست کنم ازجرعه خورد چاره خمیازه صبح.
ظهوری ( از آنندراج ).
قربانیان مسلخ شوق شهادتیم خمیازه بر توجه قصاب می کشم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش نمک میریزد و خمیازه بر خمیازه میریزد.
طالب آملی ( از آنندراج ).
گل خمیازه ٔما رنگین است چشم بر لاله عذاری داریم.
صائب ( از آنندراج ).
مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی صد خم می داری و حسرت بمینا می کشی.
صائب ( ازآنندراج ).
چون گل از خمیازه آغوش میریزد بهم هر که آن سرو خرامان را تماشا می کند.
صائب ( از آنندراج ).
خمیازه گل وقت سحر بی سببی نیست غفلت نکنم در خم آن طرف کلاه است.
صائب ( از آنندراج ).
- امثال :خمیازه خمیازه آرد :
مگو پوچ تا نشنوی حرف پوچ
که خمیازه خمیازه می آورد.
صائب.
فرهنگ عمید
دَم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی، یا خواب آلودگی، دهن دره.
دانشنامه عمومی
خمیازه (کوتاه شده واژه خامیازه، یازه به معنای کشش) یا دهان دره یا فاژه (از فعل فاژیدن)بازکردن دهان و تنفس عمیق به صورت «غیرارادی» و گاهی کشش در دست ها و سینه است که تقریباً از زمان پیش از تولد و به عبارتی دقیق تر از دوره جنینی و در یازده هفته ای قابل مشاهده است. معمولاً خمیازه از نشانه های خواب است. این پدیده در انسان و برخی حیوانات دیده می شود، اما در بیشتر حیوانات امری است. پژوهش ها نشان می دهد که این عمل، مسری است.
اولین مربوط به کمبود اکسیژن و افزایش دی اکسید کربن در بدن است. شخص با خمیازه کشیدن (بازکردن دهان) اکسیژن بیشتری وارد بدن خود کرده و کمبود آن را جبران می کند.
دومی ارتباط میان خمیازه و خستگی را مورد بررسی قرار می دهد. این نظریه مبنی بر این است که بدن انسان در پی خستگی یک واکنش طبیعی به صورت خمیازه نشان می دهد.
دو مورد
پژوهش ها همچنین نشان می دهد که خمیازه کشیدن به دلیل یک عمل همدلانه به وسیله دیگران تکرار می شود. همچنین دانشمندان در یک بررسی در سال ۲۰۰۵ مغزهای گروهی را که خمیازه کشیدن افراد را مشاهده می کردند، اسکن کردند و توانستند الگوهایی منحصربه فرد از فعالیت در نواحی از مغز که به تقلید رفتاری مربوط می شدند را مکان یابی کنند.
اولین مربوط به کمبود اکسیژن و افزایش دی اکسید کربن در بدن است. شخص با خمیازه کشیدن (بازکردن دهان) اکسیژن بیشتری وارد بدن خود کرده و کمبود آن را جبران می کند.
دومی ارتباط میان خمیازه و خستگی را مورد بررسی قرار می دهد. این نظریه مبنی بر این است که بدن انسان در پی خستگی یک واکنش طبیعی به صورت خمیازه نشان می دهد.
دو مورد
پژوهش ها همچنین نشان می دهد که خمیازه کشیدن به دلیل یک عمل همدلانه به وسیله دیگران تکرار می شود. همچنین دانشمندان در یک بررسی در سال ۲۰۰۵ مغزهای گروهی را که خمیازه کشیدن افراد را مشاهده می کردند، اسکن کردند و توانستند الگوهایی منحصربه فرد از فعالیت در نواحی از مغز که به تقلید رفتاری مربوط می شدند را مکان یابی کنند.
wiki: خمیازه
دانشنامه آزاد فارسی
خمیازه (yawning)
واکنش بازشدن دهان، کشیدن هوا به درون شش ها، و بازدم آهسته . این حالت معمولاً هنگام بی حوصلگی یا خستگی پدید می آید. گاه در کسانی که دچار آسیب بخش پایین ساقۀ مغز شده اند بسیار شدید است.
واکنش بازشدن دهان، کشیدن هوا به درون شش ها، و بازدم آهسته . این حالت معمولاً هنگام بی حوصلگی یا خستگی پدید می آید. گاه در کسانی که دچار آسیب بخش پایین ساقۀ مغز شده اند بسیار شدید است.
wikijoo: خمیازه
دانشنامه اسلامی
واژه نامه بختیاریکا
حلق کلاشه؛ کَبلاکه؛ کَشکَوُر
جدول کلمات
آسا, دهان دره, فراشا
پیشنهاد کاربران
اسا - دهن دره - فراشا
فراشا
باسک
خمیازه. در حقیقت. همیازه از دو بخش ترکیب شده ( هم ) ( یاوز ) . هم به معنی همه زیرا این حالت به بقیه سرایت میکند ( یاو ز ) صدایی است که در این حرکت تولید میشود که فاقد معنی است لذا هر کلام بی معنی را ( یاوه ) گویند از طرف دیگر این واژه وارد انگلیسی شده که همان yaw است
اسام
اسا
افاک در گویش جنوبی ها، هاک . فنجا. آسا. پاسک . فاژ
گواف در گویش کرمانی ها
کهنزه
خمیازه : تحریف کامبازه به معنای دهان دره بوده است.
آسا، پاسک، دهان دره، دهن دره، فاژ، اسام
He stretched and yawned lazily
خمیازهیدن = خمیازه کشیدن.
م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد.
دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن.
م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند رو بنداز تو حَلقِش .
م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد.
دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن.
م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند رو بنداز تو حَلقِش .
این واژه از تکواژهای زیر ساخته شده است:
( خم/یاز/ه )
( یاز ) بن مضارعِ کارواژه ( یاختن ) می باشد.
خمیازه کشیدن=خمیاختن
( خم/یاز/ه )
( یاز ) بن مضارعِ کارواژه ( یاختن ) می باشد.
خمیازه کشیدن=خمیاختن
کلمات دیگر: