کلمه جو
صفحه اصلی

گشایش


مترادف گشایش : افتتاح، باز، سعه، فرج، تسخیر، فتح، حل

متضاد گشایش : انسداد

فارسی به انگلیسی

opening, inauguration, relief, dedication, fall, inaugural

opening, inauguration, relief


dedication, fall, inaugural, inauguration, opening


فارسی به عربی

افتتاح , تنصیب

مترادف و متضاد

فرج


تسخیر، فتح


حل


opening (اسم)
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن

evolvement (اسم)
استنتاج، نمو، سیر تکاملی، گشایش

inauguration (اسم)
گشایش، افتتاح

افتتاح، باز، سعه ≠ انسداد


۱. افتتاح، باز، سعه
۲. فرج
۳. تسخیر، فتح
۴. حل ≠ انسداد


فرهنگ فارسی

رهایی، فراخی، وسعت
( اسم ) ۱ - باز کردن افتتاح . ۲ - فرج فتوح : دوم باعث آن بود که از من یادگاری ماند هر که بخواهد از آنجا گشایش بیابد مرا بدعای خیر یاد کند . ۳ - فتح تسخیر : آغاز گشایش پارس باول اسلام چنان بود که ... . ۴ - حل ( مشکل ) : و چو بنیاد این کتاب بر گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بود نام نهادم مر این کتاب را جامع الحکمتین . ۵ - یکی از گوشه های ماهور .
دهی در شهرستانهای تبریز و مراغه و اهر

1. بخش نخست از بخش‌های سه‌گانۀ فرم سونات که در آن ایده‌های اصلی معرفی می‌شود 2. بخش نخست فوگ که در طی آن نهاد و پادنهاد در بخش‌های مختلفِ صدایی به‌ترتیب ارائه می‌شود


فرهنگ معین

(گُ یِ ) (حامص . ) گشودن ، فتح .

لغت نامه دهخدا

گشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 35هزارگزی جنوب باختر مرکز سراسکند و 2هزارگزی به خطآهن میانه به مراغه . منطقه ای است کوهستانی ، هوای آن معتدل و دارای 278 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) مولانا... از جمله ٔ ملایانی است که در سال 842 هَ . ق . به اورامان سفر کرد تا مردم آنجا را قرآن تعلیم دهد. این ملا چشمانی ضعیف داشت . (از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 122).


گشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِمص ) فرج . فتوح . گشاد. گشودن . فتح : فرج ؛ گشایش و دور کردن اندوه را. (منتهی الارب ) :
هرکه نخواهد همی گشایش کارش
گو بشو و دست روزگار فروبند.

رودکی .


نخستین سخن کو گشایش کنم
جهان آفرین را ستایش کنم .

فردوسی .


|| توضیح و تبیین :
چون گشایشهای دینی را ز لفظش بشنوی
سخره زآن پس بر گشایشهای افلاطون کنی .

ناصرخسرو.


قصه چه کنم درازبس باشد
چون نیست گشایشی ز گفتارم .

مسعودسعد.


هیچ کس سر این ندانست . عبدالمسیح گفت : گشایش این سخن از حال من خیزد. (مجمل التواریخ و القصص ). دوم باعث آن بود که از من یادگاری ماند، هرکه بخواهد از آنجا گشایشی بیابد مرا به دعای خیر یاد کند... (تذکرة الاولیاء عطار).
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف .

حافظ.


از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت در این سرا و گشایش در این در است .

حافظ.


مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت .

حافظ.


باشد که گشایشی پدید آید. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 118).
هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید
بستگیها را گشایش از در دلها طلب .

صائب .


|| فتح : آغاز گشایش پارس به اول اسلام چنان بود که ... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 113). و همت وی همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان تا همه جهان را بگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72).

گشایش . [ گ ُ ی ِ ](اِ) نام آهنگی است در موسیقی . رجوع به آهنگ شود.


گشایش. [ گ ُ ی ِ ] ( اِمص ) فرج. فتوح. گشاد. گشودن. فتح : فرج ؛ گشایش و دور کردن اندوه را. ( منتهی الارب ) :
هرکه نخواهد همی گشایش کارش
گو بشو و دست روزگار فروبند.
رودکی.
نخستین سخن کو گشایش کنم
جهان آفرین را ستایش کنم.
فردوسی.
|| توضیح و تبیین :
چون گشایشهای دینی را ز لفظش بشنوی
سخره زآن پس بر گشایشهای افلاطون کنی.
ناصرخسرو.
قصه چه کنم درازبس باشد
چون نیست گشایشی ز گفتارم.
مسعودسعد.
هیچ کس سر این ندانست. عبدالمسیح گفت : گشایش این سخن از حال من خیزد. ( مجمل التواریخ و القصص ). دوم باعث آن بود که از من یادگاری ماند، هرکه بخواهد از آنجا گشایشی بیابد مرا به دعای خیر یاد کند... ( تذکرة الاولیاء عطار ).
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف.
حافظ.
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت در این سرا و گشایش در این در است.
حافظ.
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت.
حافظ.
باشد که گشایشی پدید آید. ( انیس الطالبین نسخه خطی مؤلف ص 118 ).
هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید
بستگیها را گشایش از در دلها طلب.
صائب.
|| فتح : آغاز گشایش پارس به اول اسلام چنان بود که... ( فارسنامه ابن البلخی ص 113 ). و همت وی همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان تا همه جهان را بگرفت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 72 ).

گشایش. [ گ ُ ی ِ ]( اِ ) نام آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.

گشایش. [ گ ُ ی ِ ] ( اِخ ) مولانا... از جمله ملایانی است که در سال 842 هَ. ق. به اورامان سفر کرد تا مردم آنجا را قرآن تعلیم دهد. این ملا چشمانی ضعیف داشت. ( از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 122 ).

گشایش. [ گ ُ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 35هزارگزی جنوب باختر مرکز سراسکند و 2هزارگزی به خطآهن میانه به مراغه. منطقه ای است کوهستانی ، هوای آن معتدل و دارای 278 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گشایش. [ گ ُ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان از سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 3هزارگزی جنوب خاوری مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 262 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه مردق و چشمه است. محصول آن غلات ، چغندر، کرچک ، بادام ، توتون ، نخود و زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان ازومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 18هزارگزی شمال خاوری ورزقان و 14هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 142 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان از سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 3هزارگزی جنوب خاوری مراغه به قره آغاج . هوای آن معتدل و دارای 262 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ مردق و چشمه است . محصول آن غلات ، چغندر، کرچک ، بادام ، توتون ، نخود و زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. رهایی.
۲. حل شدن.
۳. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه ماهور.
۴. [قدیمی] فراخی، وسعت.
۵. [قدیمی، مجاز] فتح، تسخیر.
* گشایش یافتن: (مصدر لازم ) وسعت یافتن، فراخی پیدا کردن.

۱. رهایی.
۲. حل شدن.
۳. (اسم) (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه ماهور.
۴. [قدیمی] فراخی؛ وسعت.
۵. [قدیمی، مجاز] فتح؛ تسخیر.
⟨ گشایش یافتن: (مصدر لازم) وسعت‌ یافتن؛ فراخی پیدا کردن.


دانشنامه عمومی

گشایش ممکن است در یکی از این معانی استفاده شود:
گشایش به معنای باز شدن یا افتتاح
گشایش (موسیقی): از مقاهیم موسیقی است.
گشایش (شطرنج) مجموعه حرکات ابتدای بازی شطرنج
گشایش (ورزقان) روستایی در استان آذربایجان شرقی
گشایش (مراغه) روستایی در استان آذربایجان شرقی
گشایش (هشترود) روستایی در استان آذربایجان شرقی

فرهنگستان زبان و ادب

{exposition} [موسیقی] 1. بخش نخست از بخش های سه گانۀ فرم سونات که در آن ایده های اصلی معرفی می شود 2. بخش نخست فوگ که در طی آن نهاد و پادنهاد در بخش های مختلفِ صدایی به ترتیب ارائه می شود

جدول کلمات

سعه

پیشنهاد کاربران

استفتاح

گشایش : [ اصطلاح تخته نرد]حرکت اول بازی.

برپایی

گشایش روابط


کلمات دیگر: