کلمه جو
صفحه اصلی

برج


مترادف برج : خرج غیرضروری، هزینه های غیراساسی | شهر، ماه، بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه، کوشک، کاخ، قصر، ساختمان چند طبقه، آسمان خراش

متضاد برج : خرج |

برابر پارسی : دژ

فارسی به انگلیسی

star, minor or secondary expenses, tower, sign of the zodiac, steeple, constellation

tower, sign of the zodiac, [ext.] solar month


minor or secondary expenses


tower


فارسی به عربی

برج , برج الکنیسة , ذروة , سحر , منزل

عربی به فارسی

برج , قلعه (مثل برج) بلند بودن


مترادف و متضاد

house (اسم)
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه

pinnacle (اسم)
اوج، ذروه، برج، راس، منتهی درجه، قله نوک تیز

month (اسم)
ماه، برج، ماه شمسی، ماه قمری

asterism (اسم)
نشان ستاره، صورت فلکی، هر چیزی شبیه ستاره، برج، دستهای از ستارگان، روشنایی و نور، بشکل ستارهء پنج پر

constellation (اسم)
صورت فلکی، برج، مجمع الکواکب

tower (اسم)
برج، قلعه بلند بودن

pylon (اسم)
در، برج، شاه تیر، پیل یا تیر برق

steeple (اسم)
برج، برج کلیسا، مناره کلیسا، ساختمان بلند

خرج غیرضروری، هزینه‌های‌غیراساسی ≠ خرج


شهر، ماه


بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه


کوشک، کاخ، قصر


ساختمان چند طبقه، آسمان‌خراش


۱. شهر، ماه
۲. بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه
۳. کوشک، کاخ، قصر
۴. ساختمان چند طبقه، آسمانخراش


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بنای بلند استوانه یی یا مکعب که در جانبین یا جایی دیگر از قلعه جهت دیدبانی و نگهبانی و دفاع سازند . ۲- قلعه دژ . ۳- هر یک از دوازده حص. منطقه البروج که اسامی آنها از این قرار است : ۱- حمل . ۲- ثور . ۳- جوزا . ۴- سرطان. ۵- اسد . ۶- سنبله . ۷- میزان . ۸- عقرب . ۹- قوس . ۱٠- جدی . ۱۱- دلو . ۱۲- حوت . جمع : بروج ابراج توضیح قدما برای هر یک از برجهای دوازده گان. فلکی قو. فاعله و منفعله قایل بودند یعنی آنها را گرم و سرد و یا خشک و تر می پنداشتند بهمین جهت دوازده برج را بچهار دست. آبی و آتشی و بادی و خاکی تقسیم کرده بودند و هر سه برجی بیکی از این تقسیمات تعلق داشت . یا برج های آبی . برجهایی که دارای مزاجی سرد وترند : سرطان عقرب و حوت . یا برج های آتشی . برجهایی که دارای مزاجی گرم و خشک اند : حمل اسد و قوس . یا برج های بادی . برجهایی که دارای مزاجی گرم و ترند : جوزا میزان و دلو . یا برج خاکی . برجهایی که دارای مزاجی سرد و خشک اند : ثور سنبله وجدی . یا برج زهر مار . ۱- بسیار خشمگین . ۲- بسیار اندوهناک .
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه این ده مرکب از دو محل بنامهای برج با و برج پایین میباشد .

مخزن استوانه‌ای قائمی که در صنایع شیمیایی و نفتی برای بهبود جداسازی مخلوط‌ها به روش تقطیر و استخراج به کار می‌رود متـ . ستون 1


فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) کنایه از: هزینه های بی مورد و بی جا.
(بُ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند. ۲ - قلعه ، د ژ. ۳ - هر یک از دوازده برج منطقة البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد: ۱ - حمل (فروردین ). ۲ - ثور(اردیبهشت ). ۳ - جوزا (خرداد ). ۴ - سرطان (تیر ). ۵ -

(بَ) ( اِ.) کنایه از: هزینه های بی مورد و بی جا.


(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند. 2 - قلعه ، د ژ. 3 - هر یک از دوازده برج منطقة البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد: 1 - حمل (فروردین ). 2 - ثور(اردیبهشت ). 3 - جوزا (خرداد). 4 - سرطان (تیر). 5 - اسد (مرداد). 6 - سنبله (شهریور). 7 - میزان (مهر). 8 - عقرب (آبان ). 9 - قوس (آذر). 10 - جدی (دی ). 11 - دلو (بهمن ). 12 - حوت (اسفند). ج . بروج ، ابراج .


لغت نامه دهخدا

برج . [ ب َ رَ] (اِ) علم و رایت معطر و خوشبوی . (ناظم الاطباء).


برج . [ ب َ ] (اِ) در تداول مقابل خرج . آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است . خرجهای غیرضروری . (یادداشت مؤلف ).


برج . [ ب َ رَ ] (اِ) رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). وج . (بحر الجواهر). بحرالجواهر در ذیل کلمه ٔ وج گوید فارسی آن برج است . رجوع به بحرالجواهر شود.


برج . [ ب َ رَ ] (ع مص ) فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپیدی سخت سپید و سیاهی سخت سیاه شدن چشم و فراخ چشم گردیدن . (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). || (ص ) خوبروی با جمال . || روشن و نمایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، ابراج . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، جلگه ، معتدل . سکنه ٔ آن 460 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . این ده مرکب از دو محل بنامهای برج بالا و برج پائین میباشد، سکنه ٔ آن 1088 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، کوهستانی ، معتدل . سکنه آن 132 تن .آب آن از قنات و محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مانه بخش مانه شهرستان بجنورد. جلگه گرم سیر. سکنه ٔ آن 180 تن . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، پنبه ، برنج . شغل اهالی زراعت ، قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، کوهستانی ، گرمسیری . سکنه ٔ آن 212 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، بنشن ، باغات میوجات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان کزاز علیا بخش سربند شهرستان اراک ، کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 397 تن . آب آن از رودخانه ٔ نورآباد و قنات و محصول آن غلات ، چغندرقند، بنشن ، انگور و قلمستان و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، جلگه ، معتدل . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات ، بنشن ، میوجات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. سکنه ٔ آن 377 تن . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، بنشن ، باغات میوجات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج. [ ب َ رَ ] ( ع مص ) فراخ عیش شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سپیدی سخت سپید و سیاهی سخت سیاه شدن چشم و فراخ چشم گردیدن. ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). || ( ص ) خوبروی با جمال. || روشن و نمایان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، ابراج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

برج. [ ب َ رَ] ( اِ ) علم و رایت معطر و خوشبوی. ( ناظم الاطباء ).

برج. [ ب َ رَ ] ( اِ ) رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). وج. ( بحر الجواهر ). بحرالجواهر در ذیل کلمه وج گوید فارسی آن برج است. رجوع به بحرالجواهر شود.

برج. [ ب َ ] ( اِ ) در تداول مقابل خرج. آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است. خرجهای غیرضروری. ( یادداشت مؤلف ).

برج. [ ب ُ ] ( ع اِ ) کوشک. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ) ( مهذب الاسماء ). قصر. ( از اقرب الموارد ). کاخ :
بیار آن ماه را یک شب درین برج
که پنهان دارمش چون لعل دردرج
نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه
ببرج او فرود آیند ناگاه.
نظامی.
چندانکه از نظر غایب شد ببرجی رفت و درجی بدزدید. ( گلستان ). || کرانه قویتر قلعه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حصن. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رکن و حصن. ( از اقرب الموارد ). ج ، ابراج و بروج ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( زمخشری ). قلعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بنای قلعه مانند اما بسیار کوچک شبیه برجهایی که در باروی شهر سازند. برخی از برجها که در ایران یا خارج از ایران اهمیت هنری یا تاریخی دارد فهرست وارعبارت است از: برج بابل. رجوع به بابل شود. برج رِسْکِت ، واقع در بخش مرکزی شهرستان ساری. برج طغرل ، که برج آجری مدوری است در شهر ری و محتملاً از قرن هشتم هجری است. برج کاشانه ، که برج مضرس بلندی است در بسطام مجاور مسجد جمعه آنجا و از آثار قرن هشتم هجری است. برج کشمر، که برج مضرس بلند با گنبد مخروطی از آثار قرن هفتم است در شهر کاشمر خراسان. برج لاجیم ، که برج مدور آجریست نزدیک آبادی لاجیم از بخش سوادکوه شهرستان ساری دارای دو کتیبه پهلوی و کوفی مورخ 430هَ. ق. برج لندن ، واقع در لندن. برج مهماندوست ، برج آجری در آبادی مهماندوست دامغان از آثار قرن پنجم هجری دارای کتیبه کوفی.

برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خندمان شهرستان رفسنجان . کوهستانی و سردسیری . سکنه ٔ آن 158 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت ، گله داری است . راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


برج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر کهنه بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، جلگه و سردسیری است . سکنه ٔ آن 926 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور است . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


برج . [ ب ُ ] (ع اِ) کوشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). قصر. (از اقرب الموارد). کاخ :
بیار آن ماه را یک شب درین برج
که پنهان دارمش چون لعل دردرج
نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه
ببرج او فرود آیند ناگاه .

نظامی .


چندانکه از نظر غایب شد ببرجی رفت و درجی بدزدید. (گلستان ). || کرانه ٔ قویتر قلعه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حصن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رکن و حصن . (از اقرب الموارد). ج ، ابراج و بروج (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (زمخشری ). قلعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بنای قلعه مانند اما بسیار کوچک شبیه برجهایی که در باروی شهر سازند. برخی از برجها که در ایران یا خارج از ایران اهمیت هنری یا تاریخی دارد فهرست وارعبارت است از: برج بابل . رجوع به بابل شود. برج رِسْکِت ، واقع در بخش مرکزی شهرستان ساری . برج طغرل ، که برج آجری مدوری است در شهر ری و محتملاً از قرن هشتم هجری است . برج کاشانه ، که برج مضرس بلندی است در بسطام مجاور مسجد جمعه ٔ آنجا و از آثار قرن هشتم هجری است . برج کشمر، که برج مضرس بلند با گنبد مخروطی از آثار قرن هفتم است در شهر کاشمر خراسان . برج لاجیم ، که برج مدور آجریست نزدیک آبادی لاجیم از بخش سوادکوه شهرستان ساری دارای دو کتیبه ٔ پهلوی و کوفی مورخ 430هَ . ق . برج لندن ، واقع در لندن . برج مهماندوست ، برج آجری در آبادی مهماندوست دامغان از آثار قرن پنجم هجری دارای کتیبه ٔ کوفی .
- برج درانداختن ؛ بی حجاب ملاقات کردن و درآمدن برکسی .
- برج دریدن ؛ کنایه از بی حجاب درآمدن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
- برج کوکنار ؛ غوزه ٔ کوکنار. (آنندراج ) :
بر کوه وقارش زیب افلاک
ز بی سنگی ز برج کوکنار است .

کلیم (آنندراج ).


بس که زهد خشک در زاهد چو افیون کار کرد
بر مزار او سزد گنبد ز برج کوکنار.

طاهر غنی (آنندراج ).


- برج قید ؛ در عنصر دانش برجی که در آن قید کنند. (آنندراج ). زندان . محبس .
- برج مسیح ؛ بیت مسیح . بیت عیسی . کنایه از فلک چهارم است . (انجمن آرا). || قلعه های کوچک و بلند که بر زوایا و بر سردروازه و جایهای دیگر حصاری برآرند بلند تا از آنجا بدشمن تیر و جز آن افکنند. (یادداشت مؤلف ). دز. (یادداشت مؤلف ) :
سپاه و سلیح است دیوار اوی
به برجش همه تیرها خار اوی .

فردوسی .


براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج آن خجل ثهلان .

عنصری .


کس را از غوریان زهره نبودی که از برجها سربرکردندی . (تاریخ بیهقی ). مقدمی از ایشان بر برجی از قلعت بود. (تاریخ بیهقی ). غوریان جنگی پیوستند بر برجها و باره ها. (تاریخ بیهقی ). و هر برج که برابر امیر بود آنجا بسیار مردم گرد آمدی . (تاریخ بیهقی ).
- برج ناقوس ؛ برج مانندی برفراز کلیسا که ناقوس ، یعنی زنگ بزرگ کلیسا از سقف آن آویخته است .
|| محل فرود آمدن کبوترهای نامه بر. ج ، ابراج . (صبح الاعشی 14:392).کبوترخان . ساختمانهای برج مانند و مدور که کبوتران اهلی را در آن جای دهند :
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی .

نظامی .


برگوهر خویش بشکن این درج
برپرچو کبوتران از این برج .

نظامی .


رجوع به کبوترخان و ترکیب برج حمام و برج کبوتر شود.
- برج حمام ، برج الحمام ؛ برج کبوتر . کبوترخان . کبوتردان . (مهذب الاسماء) : ان علق [ الثعلب ] فی برج حمام لم یبق فیه طیر واحد. (ابن البیطار).
- برج کبوتر ؛ کبوترخانه . کبوترخان . کفترخان . برج حمام . ریع. (منتهی الارب ). درایران رسم است که عمارت بلند چشمه چشمه در صحرا سازند و آن خاصه برای کبوتران است موسوم به برج کبوتر چون پیخال کبوتر بکار رنگ رزان آید. محصول برج کبوتر درسرکار پادشاهی رسد و بعضی نوشته اند که برج کبوتر خانه ٔ کبوتر را گویند. (غیاث اللغات از مصطلحات و بهارعجم ) :
خانه خدای گو در برج کبوتران
بگشای یا بکش که بمردیم در قفس .

سعدی .


عدو کند ز خدنگ تو قلعه ها خالی
بدان صفت که به برج کبوتر افتد مار.

تأثیر (آنندراج ).


شد فلک زخمی پیکان از گزند روزگار
گویی این برج کبوتر مار پیدا کرده است .

تأثیر (آنندراج ).


|| (اصطلاح هیأت ) منزلگاه ستارگان . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). یکی از دوازده بخش فلک . (منتهی الارب ). یکی از بروج آسمان . (اقرب الموارد).خانه . (در فلکیات ). خانه ٔ ستارگان . کفه . (یادداشت مؤلف ). ج ، بروج و ابراج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ابرجة. (اقرب الموارد). قسمتی از فلک البروج محصور میان دو نصف دایره از دوایر بزرگ ششگانه ٔوهمی بر فلک البروج را که بر دو قطب آن متقاطع است . برج دوازده است و هر برجی نصف سدس فلک البروج باشد و نام بروج دوازده گانه از اینقرار است : حمل ، ثور، جوزا، سرطان ، اسد، سنبله ، میزان ، عقرب ، قوس ، جدی ، دلو، حوت . سه برج اول بروج ربیعیه و سه برج ثانی بروج صیفیه و شش برج نیمه ٔ اول سال را بروج شمالی و مالیه نامند آنگاه سه برج سوم را بروج خریفیه و سه برج چهارم را بروج شتویه و شش برج نیمه ٔ دوم سال را جنوبیه و منخفضه نامند از اول جدی تا آخر جوزا را صاعده و معوجة الطلوع نام گذارند و از اول سرطان تا آخر قوس را مستقیمةالطلوع و هابطه و مطیعه و آمره خوانند و اسامی بروج را که بنظم آورده اند از اینقرار است :
چون حمل چون ثور چون جوزا سرطان و اسد
سنبله میزان و عقرب قوس و جدی و دلو و حوت .
این ترتیب را توالی نامیده اند و آن از مغرب بسوی مشرق است و عکس آن یعنی از مشرق بسوی مغرب را خلاف توالی گویند. اولین برج از هریک از بروج ربیعیه و صیفیه و خریفیه و شتویه را برج منقلب نامند زیرا بمجرد حلول آفتاب از برجی ببرج دیگر فصل نیز بفصلی دیگر باز گردد و دومین برج از برجهای فصول اربعه رابرج ثابت خوانند زیرا فصلی که بروج مربوط بدان فصل میباشد در آن موقع ثابت و تغییرناپذیر است و سومین برج از برجهای فصول چهارگانه را ذوجسدین گویند زیرا هوا در ماه آخر فصل بواسطه ٔ حلول و نقل آفتاب از آخرین برج فصلی به اولین برج فصل دیگر در حالت امتزاج بین الفصلین باشد و از این بیان وجه تسمیه ٔ برج دوم هر فصل به ثابت کاملاً روشن و هویدا گردد. سپس بدان که هر قطعه ای از منطقةالبروج واقع است بین دو نصف دایره بشکل خطوط خربزه همچنین قطعات واقعه از سطح فلک اعلی بین نیم دایره ها را برج نامند پس درازای هر برجی بین مشرق و مغرب سی درجه باشد و عرض آن مابین دو قطب هشتاد درجه است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). نام هریک از دوازده قسمت فرضی متساوی منطقةالبروج ابتدا از نقطه ٔ اعتدال ربیعی . دوازده صورت فلکی منطقةالبروج از ایام باستانی مورد توجه بوده است . اسامی این صورتها در مآخذ عربی و فارسی عبارتند از: حمل . ثور. جوزا. سرطان . اسد. سنبله . میزان . عقرب . قوس . جدی . دلو. حوت . اول کسی که منطقة البروج را به 12 قسمت کرد و هر قسمت (برج ) را بنام صورت فلکی محاذی آن نامید ظاهراً ابرخس (قرن دوم قبل از میلاد) بوده است . خورشید در حرکت ظاهری سالیانه ٔ خود هر ماه از مقابل یکی از برجها می گذرد و این ماه بنام آن برج خوانده می شود. (دایرة المعارف فارسی ) :
و چرخ مهین است وکیهان زبر
که چرخ مهین معدن برجهاست .

ناصرخسرو.


در تن خویش ببین عالم را یکسر
هفت نجم و ده و دو برج و چهار ارکان .

ناصرخسرو.


گر حسن تو بر فلک زند خرگاهی
از هر برجی جدا بتابد ماهی .

(از کلیله و دمنه ).


و برج طالعش از نور کوکب او متلألی گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ماه در یک برج نیاساید. (مقامات حمیدی ).
حصنی است فلک صد و چهل برج
کاقبال خدایگان مرا بس .

خاقانی .


حصنی است فلک دوازده برج
کاقبال خدایگان گشاید.

خاقانی .


به تثلیت بروج و ماه و انجم
بتربیع و به تسدیس ثلاثا.

خاقانی .


زنهار تا ببرج دگرکس بنگذری
برجت سرای من به و صحرات کوی من .

خاقانی .


مشتری هر سال زی برجی رود ما را چو ماه
هرمهی رفتن به جوزا برنتابد بیش ازین .

خاقانی .


کرده به اعتقادی در برجهاش منزل
افلاک چون ستاره سیمرغ چون کبوتر.

خاقانی .


کای مه نو برج کهن را بکن
وی گل نو شاخ کهن را بزن .

نظامی .


برجها دیدم که از مشرق برآوردند سر
جمله در تسبیح و در تهلیل حی لایموت
چون حمل چون ثور چون جوزا سرطان و اسد
سنبله میزان وعقرب قوس وجدی و دلو و حوت .

ابونصر فراهی (از نصاب ).


- برج آبی (اِ مرکب ) ؛ سرطان و عقرب و حوت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی .

نظامی .


- برج آتشی ؛ حمل و اسد و قوس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به برج شود.
- برج آذری ؛ همان برج آتشی است . رجوع به برج آتشی شود.
- برج اسد ؛ برج شیر. رجوع به برج شود.
- برج بادی ؛ جوزا و میزان ودلو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
نابریده برج خاکی را تمام
برج بادیشان مکان دانسته اند.

خاقانی .


- برج بره ؛ برج حمل :
ز برج بره تا ترازو جهان
همی تیرگی دارد اندر نهان .

فردوسی .


ببرج بره تاج برسر نهاد
ازو خاور و باختر گشت شاد.

فردوسی .


چو یاقوت شد روی برج بره
بخندید روی زمین یکسره .

فردوسی .


مرا گفت دیهیم شاهی تراست
ز برج بره تا بماهی تراست .

فردوسی .


رجوع به برج حمل شود.
- برج بزغاله ؛ برج جدی . رجوع به برج جدی شود.
- برج بزه ؛ ظاهراً برج بزغاله ، برج جدی است :
چو خورشید آید ببرج بزه
جهان را ز بیرون نماند مزه .

ابوشکور.


- برج بکر فلک و برج عذرای فلک ؛ کنایه از میزان و ثور. (انجمن آرا) (آنندراج ).
- برج ترازو ؛ برج میزان . رجوع به برج میزان شود.
- برج ثریا ؛ برج ثور را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) :
آخر تو آسمان شکنی یا گهرشکن
از درج درّ و برج ثریا چه خواستی .

خاقانی .


- || دهان شاهدان . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از دهان معشوق . (آنندراج ). دهان معشوق و جوانان و صاحب حسنان . (برهان ).
- برج ثور ؛ برج گاو :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.

کسایی .


- برج چهل ساله ؛ کنایه از آدم علیه السلام . (آنندراج ).
- برج حمل ؛ برج بره :
جهان گشت چون روی زنگی سیاه
زبرج حمل تاج بنمود ماه .

فردوسی .


چو آمد ببرج حمل آفتاب
جهان گشت با فر و آئین و آب .

فردوسی .


چو از برج حمل خورشید اشارت کرد زی صحرا
بفرمانش بصحرا بر مطرا گشت خلقانها.

ناصرخسرو.


رجوع به برج شود.
- برج خاکی ؛ ثور و سنبله و جدی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
نابریده برج خاکی را تمام
برج بادیشان مکان دانسته اند.

خاقانی .


- برج خرچنگ ؛ برج سرطان . (زمخشری ). رجوع به سرطان شود.
- برج خوشه ؛ برج سنبله :
بدو گفت گردوی (برادر بهرام ) انوشه بدی
چو ناهید در برج خوشه بدی .

فردوسی .


رجوع به برج سنبله شود.
- برج دو پیکر ؛ برج جوزا :
سپهسالار ایران کز کمانش
خورد تشویرها برج دوپیکر.

عنصری .


رجوع به جوزا در همین لغت نامه شود.
- برج سرطان ؛ برج خرچنگ :
کجاست اکنون آن مرد و آن جلالت و جاه
که زیر خویش همی دید برج سرطان را.

ناصرخسرو.


رجوع به سرطان و برج شود.
- برج سنبله ؛ برج خوشه . رجوع به برج خوشه شود.
- برج شیر ؛ برج اسد :
چو خورشید برزد سر از برج شیر
سپاه اندر آورد شب را بزیر.

فردوسی .


رجوع به برج اسد شود.
- برج عذرای فلک ؛ برج بکر فلک . کنایه از ثور و میزان است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
- برج عقرب ؛ برج گژدم . رجوع به برج شود.
- برج قوس ؛ برج کمان .
- برج کمان ؛ برج قوس و خانه ٔ کمان :
تا فلک بر دل خصم تو زند
تیردر برج کمان گردد تیر.

سوزنی .


ز هاله ماه برخ پرده ها کشد زحجاب
چو روی یار ز برج کمان شود پیدا.

وحید (آنندراج ).


رجوع به برج و قوس شود.
- برج گاو ؛ برج ثور :
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو.

فردوسی .


رجوع به برج ثور شود.
- برج ماهی ؛ برج حوت :
پدر بر پدر پادشاهی مراست
خور و خوشه و برج ماهی مراست .

فردوسی .


رجوع به برج حوت شود.
- برج میزان ؛ برج ترازو :
هر هفت رسد ببرج میزان
با بیست و یکش قران ببینم .

خاقانی .


رجوع به میزان شود.
- برج هلال ؛ کنایه از برج سرطان است . به اعتبار آنکه خانه ٔ ماه باشد. (انجمن آرا) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ).
|| کلمه ٔ برج در مقام تشبیه و کنایه مرکب شده است .
- برج خرمی ؛ کنایه از منزلگه نشاط و شادی :
برآسمان فتح خرامی چو آفتاب
از برج خرمی بسوی چرخ خرمی .

خاقانی .


- برج دولت ؛ برج بخت و اقبال :
خدیو زمین پادشاه زمان
مه برج دولت شه کامران .

حافظ.


- برج زهرمار ؛ تعبیری از خشم . مثل برج زهرمار؛ سخت خشمگین . بکنایه شخص ترش رو و غضب آلود. لکن استعمال آن بدین معنی با الفاظ تشبیه مانند چون و همچون و امثال آن واقع شود. (آنندراج ) :
چو برج زهرمار از خشم گشته
چو افعی سینه مال از وی گذشته .

اشرف (آنندراج ).


همچو برج زهرمار آمد به پیشم مدعی
چون کبوترخانه ازتیغش مشبک ساختم .

اشرف (آنندراج ).


- برج ساغر ؛ کنایه از پیاله ٔ شراب است :
در آر آفتابی که در برج ساغر
سطرلاب او جان دهقان نماید.

خاقانی .


- برج طرب ؛ کنایه از خم و صراحی و پیاله . (انجمن آرا).
|| ماه . مه . هریک از دوازده بخش سال شمسی :برج فروردین . برج اردیبهشت ...الخ . (یادداشت مؤلف ):قدما برای هریک از برجهای دوازده گانه ٔ فلکی (منطقةالبروج ) قوه ٔ فاعله و منفعله قایل بودند یعنی آنها راگرم و سرد و یا خشک و تر می پنداشتند بهمین جهت دوازده برج را به چهار دسته ٔ آبی و آتشی و بادی و خاکی تقسیم کرده بودند و هر سه برجی بیکی از این تقسیمات تعلق داشت .
- برجهای آبی ؛ برجهای دارای مزاج گرم وتر: سرطان ، عقرب و حوت .
- برجهای آتشی ؛ برجهای دارای مزاج گرم و خشک : حمل ، اسد و قوس .
- برجهای بادی ؛ برجهای دارای مزاج گرم و تر: جوزا، میزان و دلو.
- برجهای خاکی ؛ برجهای دارای مزاج سرد و خشک : ثور، سنبله و جدی . رجوع به برج (اصطلاح هیأت ) شود.

فرهنگ عمید

۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد: برج میلاد.
۲. بنای بلند استوانه ای یا مربع شکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیده بانی یا محافظت و نگهبانی می ساختند، کوشک، قلعه.
۳. [جمع: بُرُوج] (نجوم ) = منطقة البروج

دانشنامه عمومی

بَرْج؛ مقایسه، سنجیدن، اندازه گیری.


برج در زبان فارسی مفاهیم مختلفی دارد که در زیر بطور مختصر به آنها اشاره شده است:
برج (ساختمان)، ساختمانی بلند را گویند که با هدف اسکان، گردشگری، نصب آنتن های مخابراتی و... ساخته می شود. مانند:برج میلاد، برج ایفل و ...
برج فلکی در نجوم، به هریک از بخش های دوازده گانهٔ دایرةالبروج گفته می شود.
ماه (زمان) در گاه شماری هجری خورشیدی، به هریک از دوازده ماه در یکسال اعتدالی گفته می شود (بخصوص در فارسی افغانستان).
برج (کتاب) نام کتابی پادآرمان شهر از آثار جیمز گراهام بالارد است.
برج آب نوعی از برج مخزن دار است.
برج خنک کننده به سازه ای گفته می شود که در صنعت برای خنک کردن به خصوص بخار آب و آب و دیگر مایعات کاربرد دارد.
برج آقا (شازند) یکی از روستاهای شهرستان شازند است.

دانشنامه آزاد فارسی

برج (اخترشناسی). بُرج (اخترشناسی)
بُرج
بُرج
بُرج
هر یک از دوازده بخش قراردادی کرۀ آسمان در ناحیۀ برجگاه (منطقةالبروج) و در مسیر حرکت ظاهری سالانۀ خورشید. طول هر برج یک دوازدهم فلک (۳۰ درجۀ قوسی) است و یکی از صورت های فلکی ناحیه بُرجگاه را تقریباً در خود جای داده است. دوازده بُرج منسوب به دوازده صورت فلکی بُرجگاه که از روزگار باستان مورد توجه بشر بوده اند، به ترتیب عبارت اند از حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جَدْی، دلو، حوت. خورشید در ضمن حرکت ظاهری سالانۀ خود، هر ماه یکی از این بُرج ها را پشت سر می گذارد و، از این رو، آن ماه را نیز به نام بُرج موردنظر می خوانند. گاه شماری اعتدالی ایرانی (تقویم جلالی) تنها گاه شماری جهان است که ماه های آن با توالی بُرج های دوازده گانه مطابقت کامل دارد. این یادآوری ضروری است که، براثر حرکت تقدیمی زمین، نقطۀ اعتدال بهاری که نقطۀ آغاز حرکت ظاهری سالانۀ خورشید در نخستین روز بهار یا تحویل سال اعتدالی است، هر سال نزدیک به ۳۰ ثانیۀ قوسی برخلاف جهت توالی برج ها جابه جا می شود. درنتیجه، این نقطه که حدود ۲۲۰۰ سال پیش در اول برج حمل واقع می شد، اکنون تقریباً به ابتدای صورت فلکی (بُرج) حوت منتقل شده است. سه برج نخست را برج های بهاری (ربیعه)، سه برج دوم را برج های تابستانی (صیفیه)، سه برج سوم را برج های پاییزی (خریفیه) و سه برج چهارم را برج های زمستانی (شتویه) نیز می نامند. شش برج نخست سال، برج های شمالی و مالیه و شش برج نیمه دوم سال، جنوبی یا منخفضه نیز نام گرفته اند. در تداول عام، اصطلاح برج به معنی ماه نیز به کار می رود مانند برج فروردین، برج شهریور، «سرِ برج» (به معنای اول ماه).

برج (معماری). بُرْج (معماری)
باب زویله
(به لاتینی: بورگوس) بنای بلند و باریک استوانه ای یا چند پهلو که بیشتر برای دیده بانی و دفاع ـ جدا یا پیوسته به دیوار و باروی شهر ـ ساخته می شود. در سرزمین های شرق اسلامی، برج عنصر اصلی استحکاماتی است. برج های دفاعی از اوایل دورۀ اسلامی تا قرن دهم اهمیت بسیاری داشته اند. این برج ها مشتمل بودند بر برج های قلعه های روستایی، قلعه های نظامی، کاروان سراها، و شهرها و معمولاً
طرح نیم دایره، استوانه ای، مخروطی شکل و مستطیل داشتند. اما برج هایی نیز بوده اند که جنبۀ نظامی نداشتند و طرح معماری آن ها بسیار ساده بوده است، مثل برج های فانوس دریایی، برج های کبوتر، و برج های آرامگاهی که آخری از همه مهم تر است. برج های آرامگاهی مانند مقبره قابوس بن وشمگیر در گنبد قابوس، نمای تزیینی آجری دارند و کهن ترین کتیبه های ایران بعد از اسلام در گردنی، پیشانی و قاب های آن ها یافت می شود. این برج ها در طرح های چهارگوش، استوانه، چندضلعی و ترک دار بنا شده اند. مسلمانان تا قرن دهم از برج های جانبی به شیوۀ رومی استفاده می کردند که از نظر اندازه و شکل و تدابیر دفاعی مطلوب و کارآمد بود. معماری نظامی رومی تا دورۀ سلجوقیان همچنان باقی بود. نمونۀ برج های کاملاً اسلامی، برج های دروازه های قاهره (باب النصر، باب الفتوح و باب زُوَیله) است که همچنان محفوظ مانده اند. در عهد ایوبیان در بناهای استحکاماتی و نظامی تغییراتی بنیادین پدید آمد و حتی به استفاده از فن منجنیق دست یافتند و ساختن برج های عظیم با دیواره های ضخیم برای تقویت جنبه های دفاعی گسترش یافت. در شمال افریقا، اسپانیا، الجزایر، تونس، و هند نیز سابقۀ ساخت استحکامات به قرن ۳ق می رسد. کاربرد برج در ایران پیش از اسلام، به منزلۀ عامل تقویتی و دفاعی، به دوران شکل گیری شهرنشینی در فلات ایران برمی گردد. در دوران مادها برج ها همگی دارای نقشۀ چهارگوش بودند. در زمان هخامنشیان، در قلاع برخی شهرها، ساختن برج در حصارها معمول بوده است. در روزگار اشکانیان علاوه بر قلعه سازی در شهرها، ساختن برج و بارو در حدود مرزی نیز توسعه یافت. در دورۀ ساسانیان کاربرد برج های مدور و مستطیل شکل در باروی قلعه ها و شهرها گسترش پیدا کرد. برخی برج های معروف ایران عبارت اند از برج طغرل در شهر ری، برج لاجیم در مازندران، برج مهماندوست در دامغان.

فرهنگستان زبان و ادب

{column , tower} [مهندسی بسپار، مهندسى شیمى] مخزن استوانه ای قائمی که در صنایع شیمیایی و نفتی برای بهبود جداسازی مخلوط ها به روش تقطیر و استخراج به کار می رود متـ . ستون 1

نقل قول ها

برج (ساختمان). بُرج سازه های بلند ساخته دست انسان هستند که همیشه ارتفاع آن ها از پهنای آن ها بسیار بیشتر است و معمولاً سود و کاربرد معنی داری دارند.
• نشانه شناسی: ساختار یک برج، بی درنگ برج بابل یا دوازهٔ آسمان را به ذهن متبادر می کند که هدف از ساختنِ آن بالارفتن تا جایگاه خدایان بود، و راهِ رسیدن به این هدف را ساختن محوری می دیدند، چرا که محورِ اصلی خراب شده بود.»• «نمادگرایی برج، جهانی است.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برج آشیانه پرندگان یا هریک از خانه هاى دوازده گانه منطقة البروج است .
برج به معناى اوّل به آشیانه برج مانند و مدوّرى گفته مى شود که کبوتر هاى اهلی را در آن جاى دهند؛ چنان که به ساختمانى که به منظور گردآورى کود و فضله پرندگان، بویژه کبوتران در مزارع ساخته مى شود نیز اطلاق مى گردد.
کاربرد برج به معنای اول در فقه
از آن به مناسبت در باب صید و ذباحه سخن رفته است.
احکام فقهی برج به معنای اول
صرف ورود کبوتر ى که مالک ندارد به برجى، موجب مالکیت صاحب برج نسبت به آن نمى شود مگر آنکه انگیزۀ وى از ساختن برج تملک چنین کبوتر ى باشد. در این صورت حصول تملک به صرف فرود آمدن کبوتر در برج، بدون گرفتن آن، محلّ بحث است.
طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۶، ص ۲۷۵.
...

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَبَرَّجْنَ: در برابر مردم ظاهر نشوید (ازکلمه تبرج به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است ، همان طور که برج قلعه برای همه هویدا است)
معنی صَّرْحَ: برج بلند - قصر - حیاط قصر (قصر و هر بنایی است بلند و مشرف بر سایر بناها ، و نیز به معنای محلی است که آن را تخت کرده باشند و سقف هم نداشته باشد )
معنی بُرُوجٍ: برجها -بناهای استوار وریشه دار-صورتهای فلکی (کلمه بروج جمع بُرج و برج به معنای آن بنائی است که در چهار گوشه ی قلعهها بنا میکنند و بنیان آن را محکم میکنند تا بتوانند در آن برجها دشمن را دفع کنند و اصل معنای این کلمه ظهور است چون برج هم از راه دور ظا...
معنی کُنَّسِ: پنهان شونده ها (جمع کانس ،مصدر کنوس به معنای داخل شدن وحشیهایی از قبیل آهو و طیور به درون لانهشان می باشد ،الکنس نیز از صفات ستارگان است ، چون هر یک در برج خود کنوس میکند ، یعنی پنهان میشود ، همانطور که آهوان در کناسه و آشیانه خود پنهان میشوند ، و ای...
تکرار در قرآن: ۷(بار)
آشکار شدن. در مجمع البیان ذیل آیه 60 از سوره نور گوید:تَبَرُّج آنست که زن زیبائیهای خود را اظهار کند و اصل آن به معنی ظهور است و به عبارت دیگر از آن جهت برج گویند که ظاهر و هویدا است. چون در این مادّ از کلمه بروج آسمان که سه بار در قرآن آمده است، صحبت خواهد شد لازم است معنای اصلی برج کاملاً روشن شود، آنگاه ببینیم آیا مراد قرآن از بروج، نجوم است یا برجهای دوزاده گانه موهوم و اعتباری؟ زمخشری در کشّاف ذیل آیه 60 از سوره نور گفته: بَدا و بَرَزَ به معنی ظهور، نظیر تبرّج اند، در سوره فرقان ذیل آیه 61 می‏گوید: اشتقاق بروج از تبرّج است به جهت ظاهر بودن آنها. بیضاوی در تفسیر سوره بروج گوید: اصل برج برای ظهور است. ور ذیل آیه 60 از سوره نور گفته: به کشتی آشکار که پرده ندارد گویند: بارجه. در اقرب الموارد گوید: «تَبَرَّجَتِ الْمَرْئَةُ» یعنی زن زینت خود را آشکار کرد برای نامحرم در نهایه ابن اثیر نیز چنین است. بنابر آن که گفته شد شکّی نمی‏ماند که معنای اصلی برج، ظهور است یعنی ظاهر نشوید، خودنمائی نکنید مانند خودنمائی جاهلیّت اوّلی. ، یعنی زنانی که خود نمائی به زینت نمی‏کنند. اکنون می‏رسیم به آیاتی که راجع به بروج آسمان‏اند ، ، . بنا بر آنچه گفته شد بروج آسمان، همان ستارگان‏اند که در آسمان، می‏درخشند و به مناسبت ظهور و آشکار بودنشان که معنای اصلی برج است، بروج نامیده شده‏اند و آسمان به وسیله آنها زینت داده شده است چنان که در آیه دوّم است، و در آیه سوّم آفتاب و ماه در ردیف بروج شمرده شده، پیداست که ستارگان مرادند نظیر آیه ، در دعای سنات به طور صریح گفته شده که بروج همان کواکب و ستارگان اند اینک آن جلمه از دعای سمات «وَ خَلَقْتَ بِها الْکَواکِبَ وَ جَعَلْتَها نُجُوماً وَ بُرُوجاً وَ مَصابیحَ وَزینَةً وَ رُجُوعاً وَ جَعَلْتَ لَها مَشارِقَ وَ مَغارِبَ...». در تفسیر برهان ذیل آیه سوم از امام باقر «علیه السلام» نقل شده: بروج عبارتند از کواکب در ذیل روایت بروج دوازده گانه یونانی شمرده شده به احتمال قوی ذیل آن ساخته است. وانگهی روایت از زیاد بن منذر ابی الجارود است که کشّی در رجال خود از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده: و آن حضرت درباره ابی الجارود و چند نفر دیگر فرمود: «کذّابون، کفار، علیهم لعنةاللّه» فقط صدر روایات را به حساب امام «علیه السلام» نمی‏شود گذاشت. طبرسی ذیل آیه 61 فرقان از حسن و مجاهد و قتاده نقل می‏کند که گفته‏اند: بروج همان ستارگان بزرگ و درخشنده‏اند، به واسطه روشن و آشکار بودن، بروج نامیده شده‏اند. زمخشری در ذیل آیه 1 از سوره بروج آورده: گفته شده بروج، ستارگان بزرگ‏اند، علت این تسمیه آشکار بودنشان است. علی هذا، آن عدّه از مفسّران که بروج را به معنی بر جهای دوازده گانه گرفته‏اند، سخنان‏شان عاری از حقیقت است، زیرا برجهای مزبور موهوم و اعتباری صرف‏اند، مثلاً چند ستاره را در آسمان دیده و پیش خود فکر کرده‏اند: اگر فاصله این ستارگان با خطّی به هم متصل شود به شکل گوسفند «حَمَل» می‏آیند و گرنه در آسمان برج حمل وجود ندارد، گفته‏اند برجهای دوازده گانه منازل آفتاب اند که در هر برج یک ماه حرکت می‏کند وانگی نامهای حَمَل، ثور، جَوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قَوس، جَدی، دَلْو، وحُوت، ابتدا از نام بت‏های یونانیان گرفته شده است. مقام قرآن والاتر از آن است که روی این موهومات سخن گوید و آنها را به حساب آورد. وجدی در دائره المعارف گوید: بروج در اصطلاح فلکی، منازل مختلف آفتاب اند در فصول مختلف سال، یونانیان قدیم این برجها را با نامهائی که از عقائد خرافی آنان سرچشمه گرفته و بر خدایانشان نسبت می‏دادند، نام گذاری کرده‏اند... مردم این نامها را از آنها آموخته و ریشه آنها را یاد برده‏اند. آیا می‏شود گفت که قرآن این موهومات را تصدیق کرده‏اند؟!!! و روی آنها سخن گفته است؟!!!. ناگفته نماند در زمان عباسّی‏ها که عقاید یونانیان به زبان عربی ترجمه شد، مردم به آنها را یافتند و پاره‏ای از روی اشتباه مطالب اسلامی را با آنها تطبیق کردند، تطبیق بروج قرآن با بروج یونانیان از آنجمله است. . یعنی: هر کجا بوده باشید مرگ شما را خواهد یافت هر چند در قلعه بلند باشید. مراد از بروج در این آیه قلعه‏ها است و آنها را چنان که از طبرسی نقل شد به واسطه آشکار و هویدا بودن، بروج گویند.

[ویکی فقه] برج (قرآن). برج در چند معنای ظهور و قصر و هر چیز ظاهر و مرتفع به کار رفته است که در این مقاله شواهدی برای آن می آوریم.
(بروج) جمع (برج) در اصل به معنی قصر است، و بعضی آن را به معنی (شی ء ظاهر و آشکار) می دانند، و نام گذاری قصرها و عمارت های بلند و مرتفع را به این نام به خاطر وضوح و ظهورشان دانسته اند، به همین جهت قسمت مخصوصی از دیوار اطراف شهر یا محل اجتماع لشکر که بروز و ظهور خاصی دارد (برج) نامیده می شود، و هنگامی که زن زینت خود را آشکار سازد (تبرجت المراة) می گویند.برج های آسمانی یا به معنی ستارگان درخشان و روشن آسمان است یا به معنی (صورت های فلکی) است، یعنی مجموعه ای از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکی از موجودات زمینی دارد، و برج های دوازده گانه دوازده صورت فلکی است که خورشید در مسیر سالانه خود در هر ماه محاذی یکی از آنها قرار می گیرد (البته خورشید حرکت نمی کند بلکه زمین به دور آن می گردد ولی به نظر می رسد که خورشید جا به جا می شود و محاذی یکی از این صورت های فلکی می گردد).سوگند به هر یک از این معانی باشد حکایت از عظمت آن می کند، عظمتی که شاید در آن زمان در نظر عرب روشن نبود، ولی امروز برای ما کاملا شناخته شده است، هر چند بیشتر به نظر می رسد که منظور همان ستارگان درخشان آسمانی باشد.
معنای برج
برج، در اصل به معنای ظهور است و به هر چیز ظاهر و مرتفع و نیز به قصر گفته می شود. در این مدخل از واژه های «بروج» و «صرح» استفاده شده است.

واژه نامه بختیاریکا

( بَرج ) خرج و برج؛ دیگر غیر احتیاجات همراه خرج

جدول کلمات

کوشک, قلعه

پیشنهاد کاربران

( borj ) این واژه در اوستایی بَرِز barez و در پهلوی بُرز borz بوده ( بالا، بلند، مرتفع ) و در پارسی دری برج خوانده و نوشته شده است؛ زیرا در زبان پارسی «ج» می تواند جایگزین «ز» شود پس این واژه پارسی است.

برج دگرگون شده واژه " بیرتا " پهلوی و " بارو " پارسی است که امروزه به گونه آمیخته بکار میرود : برج و بارو
برابر نسک ( کتاب ) : تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان ، پارتیان و پهلویان قدیم ، نوشته محمد جواد مشکور و مسعور رجب نیا - مهرداد اشکانی پس از پیروزی های بسیار بر سلوکیان بجای شهر ویران شده " نسا " در خراسان بزرگ شهر نوینی را بنیاد گذارد و آنرا " میترادات کرت بیرتا" یعنی شهر برج و بارودار مهردادگرد نام نهاد، که در اینجا بیرتا و بارو به معنای برج است نه دژ یا کلات.
آزادی بیرتا = برج آزادی

پرساز

آسمان خراش

برج پارسی عربی شده است. از برگ ( borg ) ، چون که عربی �گ� ندارد. این واژه از پارسی میانه به لاتینی رفت و ساختند borgum، از لاتینی به آلمانی رفت و شد Burg، و از آلمانی به انگلیسی. در انگلیسی، Burg هم مانا ( مترادف ) ی castle است.

بن مایه ( منبع ) : Oxford dictionary, etymology of English words
واژه نامه ی آکسفورد، ریشه شناسی واژگان انگلیسی.
فرهنگ برابر پارسی واژگان بیگانه، ابوالقاسم پرتو

در پارسی پهلوی:
بُرز= borz برج، بلند، مرتفع

برج:
دکتر کزازی در مورد واژه ی برج می نویسد : ( ( برج ریخت تازیکانه بورگ burg در پهلوی می تواند بود. ریخت دیگر واژه بُرز است. همتاهای این واژه در فرانسوی bourge می تواند بود که در واژه ی bourgeois هنوز به کار برده می شود. bourgeois در کاربرد کهن خویش به معنی برج نشین است: کسی که در کاخدژهای خانی و اربابی در سده های میانی می زیست و در اسپانیایی burgo که امروز در معنی شهرک به کار برده می شود ؛ burgues در این زبان ، به معنی شهرنشین است؛ نیز در آلمانی berg و در روسی butg که چونان پساوند جای در نام هایی چون " هایدلبرگ" و "پترزبورگ" مانده است. ) )
( ( پدید آمد این گنبد تیزْ رو
شگفتی نماینده ی نوبه نو؛
در او ، ده دو برج آمد پدید
ببخشید دانا ، چنان چون سزید ) )
معنی بیت : آنگاه که آسمان شگفت و تیز رو پدید آمد ۱۲ برج در آن پدیدار گردید. آفریدگار دانا ، بدان سان که سزاوار بود، آسمان را در این دوازده برج بخش کرد.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 191 )
در زبان پهلوی به برج burg گفته می شده است امروزه در زبان ترکی به کلاه نیز" بورگ "یا" بؤرک " گفته می شود که با واژه برج و برز همریشه می باشد از این رو که کلاه در بالا ترین قسمت بدن جای دارد به این نام خوانده می شود. ( نگارنده )

برج از برژ پارسی گرفته شده و لغزش نکنید راست از بُرگ به ماناک بزرگ گرفته ونشده ، برژ ریشه در برگ دارد ولی به بنایی بسیاردبلند آریاییان بُرژ میگفتند۔البرز نیز هربرژ بوده ، و الوند نیز هروند بوده که دگرگون شده و معرب شده

در ترکی آذری معاصر برج / borj/ به معنای "قرض" و "وام" است که ادا و پرداخت آن بر عهده مقروض و وام دار بوده و ظاهرا موعد ادای آن در آخر هر برجی از برج های سال شمسی بوده است.

ریشه ی واژه ی برج به معنی بدهی در ترکی ✅

بئرگی یا شکل امروزی از آن بورج
فعل اصلی بئرمک - وئرمک

بئرگی ، بئرگ - بئرج - بورج
حال ریشه ی یابی غلط را بخوانیم : ( متن زیر نقل قول است )
/ Sogd pwr� �d�n� alınan veya verilen para, bor� = Ave pərəti - ş �d�n� alma veya verme < EFa/Ave par - �demek << HAvr *per - 5 - → para /

جالب است بورج یا همان بئرگی
از وئرمک یا بئرمک به معنی دادن است به صورت وئره جک هم در زبان موجود است.
و باید بدانند که پرداختن در فارسی از بئرمک ترکی است.

برج، برجه، برجا ( محلی برای آتش و روشنایی )
بر به معنی روشنایی و آتش و نور است.
ج، جه هم جا و مکان است.
برج محل روشن کردن آتش در برجک های قلعه ها برای دیدبانی.
برج فلکی یا برج ماه، ششب چهاردهم ماه است که ماه کامل است و روشنایی ماه بسیار است


کلمات دیگر: