کلمه جو
صفحه اصلی

خشک رود

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان پشتکوه لرستان شهرستان گلپایگان واقع در ۱۸ هزار گزی جنوب باختر گلپایگان .

لغت نامه دهخدا

خشک رود. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) رودخانه ٔ خشک . رودخانه ای که آب آن بند آمده است : و ایشان را [ مردم سرخس را ] یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آب خیز اندر او آب رود و بس . (حدود العالم ). و ایشان را [ مردم بزده را به ماوراءالنهر ] یکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود وبیشتر آبشان از چاه ها و دولابهاست . (حدود العالم ).
بزرگوارا که شهر عزت تست
چه شهر عالم کبری نه عالم صغری
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی .

ابوالفرج رونی .


چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران بکوهستان نبارد
بسالی دجله گردد خشک رودی .

سعدی .


|| رود که قسمی آلت موسیقی بوده است :
چو بر زد باربد بر خشک رودی
بدین تری که بر گفتم برودی .

نظامی .


برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود.

نظامی .


شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست
گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست
بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد
گفتم بلی نشان عصا این بود رواست .

سید حسن غزنوی .



خشک رود. [ خ ُ ] ( اِ مرکب ) رودخانه خشک. رودخانه ای که آب آن بند آمده است : و ایشان را [ مردم سرخس را ] یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آب خیز اندر او آب رود و بس. ( حدود العالم ). و ایشان را [ مردم بزده را به ماوراءالنهر ] یکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود وبیشتر آبشان از چاه ها و دولابهاست. ( حدود العالم ).
بزرگوارا که شهر عزت تست
چه شهر عالم کبری نه عالم صغری
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی.
ابوالفرج رونی.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران بکوهستان نبارد
بسالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی.
|| رود که قسمی آلت موسیقی بوده است :
چو بر زد باربد بر خشک رودی
بدین تری که بر گفتم برودی.
نظامی.
برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود.
نظامی.
شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست
گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست
بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد
گفتم بلی نشان عصا این بود رواست.
سید حسن غزنوی.
، خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام رودی است که به زره سیستان ریزد : و دیگر آن است کنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراه رود و خشکرود و هروت رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخ است آن رادهان شیر گویند نه بزرگ. ( از تاریخ سیستان ص 16 ).

خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) قصبه جزء دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه ، واقع در بیست و دو هزارگزی شمال باختری زرند کنارراه شوسه زرند به خرقان. محصول آن غلات و انگور و بادام و میوه های سردسیری ، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع گلیم بافی و جاجیم بافی و راه نیمه شوسه ازکنار آن می گذرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء واقع در شمال خاوری لشت نشاء. محصول آن برنج و کنف و شغل اهالی آنجا زراعت و مکاری و بقعه ای بنام سیدصالح دارد که بنای آن نسبةً قدیمی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 18 هزارگزی شمال زنجان ، محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگ عمید

دره یا رودخانه ای که جریان آب در آن قطع شده باشد.

دانشنامه عمومی

خشک رود (بافت). مختصات: ۲۹°۱۹′۱۸″ شمالی ۵۷°۰۹′۰۹″ شرقی / ۲۹.۳۲۱۶۷° شمالی ۵۷.۱۵۲۵۰° شرقی / 29.32167; 57.15250
خشک رود (بافت)، روستایی از توابع بخش رابر شهرستان بافت در استان کرمان ایران است.

گویش مازنی

/Khoshkerood/ از توابع دهستان خرم آباد تنکابن & از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل

از توابع دهستان خرم آباد تنکابن


از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل


پیشنهاد کاربران

خشکرود . چشمه چاخانی. قلعه بند شناسنامه خشکرود میباشد

مسیل، آبراه، رود خانه ای که فقط به هنگام باران های شدید و به راه افتادن تنداب پر از آب میشود.


کلمات دیگر: