مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه
برابر پارسی : جانباخته
شهيد , فدايي , شهيد راه خدا کردن
کشته
شاهد، گواه
۱. کشته
۲. شاهد، گواه
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است که به احمدبن اسماعیل سامانی داده اند : امیر خراسان شد [ احمدبن اسماعیل سامانی ] و او را امیر شهید خوانند... جماعتی از غلامان امیر درآمدند و سرش را ببریدند در پنجشنبه یازدهم جمادی الاَّخر در سال سیصدویک از هجرت و او را ببخارا آوردند و در گورخانه ٔ نوکنده نهادند و او را امیرشهید لقب کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 110، 111).
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است مسعود غزنوی را که پس از مرگ به وی دادند. (یادداشت مؤلف ) : امیر شهید مسعود (ره )، عبدالجبار پسر خواجه احمد عبدالصمد را برسالت گرگان فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). گفتم : کیست از او شایسته تر بروزگار امیر شهید (ره ). (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336). پس از تاریخ سلطان شهید مسعود بازگردم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). امیرم مودود به دینور پرشور رسید و کینه ٔ سلطان شهید بازخواست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336).
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به ناصرالدین شاه قاجار پس از مرگ دادند. (یادداشت مؤلف ).
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 121).
شهید. [ ش ُ هََ ] (اِخ ) زاهد عمربن سعیدبن شهید. امیر قلعه ای است ، و در نسخه ای امیر حمص . (منتهی الارب ). زاهد عمربن سعدبن شهید. (تاج العروس ).
شهید. [ ش ُ هََ ] (اِخ )احمدبن عبدالملک بن شهید. ادیب است . (منتهی الارب ).
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به آغامحمدخان قاجار پس از مرگ بدو دادند. (از یادداشت مؤلف ).
سعدی .
خاقانی .
(پیشنهاد کاربران) جانگواه.
جانباخته