کلمه جو
صفحه اصلی

شهید


مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه

برابر پارسی : جانباخته

فارسی به انگلیسی

martyr

فارسی به عربی

شهید

عربی به فارسی

شهيد , فدايي , شهيد راه خدا کردن


مترادف و متضاد

martyr (اسم)
شهید

کشته


شاهد، گواه


۱. کشته
۲. شاهد، گواه


فرهنگ فارسی

بلخی . ابوالحسن شهید بن حسین جهوادنکی بلخی شاعر و متکلم قرن چهارم ه. ( ف. ۳۲۵ ه.ق . ) او را با ابوبکر محمد بن زکریای رازی مناظراتی بوده و هریک بر دیگری نقضی وردی داشته است . شهید در خط نیز استاد بود و اشعار عری هم می سرود .وی از بلخ بچغانیان نزد او علی محتاج رفت و از جمله ممدوحان او نصر بن احمد سامانی و ابو عبد الله محمد بن احمد جیهانی را ذکر کرده اند رودکی در رثای او قطعه ای سروده . شهید مانند رودکی نزد شعرای بعد از خود مورد احترام بوده و او را در ردیف رودکی قرار داده اند.
آنکه چیزی ازعلم وی پنهان وپوشیده نیست ازنامهای، خداوند، شاهد، گواه، امین درگواهی دادن، کشته در، راه خدا، شهدائ جمع
( صفت ) ۱ - حاضر شاهد . ۲ - عالم غیب و حاضر . ۳ - یکی از اسمائ الحسنای خدا . ۴ - کشته شده در راه خدا و دین جمع شهدا (ئ ) .

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) کشته شده در راه خدا و دین و وطن . ج . شهدا. ج . شهدا. ، ~ کسی بودن سخت شیفتة کسی بودن .

لغت نامه دهخدا

شهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است که به احمدبن اسماعیل سامانی داده اند : امیر خراسان شد [ احمدبن اسماعیل سامانی ] و او را امیر شهید خوانند... جماعتی از غلامان امیر درآمدند و سرش را ببریدند در پنجشنبه یازدهم جمادی الاَّخر در سال سیصدویک از هجرت و او را ببخارا آوردند و در گورخانه ٔ نوکنده نهادند و او را امیرشهید لقب کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 110، 111).


شهید. [ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) لقبی است مسعود غزنوی را که پس از مرگ به وی دادند. (یادداشت مؤلف ) : امیر شهید مسعود (ره )، عبدالجبار پسر خواجه احمد عبدالصمد را برسالت گرگان فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). گفتم : کیست از او شایسته تر بروزگار امیر شهید (ره ). (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336). پس از تاریخ سلطان شهید مسعود بازگردم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). امیرم مودود به دینور پرشور رسید و کینه ٔ سلطان شهید بازخواست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336).


شهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به ناصرالدین شاه قاجار پس از مرگ دادند. (یادداشت مؤلف ).


شهید. [ ش َ ] (اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 121).


شهید. [ ش ُ هََ ] (اِخ ) زاهد عمربن سعیدبن شهید. امیر قلعه ای است ، و در نسخه ای امیر حمص . (منتهی الارب ). زاهد عمربن سعدبن شهید. (تاج العروس ).


شهید. [ ش ُ هََ ] (اِخ )احمدبن عبدالملک بن شهید. ادیب است . (منتهی الارب ).


شهید. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) کشته در راه خدا. ( ترجمان البلاغه ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). کشته شده در راه خدا. آنکه به شهادت دست یافته بود در راه خدا. کشته شده بی قصاص و دیت. ( یادداشت مؤلف ). کشته شده در راه خدای بدان جهت که ملائک رحمت او را حاضر شوند یا آنکه اﷲ تعالی و فرشتگان او شاهدند ازبرای او ببهشت یا آنکه او از جمله آن کسانی است که شاهدی از آنها طلب کرده خواهد شد در روز قیامت بر امتهای گذشته ، یا آنکه افتاده است بر شاهدة، یعنی زمین یا آنکه زنده و حاضر است نزد پروردگار خدای را. ج ، شهداء. ( از منتهی الارب ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). کسی که در راه خدا و در راه خدمت بمدینه کشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ). کشته شده بی گناه یا در راه خدا. ( غیاث اللغات ) :
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یا رب بخون پاک شهیدان کربلا.
سعدی.
- شهیدوار؛ مانند شهید :
کدام روز که پیش در تو خاقانی
شهیدوار بخونابه در نمیگردد.
خاقانی.
- شاه شهیدان ؛ لقب حسین بن علی ( علیهما السلام ). ( یادداشت مؤلف ).
|| ( اصطلاح فقه ) شهید بر دو قسم است ، شهید حقیقی و آن مسلمان طاهر و بالغی است که بظلم بقتل رسیده ، و دوم شهید حکمی و آن مسلمانی است که در وبا و طاعون و یا در تب و اسهال و یا استسقا و امثال آن وفات یابد، و ایشان را غسل دادن و کفن پوشاندن واجب است برخلاف دسته اول. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || گواه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان البلاغه ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). || امین در شهادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || حاضر. ( منتهی الارب ) ( ترجمان البلاغه ) ( مهذب الاسماء ). || دانا بهرچه بنده کند.( مهذب الاسماء ). نامی از نامهای خدای تعالی که هیچ غیبی بر او پوشیده نیست. ( یادداشت مؤلف ). آنکه از علم او چیزی فوت نشود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و اﷲ شهید؛ ای لایغیب عن علمه شی ٔ. ( ناظم الاطباء ).

شهید. [ ش َ ] ( اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 121 ).

شهید. [ ش ُ هََ ] ( اِخ )احمدبن عبدالملک بن شهید. ادیب است. ( منتهی الارب ).

شهید. [ ش َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) لقبی است که به احمدبن اسماعیل سامانی داده اند : امیر خراسان شد [ احمدبن اسماعیل سامانی ] و او را امیر شهید خوانند... جماعتی از غلامان امیر درآمدند و سرش را ببریدند در پنجشنبه یازدهم جمادی الاَّخر در سال سیصدویک از هجرت و او را ببخارا آوردند و در گورخانه نوکنده نهادند و او را امیرشهید لقب کردند. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 110، 111 ).

شهید. [ ش َ ] (اِخ ) شاه شهید؛ لقبی است که به آغامحمدخان قاجار پس از مرگ بدو دادند. (از یادداشت مؤلف ).


شهید. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) کشته در راه خدا. (ترجمان البلاغه ) (دهار) (مهذب الاسماء). کشته شده در راه خدا. آنکه به شهادت دست یافته بود در راه خدا. کشته شده بی قصاص و دیت . (یادداشت مؤلف ). کشته شده در راه خدای بدان جهت که ملائک رحمت او را حاضر شوند یا آنکه اﷲ تعالی و فرشتگان او شاهدند ازبرای او ببهشت یا آنکه او از جمله ٔ آن کسانی است که شاهدی از آنها طلب کرده خواهد شد در روز قیامت بر امتهای گذشته ، یا آنکه افتاده است بر شاهدة، یعنی زمین یا آنکه زنده و حاضر است نزد پروردگار خدای را. ج ، شهداء. (از منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). کسی که در راه خدا و در راه خدمت بمدینه کشته شده باشد. (ناظم الاطباء). کشته شده ٔ بی گناه یا در راه خدا. (غیاث اللغات ) :
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یا رب بخون پاک شهیدان کربلا.

سعدی .


- شهیدوار؛ مانند شهید :
کدام روز که پیش در تو خاقانی
شهیدوار بخونابه در نمیگردد.

خاقانی .


- شاه شهیدان ؛ لقب حسین بن علی (علیهما السلام ). (یادداشت مؤلف ).
|| (اصطلاح فقه ) شهید بر دو قسم است ، شهید حقیقی و آن مسلمان طاهر و بالغی است که بظلم بقتل رسیده ، و دوم شهید حکمی و آن مسلمانی است که در وبا و طاعون و یا در تب و اسهال و یا استسقا و امثال آن وفات یابد، و ایشان را غسل دادن و کفن پوشاندن واجب است برخلاف دسته ٔ اول . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || گواه . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان البلاغه ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). || امین در شهادت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || حاضر. (منتهی الارب ) (ترجمان البلاغه ) (مهذب الاسماء). || دانا بهرچه بنده کند.(مهذب الاسماء). نامی از نامهای خدای تعالی که هیچ غیبی بر او پوشیده نیست . (یادداشت مؤلف ). آنکه از علم او چیزی فوت نشود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء): و اﷲ شهید؛ ای لایغیب عن علمه شی ٔ. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. کشته شده در راه خدا.
۲. از نام های خداوند.

دانشنامه عمومی

(پیشنهاد کاربران) جانگواه.


شهید یا جان باخته (عربی است از ریشهٔ «ش-ه-د»؛ مصدرش «شهادَه» به معنای: شاهد و حاضر بودن و گواهی دادن) کسی است که برای طرفداری، نپذیرفتن، زهد، آزار-شکنجه می بیند یا می میرد تا از باوری پشتیبانی کند یا خواستهٔ گروهی بیرونی را برآورد.
نمایی از گلستان شهدا نجف آباد:
شهید لفظی عربی و صیغه مبالغه از ریشهٔ «شَهَدَ» و اسم مصدر «شهادَه» به معنای شاهد و حاضر بودن و گواهی دادن است. صیغهٔ مبالغه بر این دلالت دارد که عملِ گواه بودن از آن فرد زیاد صادر می شود.
حدیثی از پیامبر اسلام، محمد بیان می دارد که شهیدان پنج دسته اند:
شهیدان پنج دسته اند: طاعون زده، مبطون، غرق شده، قربانی آوار و شهید در راهِ خدا. صحیح مسلم

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای شاهدی که حضوری آگاهانه در واقعه ای داشته باشد) در اصطلاح فقهی و ادبی و تاریخی اسلام کسی را گویند که هنگام جهاد در راه خدا به دست مخالفان کشته شده باشد. همچنین شهید از اسماء حسنای خداوند است که هفده بار در قرآن به معنی گواه (و نه فقط با همین لفظ) آمده است. در سبب نام گذاری کشتۀ راه خدا به شهید گفته اند، از این جهت که به خون خود بر ایمان خویش شهادت می دهد، یا جانبازی خود را گواه و شاهد ایمانش می گیرد. مقام و منزلت شهید در اسلام بسی والاست، در قرآن کریم تأکید شده که کشته شدگان در راه خدا زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند (آل عمران، ۱۶۹). در حدیثی از پیامبر (ص) آمده: «هر کار خوب، خوب تری دارد تا این که شخص در راه خدا کشته شود، که هرگاه کسی در راه خداوند کشته شد، برتر از آن نیکی نخواهد بود». در روایات متعدد تصریح شده که شهدا از فشارها و رنج های عالم برزخ برکنارند و سؤال قبر برایشان نیست و در بهشت بلندترین درجات را خواهند داشت، و هنگامی که روح آن ها از بدن مفارقت کند از هر گونه آلایشی پاک می شوند. درخواست شهادت غیر از تمنّای مرگ است که در احادیث به شدت نهی شده است. البته آرزوی شهادت نمی بایست شخص را به سبک سری و تهوّر در میدان جنگ برانگیزد، چنان که در کلمات امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه (خطبۀ ۱۸۸) بیان شده است. عموم فقهای شیعه و بیشتر علمای عامّه برآن اند که شهید را نباید غسل داد؛ این حکم به شهیدی اختصاص دارد که در میدان جنگ هنگام جهاد و با حضور و فرمان معصوم یا نایب او کشته شده باشد؛ اما اگر کمی مجروح شود و او را زنده از میدان جنگ بیرون برند یا پس از پایان یافتن کارزار در میدان نبرد از دنیا برود باید او را غسل دهند. این حکم الزامی است و به منظور باقی نگه داشتن اثر عبادت بزرگ جهاد (خون شهید) تشریع شده است. در صورتی که بدن شهید برهنه شده باشد، باید او را کفن کنند و گرنه پس از نمازگزاردن بر او با همان لباس های خونین به خاک بسپارند؛ مسّ بدن شهید غسل ندارد و تمامی این احکام دربارۀ کسانی است که در میدان جنگ کشته شده باشند. اما اصطلاح شهید دربارۀ کسانی دیگر نیز صادق است که در راه انجام وظیفه ای شرعی و پایداری در راه عقیدۀ صحیح یا دفاع از مال و ناموس خود و یا حقگویی در برابر زورگویان، کشته شده اند؛ مانند سمیه و عمّار. همچنین جمعی از علمای برجستۀ شیعه که به جرم حمایت از ولایت اهل بیت (ع) به قتل رسیده اند و اطلاق شهید بر آنان توسعه ای در این لفظ نیست. در احادیث آمده که مرگ کسانی ثواب شهادت را دارد؛ مانند کسی که غرق شود و کسی که زیر آوار بماند و زنی که هنگام زایمان از دنیا برود، یا به سبب بیماری سخت و جان سوز بمیرد، به شرط این که در پدیدآمدن یا استمرار این رویدادها نقشی نداشته باشد.

فرهنگ فارسی ساره

جانباخته


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کشته راه خدا در جهاد با دشمنان را شهید گویند. از عنوان یاد شده در بابهای طهارت، حج و جهاد سخن گفته اند.
شهید- که در فقه موضوع احکامی خاص همچون بی نیازی از غسل و کفن قرار گرفته- عبارت است از کسی که در جهاد با کافران یا باغیان در میدان جنگ کشته شود، به شرط آنکه جنگ با اذن پیامبر صلّی اللَّه علیه وآله یا امام علیه السّلام و یا نایب خاص ایشان باشد.
حکم کشته شده در جهاد دفاعی در عصر غیبت
آیا بر کسی که در عصر غیبت یا در زمان حضور و عدم امکان اذن گرفتن از معصوم علیه السّلام در جهاد دفاعی (دفاع از اسلام و مسلمانان) کشته شده، احکام شهید بار می شود یا نه؟ مسئله اختلافی است. گروهی از فقها بر کشته در جهاد دفاعی نیز احکام شهید را جاری دانسته اند. درمقابل گروهی دیگر، تنها قسم نخست را مشمول احکام شهید دانسته اند؛ بلکه این قول به مشهور نسبت داده شده است.
اطلاق تنزیلی در معنای شهید
شهید، علاوه بر اطلاق یاد شده، اطلاق دیگری نیز دارد که برخی از آن به «اطلاق تنزیلی» و یا شهید به حسب اجر و ثواب تعبیر کرده اند. شهید در این اطلاق- که ریشه در روایات دارد- بر فردی که در راه حفظ جان، مال یا ناموس خود در برابر دشمن مهاجم کشته می شود، اطلاق می گردد؛ چنان که بر فردی هم که با مرگ سخت فوت می کند، همچون زنی که بر اثر زایمان می میرد یا کسی که غرق می شود و یا زیر آوار می ماند، شهید اطلاق شده است؛ لیکن احکام شهید بر این افراد جاری نمی شود و تنها در اجر و ثواب با شهدا شریک اند.
منزلت شهید و شهادت
...

[ویکی الکتاب] معنی شَهِیدٌ: همیشه شاهد - همیشه گواه - مشاهده شده (صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول مثلاً در عبارت "سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی ﭐلْئَافَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ﭐلْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أ...
ریشه کلمه:
شهد (۱۶۰ بار)

«شهید» در اصل، به معنای گواه است، منتها گاهی انسان به وسیله سخن، گواهی بر حق می دهد و گاهی به وسیله عمل و کشته شدن در راه اهداف پاک، گواهی می دهد.
«شهید» به معنای «شاهد» از مادّه «شهود» به معنای آگاهی توأم با حضور است مفهوم این سخن در سوره «حجّ» آن است که شاهد بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر همه مسلمان ها به معنای آگاهی او از اعمال امت خویش است، و این با روایات «عرض اعمال» و بعضی از آیات قرآن که به آن اشاره می کند کاملاً سازگار می باشد; چرا که طبق این روایات، اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرضه می دارند و روح پاک او از همه اینها آگاه و با خبر می شود، بنابراین او شاهد و گواه این امت است. اما شاهد و گواه بودن این امت، طبق بعضی از روایات، به معنای معصومین این امت و امامان است که آنها نیز گواهان بر اعمال مردمند.

[ویکی اهل البیت] شهید (اسم الله). اسم هفتاد و پنجم: الشهید
اسم شهید در قرآن به صورت معرفه و نکره سیو پنج بار آمده و در بیست مورد وصف خدا قرار گرفته است، برخی را یادآور می شویم:
1.(قُلْ یا أَهْلَ الکِتابِ لِمَ تَکْفُرونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ).(آل عمران/98)
«چرا به آیات الهی کفر میورزید در حالی که خدا به آنچه انجام می دهید گواه است».
2. (...إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ القِیامَةِ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیء شَهیدٌ).(حج/17)
«خدا روز رستاخیز میان آنان داوری می کند، خدا بر همه چیز گواه است».(1)
اکنون باید دید معنای شهید چیست؟ 1 . نساء /33، 79، 166; مائده/113، 117; انعام/19; یونس/29، 46; رعد/43; اسراء/96; عنکبوت/53; احزاب/55; سبأ/47; فصّلت/53; احقاف/8; فتح/28; مجادله/6 و بروج/9.
ابن فارس می گوید معنای اصلی این لفظ حاکی از حضور و آگاهی است، از این جهت به حاضر در حادثه، «شاهد» می گویند که حاضر درواقعه می باشد.و اجتماع مردم را «مشهد» می نامند.

پیشنهاد کاربران

هو
خون شهید برگی از اوراق تاریخ است

شهید در راه خدا به شهادت رسیدن
مستقیم به طرف جنت بدون هیچ سوال و جوابی
شهید شدن در راه خدا
شهید نام خداوند
شاهد. . گواه.
به شهادت رسیدن به سوی خدا

جان گواه

شاید زیباترین واژه جانسپار یا هما جانگواه باشد همچنین جانباز و جانباخته نیز به همین چمار باشد


کشته در راه خدا، کشته برای آرمان الهی. ( ترجمه به صرف کشته صحیح نیست ) .

جان گواه هم زیباترین واژه برابر هست و هم یکسان با واژه تازی.

شهید واژه ای ایرانی است که به زبان عربی رفته است و به معنای پارسا و نیکوکار است
شاهنده و شاهیده و شاهندن همخانواده های این واژه اند

شهید معنی جانباز
در راه خدا
شهید شدن برای وطن را وطن به دست بیگانگان نیفتد
جنباز یعنی شهیدی که زنده مانده ولی یک یا چند
جای بدن خود را از دست داده

شَهید
واژه ای پارسی و اَرَبیده و هم ریشه با :
انگلیسی : see = دیدن
آلمانی : sehen = دیدن : sehen: seh - en
seh > سِه > سَه> سَح > حِس
پارسی کهن : سَهیدن = دیدن
سَهیدن < شَهیدن
دگرش " س" به " ش" مانند : نویس به نوشت
سَهید و شَهید کَسی که بی میانجی می بیند با تمام وجود سِه می کند ( سِه < هِس< حِس ) .
در مینه ی دینی خُدا را دیدن و هِس کردن
واژه های برساخته از سَه یا شَه در دستگاه واژه سازی زبان اربی برساخته یا جعل شده اند :
شاهد ، مشهود، شهادت ، استشهاد ، شهود، تَشَهُد . . .

شهیدان جان خودشان را فدای میهنشان کردند تا ذره ای از خاک این سرزمین به بیگانه نسپارند ، که امروز کسانی همچو �نازیلا� اینگونه به آنان دشنام دهند، افسوس

زنده. . . شاهد. . . جاوید. . . .


کلمات دیگر: