نشوه
فارسی به انگلیسی
inebrity, ecstasy
عربی به فارسی
وجد , خلسه , حظ ياخوشي زياد
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر . ۲ - ( اسم ) سرخوشی و نشاه : باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ . ( ایرج میرزا . چا.دکترمحجوب ۲۹ )
دهی است از دهستان حوم. بخش مرکزی شهرستان ساوه در ۳۳ هزار گزی ساوه در جلگ. سردسیری واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و سیب زمینی و بن شن و میوه ها شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نشوة. [ ن َش ْ وَ ] (ع اِ) مستی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مستی یا آغاز سکر. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) . مقابل هشیاری . (آنندراج ) (برهان قاطع). || بوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رایحه . (المنجد) (اقرب الموارد). || می خوارگی . مخموری . عیش و عشرت . || شراب حاضر کرده ٔ برای نوشیدن . || تریاق . اختلاط داروهای چند خصوصاً جهت دفع سم و زهر. || عطر. بوی خوش . خوش بوی . (ناظم الاطباء). || (ص ) اترجة نشوة؛ ترنج همان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (مص ) نُشوَة. نِشوُة. رجوع به نُشوَة شود.
نشوة. [ ن ِش ْوَ ] (ع مص ) نَشوَة. نُشوَة. رجوع به نُشوَة شود.
نشوة. [ ن ُش ْ وَ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (از منتهی الارب ). بوی کردن خوشبوی را. (آنندراج ). بوییدن چیزی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). نِشوَة. نَشوَة.(معجم متن اللغة). || مست گردیدن . (آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نَشوَة. نِشوَة. (آنندراج ) (المنجد) (اقرب الموارد). نَشْوْ. (المنجد) (اقرب الموارد). || دانستن خبری را و بررسیدن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). تخبر و تحقیق از منشاء خبر و دانستن آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). تفحص در اخبار و گیرنده ٔ خبر و آگاهی واطلاع . (ناظم الاطباء). نِشوَة. نَشوَة. (المنجد) (منتهی الارب ). || نشو. رجوع به نَشْوْ شود.
فرهنگ عمید
۲. مست کردن.
۳. (اسم ) سرخوشی از می، سکر، مستی، اول مستی.
دانشنامه عمومی
نشوه (ساوه)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ساوه در استان مرکزی ایران است.
این روستا در دهستان شاهسون کندی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۴ نفر (۳۲خانوار) بوده است.