کلمه جو
صفحه اصلی

تنجز

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) روا گردانیدن روا کردن . ۲ - ( اسم ) روایی . جمع : تنجزات .

فرهنگ معین

(تَ نَ جُّ ) [ ع . ] (مص م . ) روا کردن ، خواستار روا کردن حاجت شدن .

لغت نامه دهخدا

تنجز. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293 ). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376 ). || ستیهیدن به آشامیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. روایی خواستن، روایی کردن حاجت را خواستن.
۲. خواستار وفای به وعده شدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تنجز (ابهام زدایی). تنجز ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تنجز (فقه)، از مراتب حکم (تکلیف)• تنجز تکلیف، مرحله قطعیت تکلیف بعد از علم مکلَّف به آن• مرحله تنجز، مرحله رسیدن حکم شرعی به مکلّف• ورود تنجزی، انتفای موضوع دلیل مورود با تنجّز حکم دلیل وارد
...

پیشنهاد کاربران

روا کردن ، خواستار روا کردن حاجت شدن . بیان کردن


کلمات دیگر: