کلمه جو
صفحه اصلی

اسارت


مترادف اسارت : اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی

متضاد اسارت : رهایی

برابر پارسی : بردگی، بند شدن گرفتار، در

فارسی به انگلیسی

captivity


bondage, captivity, slavery

فارسی به عربی

اسر , عبودیة

مترادف و متضاد

اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری ≠ رهایی


۱. اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری
۲. بردگی ≠ رهایی


captivity (اسم)
گرفتاری، اسارت، گفتاری فکری

captivation (اسم)
شیفتگی، اسارت

bondage (اسم)
اسارت، بردگی، بندگی

enslavement (اسم)
اسارت، بردگی، غلامی، بنده سازی

yoke (اسم)
اسارت، یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت

thraldom (اسم)
اسارت، بندگی، عبودیت

thralldom (اسم)
اسارت، بندگی، عبودیت

فرهنگ فارسی

کسی رابااساربستن، بادوال بستن، دربندکردن، دربندانداختن
۱ - ( مصدر ) برده کردن برده گرفتن . ۲ - ( اسم ) بردگی . توضیح در عربی ( اساره ) بمعنی راندن و بستن آمده و بمعنی برده کردن و بردگی در عربی ( اسار ) مستعمل است . یا به اسارت افتادن . اسیر شدن دستگیر شدن برده و بنده شدن یا به اسارت بردن . برده کردن . یا بقید اسارت در آوردن . اسیر کردن کسی را برده و اسیر کردن . یا تحت اسارت گرفتن . کسی را به اسیری و بردگی در آوردن .

فرهنگ معین

(اَ یا اِ رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دربند کردن . ۲ - (اِمص . ) بردگی .

فرهنگ عمید

اسیر و گرفتار بودن.

فرهنگ فارسی ساره

بردگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کسی را در بند کشیدن و به اسیری درآوردن را اسارت گویند.
اسارت و أسْر مصدر «أسَرَ»، به معنای محکم بستن چیزی با قید و طناب است و اسیر را از آن جهت که او را بسته، محصور می ساختند اسیر نامیده اند؛ سپس این مفهوم به هر کس که در بند یا حبس درآید، هرچند با چیزی بسته نشده باشد، توسعه یافته است. برخی معنای این ماده را حبس دانسته، گفته اند: اسیر کسی است که محبوس و تحت سلطه باشد؛ چه با قیود ظاهری و چه با تعهدات عرفی و الزامات قانونی؛ ازاین رو بر عبد، زندانی و کسی که تحت نظر باشد نیز اطلاق می شود.
اطلاق اسیر بر بده کار
اطلاق اسیر بر بده کار در برخی استعمالات و احادیث نیز می تواند از همین جهت باشد؛ بر همین اساس غالب مفسران در تفسیر واژه اسیر در آیه ۸ انسان/۷۶ «و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینـًا و یَتیمـًا و اسیرا» همه وجوه معنایی فوق را بیان کرده اند؛ اما تفسیر آن به برده، زندانی و اسیر جنگی مقبول تر و مورد اخیر از شهرت بیش تری برخوردار است.
اسیر در اصطلاح فقه
اسیر در اصطلاح فقه بر مردان کافری اطلاق می شود که در جنگ با مسلمانان دستگیر شوند و درباره کودکان و زنان واژه «سَبْی» به کار می رود. از کلمات عده ای از فقها استفاده می شود که اصطلاح اسیر بر مردان، زنان و اطفال کافر یا مسلمانی که در جنگ یا غیر جنگ به دست مسلمانان یا غیر مسلمانان گرفتار شوند اطلاق می شود؛ گرچه درباره زنان و کودکان واژه «سبی» نیز به کار می رود.
واژگان قرآن درباره اسارت
...

واژه نامه بختیاریکا

گرفت گیری

جدول کلمات

بردگی

پیشنهاد کاربران

معنی :اسیری
متضاد: رهایی


اسیر افتادن ؛ اسیر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

اِسارت:
اسیری:
اسارت به کسر اول، در عربی به معنای" بستن" است، اما در فارسی به معنای" وضع یا حالت کسی که اسیر است" به کار می رود و اشکالی ندارد. برای بیان این معنی در عربی اِسار و اَسْر می گویند که امروزه دیگر در فارسی متداول نیست. در متون قدیم فارسی اسیری آمده که امروزه نیز کم و بیش متداول است. عاشقی همه اسیری است و معشوقی همه امیری" ( سوانح )
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۱. )

در دست کسی اسیر بودن

اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی



کلمات دیگر: