کلمه جو
صفحه اصلی

تطوق

لغت نامه دهخدا

تطوق. [ ت َ طَوْ وُ ] ( ع مص ) طوق در گردن خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از آنندراج ). گردن بند پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مانندگردن بند شدن مار بر گردن کسی. ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تطوّق یعنی حلقه‏وار قرار گرفتن چیزی بر چیزی در کلمات فقها تطوّق، در تطوّق خون بر پنبه، تطوّق در مسح گردن و تطوّق هلال ماه در بابهای طهارت و صوم به کار رفته است.
تطوّق یعنی حلقه‏وار قرار گرفتن چیزی بر چیزی و همچنین مسح گردن علاوه بر مسح سر در وضو و نمودار شدن نوری ضعیف دایره‏وار بر جرم ماه در شب نخست.
تطوّق در اصل به معنای طوق داشتن و طوق عبارت است از چیزی که گرداگرد چیزی دیگر قرار گیرد و دایره‏وار مانند گردنبند نسبت به گردن آن را احاطه کند.

تطوق در فقه
در کلمات فقها تطوّق، در تطوّق خون بر پنبه، تطوّق در مسح و تطوّق هلال در بابهای طهارت و صوم به کار رفته و موضوع احکامی قرار گرفته است.

← تطوّق خون بر پنبه
۱. ↑ الحدائق الناضرة ج۳، ص۱۵۴-۱۵۵.
...


کلمات دیگر: