کلمه جو
صفحه اصلی

خوران

فرهنگ فارسی

دهی است جزئ دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در ۲۸ هزار گزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان .

لغت نامه دهخدا

خوران. [ خ َ ] ( ع اِ ) روده ستور که حلقه ای صلب محیط آن است. || سر روده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( اقرب الموارد ). || روده ای که در آن دبر است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خورانات.

خوران. [ خوَ / خ ُ ] ( نف ) اکول. بسیارخوار. شکم پرست. ( ناظم الاطباء ). خورنده. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( پسوند ) مزید مؤخر اسماء امکنه ، چون : «چاشت خوران »، «آب خوران ». ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِ ) ج ِ خور. خورندگان.
- رزق خوران ؛ روزی خوران.
- روزی خوران ؛ روزی خورندگان.
|| خوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- شیرینی خوران ؛ شیرینی خوردن. برحسب اصطلاح ، عمل نامزدی. عملی که برای نامزدی ترتیب می دهند.

خوران. [ خوَ / خ ُ ] ( اِخ ) یکی از مبارزان کیخسرو پور سیاوش. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

خوران. [ خوَ / خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان. این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است. شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

خوران . [ خ َ ] (ع اِ) روده ٔ ستور که حلقه ای صلب محیط آن است . || سر روده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). || روده ای که در آن دبر است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خورانات .


خوران . [ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) یکی از مبارزان کیخسرو پور سیاوش . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).


خوران . [ خوَ / خ ُ ] (نف ) اکول . بسیارخوار. شکم پرست . (ناظم الاطباء). خورنده . (یادداشت بخط مؤلف ). || (پسوند) مزید مؤخر اسماء امکنه ، چون : «چاشت خوران »، «آب خوران ». (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِ) ج ِ خور. خورندگان .
- رزق خوران ؛ روزی خوران .
- روزی خوران ؛ روزی خورندگان .
|| خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- شیرینی خوران ؛ شیرینی خوردن . برحسب اصطلاح ، عمل نامزدی . عملی که برای نامزدی ترتیب می دهند.


خوران . [ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان . این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است . شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


دانشنامه عمومی

خوران، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان طالقان در استان البرز است.
این روستا در دهستان پایین طالقان ابتدای راه عمومی قزوین به طالقان این روستا در منطقۀ سردسیر و کوهستانی قرار دارد. آب این روستا از چشمه تأمین می گردد. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی می باشد.
مردمش به طبع دیگر مناطق طالقان تات زبان هستند.
غلات، گردو و میوه های سردسیری از محصولات این روستا می باشد.

پیشنهاد کاربران

خور در لغت به معانی خورشید و چشمه است . اگر در جایی بیش از یک خور ( چشمه ) باشد ( اف و نون جمع ) به آن اضافه می گردد و خور ان می شود خوران . لذا روستای خوران ایوان وجه تسمیه آن این است که در نزدیکی روستا بیش از یک چشمه وجود دارد. بر همین مبنا، اسم روستا برگرفته از محل زندگی مردم این دیار می باشد.


کلمات دیگر: