کلمه جو
صفحه اصلی

حدوث زمانی

فرهنگ فارسی

آنچه مسبوق بعدم باشد

لغت نامه دهخدا

حدوث زمانی. [ ح ُ ث ِ زَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه مسبوق به عدم باشد. ( تعریفات جرجانی در کلمه حادث ). مقابل حدوث ذاتی. و آن بودن شی است مسبوق به عدم به سبق زمانی. ( تعریفات جرجانی ص 56 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گاهی دو شیء در مقایسه با هم بدین صورت هستند که مدتی که از یکی گذشته است، بیش از مدتی است که از به وجود آمدن دیگری است. در عرف عامه مردم، حادث چیزی است که در مقایسه با شیء دیگر، تازگی داشته باشد و قدم به معنای کهنگی و قدمت شیئی است که زمانش بیش از دیگری است. مثلا کتاب اسفار در مقایسه با کتاب شرح منظومه سبزواری ، قدیمی و کهنه محسوب می شود و شرح منطومه، نسبت به آن، حادث و جدید به شمار می آید. با توجه به تحلیل عرفی معنای قدم و حدوث، به دست می آید که قدیم چیزی است که در بخشی از زمانی که حادث در آن هنوز به وجود نیامده است وجود دارد. پس وجود حادث، مسبوق است به نبودن در زمانی که قدیم در آن موجود است برخلاف قدیم.
با توضیح فوق، روشن شد که مفهوم حدوث و قدم، دو ویژگی دارد:۱. نسبی بودن مفهومی؛ زیرا فقط هنگامی می توان به این مفاهیم دست یافت که مقایسه ای بین عمر دو پدیده انجام داد و ملاحظه طولانی بودن عمر یکی نسبت به دیگری را داشت.۲. شرط سبق و پیشی زمانی در آن معتبر است. حال اگر این معنای عرفی حدوث و قدم از حالت نسبی و اضافی خارج شده و به صورت مفاهیم حقیقی شود، می توانیم آنها را تعمیم داده و از اختصاص آن به پیشی و پسینی زمانی خارج کنیم و به صورتی است که می تواند از اعراض ذاتی موجود مطلق شود و موجود مطلق را به حادث و قدیم تقسیم نماید و بحث مذکور نیز یک بحث فلسفی شود.دو تعریف اصطلاحی برای حدوث و قدم ارائه شده است. برخی گفته اند حادث امری است که مسبوق به وجود غیر است و قدیم خلاف آن است و برخی دیگر معتقدند که حادث، مسبوق به عدم خودش است و قدیم عبارتست از آنچه وجودش مسبوق به عدمش نیست. علیرغم اینکه مقصود از سبق، معنای عام آن است اما از میان انواع گوناگون سبق، تنها در اقسام زمانی، علی، دهری و سبق به حق، تعریف حدوث و قدم، اخذ شده است. بنابراین در اصطلاح فلسفی، از چهار قسم حدوث و قدم بحث می شود که عبارتند از؛ حدوث و قدم زمانی، دهری، علی، به حق.
حدوث زمانی
حدوث زمانی، عبارتست از «مسبوق بودن وجود شیء به عدم زمانی آن» یعنی حصول و پیدایش شیء پس از معدوم بودن آن، به گونه ای که عدم سابق با وجود لاحق، هرگز قابل جمع نمی باشد. این عدم معروف به «عدم مقابل» است و عدمی است که با وجود لاحق جمع نمی شود. عدم سابق که در حدوث معتبر است، بر دو قسم است. عدم مجامع و عدم مقابل. عدم مجامع عدمی است که با وجود لاحق جمع می شود. مانند عدم ذاتی . عدم ذاتی شیء با وجودش جمع می شود به این معنا که همان زمانی که شیء موجود است، ذاتا معدوم است و عدم ذاتی را دارد. اما عدم مقابل عدمی است که با وجود لاحق شیء جمع نمی شود. عدم زمانی از این قبیل است و این بدین معناست که عدم زمانی یکی شیء هرگز با وجود آن شیء جمع نمی گردد. بلکه هر کدام بر زمانی خاصی منطبق می گردد. عدم شیء نیز تنها در صورتی عدم زمانی خواهد بود که وجود در برابر آن که عدم آن را رفع کرده است، زمانی و تدریجی باشد؛ زیرا عدم بطلان محض است و هیچ شییء ندارد تا به زمانی بودن یا نبودن حکم شود، بلکه عدم در اثر اضافه شدن به وجودی که در برابر آن است، بهره ای از ثبوت می یابد. پس اگر یک وجود، تدریجی و منطبق بر زمان باشد، عدمی که جایگزین آن است نیز تدریجی و منطبق بر زمان خواهد بود. بنابراین عدم یک شیء تنها در صورتی عدم زمانی خواهد بود که اگر وجود آن شیء جایگزین عدمش شود آن وجود، تدریجی و منطبق بر زمان باشد. پس حدوث زمانی عبارتست از وجود تدریجی یک شیء که بر قطعه ای از زمان منطبق می گردد و آن وجود مسبوق به قطعه دیگری از زمان است که عدم شیء بر آن قطعه منطبق است.طبق این تفسیری که از حدوث زمانی ارائه شد. اصل زمان، برخلاف نظر متکلمین حادث زمانی نیست؛ زیرا حدوث یک شیء در صورتی متصور است که زمانی باشد و آن شیء در آن زمان، معلوم باشد. پس هر فرض حدوث اصل زمان، مستلزم این است که زمانی فرض شود که در آن زمان، اصل زمان وجود نداشته باشد و این خلف فرض حادث بودن زمان است و به همین جهت ارسطو معتقد است کسی که قائل به حدوث زمان باشد، بدون اینکه متوجه باشد، قائل به قدیم بودن آن شده است. اگر زمان حادث، زمانی باشد، باید پیش از آن زمان هم، زمانی باشد تا زمان در آن معدوم باشد. پس پیش از زمان هم زمانی هست. حال اگر آن زمان سابق، قدیم باشد که مطلوب ثابت است و اگر حادث باشد، پیش از آن هم باید زمانی باشد. بنابراین، پیش از هر زمان، زمانی خواهد بود و این، همان قدیم بودن زمان است.
قدیم زمانی
در مقابل حدوث زمانی، قدیم زمانی قرار دارد که عبارتست از مسبوق نبودن وجود شیء به عدم زمانی آن. یا «اینکه شیء در حالتی باشد که برای وجودش ابتدایی نباشد». طبق این تفسیر ، اصل زمان را نمی توان قدیم زمانی دانست، زیرا زمان دیگری وجود ندارد تا با آن سنجیده شود و ابتدا نداشتن برایش تصور شود. علاوه بر این، در جهان نمی توان چیزی را به عنوان قدیم زمانی به این معنا دانست. هر چند عده ای معتقدند آنچه که متصف به حدوث و قدم زمانی می شود، حرکتها و اشیای دارای حرکت (یعنی متحرک ها) هستند که وجودشان در ظرف زمان تحقق یافته و بر زمان منطبق می گردد. البته به یک معنا می توان هر جزء از زمان و کل زمان را حادث دانست؛ زیرا زمان ذاتا و فی نفسه، متصف به وصف قبلیت و بعدیتی که قابلیت اجتماع با یک دیگر را ندارد، هست. وجود هر جزیی از زمان مسبوق به عدم آن است، به صورتی که هر یک از اجزای پیش مصداق عدم آن می باشد. نه آنکه اجزای پیشین، ظرف عدم آن جزء باشد تا بتوان گفت؛ وجود آن جزء مسبوق به نبودن آن در زمان سابق یا به عبارتی دیگر، مسبوق به «عدم زمانی» است تا حادث زمانی به همان معنای سابق باشد، بلکه تنها می توان گفت: وجود هر جزیی از زمان، مسبوق به عدم است به گونه ای که اجزای سابق بر آن جزء، مصداق عدم آن باشد نه ظرف عدم آن، مثلا دیروز، مصداق «عدم امروز» است نه ظرف آن و حدوث به این معنا، امری آنی و دفعی است و در این تصویر، زمان مسبوق به عدمی که بیرون از وجود خود باشد نیست بلکه مسبوق به عدمی است که در یک «آن» که ظرف و نهایت زمان است، تحقق دارد. زیرا قوه پیشین حرکت است و ظرفش همان «آن» است که طرف زمان است.
تفاوت حدوث دهری و زمانی
...


کلمات دیگر: