دی
فارسی به انگلیسی
last
Dey is the tenth month of the Iranian calendar [has 30 days]
فرهنگ فارسی
۱ - روز گذشته دیروز . ۲ - شب گذشته دیشب .
روز گذشته و آنرا دیروز گویند .
فرهنگ معین
( دِ ) [ په . ] (ق . ) ۱ - روز گذشته ، دیروز. ۲ - شب گذشته .
(دِ یْ) (اِ.) 1 - دهمین ماه هر سال شمسی . 2 - نامِ روزهای هشتم ، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه شمسی .
( دِ) [ په . ] (ق .) 1 - روز گذشته ، دیروز. 2 - شب گذشته .
لغت نامه دهخدا
دی . (رمز) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب هادی علیه السلام را. (یادداشت مؤلف ).
که چون ماه آذر بود روز دی
جهان را تو باشی جهاندار کی .
فردوسی .
کجا ماه آذر بد و روز دی
گه آتش و مرغ بریان و می .
فردوسی .
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی .
مسعودسعد.
|| نام ماه دهم است از سال شمسی و آن مدت بودن آفتاب است در برج جدی که اول زمستان باشد. (برهان ). نام ماه دهم باشد از سال شمسی و آن مدت ماندن نیز اعظم است در برج بره و آن را بتازی جدی خوانند و آن ماه نخستین است از فصل زمستان و در این ماه پارسیان در آن سه روز که نامشان با کلمه ٔ دی آغاز شود عید کنند. (از جهانگیری ). بهندی ماگهه (= ماگه ) گویند. (از غیاث ) (از آنندراج ).ماه اول زمستان . (صحاح الفرس ) :
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین .
فردوسی .
اگر خواهد و اگر نه بازگردد و دی رفته و تموز درآمده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 590).
گرمای حزیران را مر سردی دی را
مر باد بهاری را مر باد خزان را.
ناصرخسرو.
بر باغ قلم درکش وز جور دی آتش کن
چون پیرهن از کاغذ کهسار همی پوشد.
خاقانی .
زان پس که تاخت رخش بهرا چو نو بهار
چون باد دی ببست رکاب و عنان آب .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 569).
پس فکندش صاحب اندر انتظار
شد زمستان و دی و آمد بهار.
مولوی .
- دیماه ؛ دیماه جلالی ماه دهم از سال شمسی و یکی از ماههای زمستان که اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم دسامبر :
تا به مرداد گرم گردد آب
تا به دیماه سرد گردد باد.
فرخی .
منم نخل و دیماه نخل آمد اینجا
بهار کرم را بهائی نبینم .
خاقانی .
هست آسمان سیاست در آفتاب فضلش
دیماه بندگان را نیسان تازه بینی .
خاقانی .
خیل دیماهی روان کردآفتاب
چشمه بر ماهی روان کرد آفتاب .
خاقانی .
رجوع به دی شود.
- دی مه ؛ مخفف دیماه :
به دی مه بسان بهاران بدی
پرستشگه سوکواران بدی .
فردوسی .
آب دریا را بصحرا در پراکنده کند
از جلالت چون به دی مه قصد زی دریا کند.
ناصرخسرو.
ابر چو پیل هندوان آمدو باد پیل بان
دی مه روس طبع را کشته بپای زندگی .
خاقانی .
بسا محنت که دولت آخر اوست
که دی مه را نتیجه نوبهار است .
خاقانی .
گر به دی مه بر زمین مرده از بهر حنوط
توده ٔ کافور و تنگ زعفران افشانده اند.
خاقانی .
میوه دارم که به دی مه شکفد
که نه برگی نه بری خواهم داشت .
خاقانی .
هم امیدی می پزم با درد و سوز
تا مگر این دی مهم گردد تموز.
مولوی .
|| چون در این ماه غایت شدت سرما باشد لهذا گاهی از لفظ دی سرما مراد باشد مجازاً بمعنی زمستان . (غیاث ). گاهی از لفظ دی مراد سرما باشد. (آنندراج ). زمستان و سرما. (شرفنامه ٔ منیری ). مطلق زمستان . توسعاً زمستان . (یادداشت مؤلف ) :
دلمان چو آب با می ، تن چون بهار با دی .
از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک .
بوشعیب (از لغتنامه ٔ اسدی ص 286).
جز بوی خلق او نشناسد سموم تیر
جز تف خشم او نبردزمهریر دی .
منوچهری .
همی یخ شد از بوی کافور خوی
برانگیخت از مغز سرمای دی .
اسدی .
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار.
مولوی .
پشه کی داندکه این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است .
مولوی .
یکی غله مرداد مه توده کرد
ز تیمار دی خاطر آسوده کرد.
سعدی .
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
ببوی آنکه دگر نوبهار بازآید.
حافظ.
خوش نازکانه می چمی ای بادنوبهار
کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی .
حافظ.
دی . [ دِ ] (اِخ ) توماس (1748-1789م .). مصلح اجتماعی انگلیسی و طرفدار انقلاب امریکا و لغو برده داری بود و از تعلیم و تربیت «طبیعی » در مقابل تعلیم و تربیت مرسوم طرفداری میکرد. (از دائرة المعارف فارسی ).
مار یغتنج اگرت دی بگزید
نوبت مار افعی است امروز.
شهید بلخی .
یکی حال از گذشته دی دگرزان نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی .
بشد پیش بهرام و گفت ای سوار
همین مایه کردی تو دی خواستار.
فردوسی .
چنین گفت هومان که امروز کار
نباید که چون دی بود کارزار.
فردوسی .
که آن مرد کو دی ز پیشم برفت
به پیکار با من همی گشت تفت .
فردوسی .
بدو گفت رستم که ای نامجوی
نبودیم دی خود بر این گفتگوی .
فردوسی .
با دفتر اشعاربر خواجه شدم دی
من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند.
طیان .
گر نبودم بمراد دل او دی و پریر
بمراد دل او باشم ز امروز فراز.
فرخی .
امروز مرا از تو عذابی است نه چون دی
امسال مرا از تو بلایی است نه چون پار.
فرخی .
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار.
فرخی .
این همی گفت فرخی را دی
اسب داده ست خسرو ایران .
فرخی .
بمهر اندر کنم تدبیر فردا
که دی را خود نیابد هیچ دانا.
(ویس و رامین ).
دی بر رسته ٔ صرافان من بر در تیم
کودکی دیدم پاکیزه تراز در یتیم .
مسعودی .
گفتم [ احمد ] بیندیشم و دی و دوش در این بودم و هرچند نظر انداختم صواب نمی بینم . (تاریخ بیهقی ص 259 چ ادیب ). قاید را گفت : دی و دوش میزبانی بود؟. گفت آری : (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327). فرمان امیر رسید بزبان بوالحسن کودیانی ندیم که نامها در آن باب که دی با خواجه گفته شده بمشافهه به اطراف گسیل کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330).
تیغ بر دوش نه و از دی و از دوش مپرس
گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم
حاسد امروز چنین متواری گشته است و خموش
دی همی بازندانستمی از دابشلیم .
بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).
ای جسته دی ز دستت فردا بدست تو نه
فردا درود باید تخمی که دی بکشتی .
ناصرخسرو.
پیمانه ٔ این چرخ را همه نام
معروف به امروز و دی و فردا.
ناصرخسرو.
هرآنچ امروز بتواند بفعل آوردن از قوت
نیاز و عجز گر نبود و را چه دی و چه فردا.
ناصرخسرو.
پشیمانی از دی نداردت سود
چو چشمت به امروز می ننگرد.
ناصرخسرو.
گر امروز چون دی تغافل کنی
بفردات امروزتو دی شود.
ناصرخسرو.
بفردا مکن طمع و دی شد بگیر
مر امروز را کو همی بگذرد.
ناصرخسرو.
من دی چو تو بودستم دانم که تو امروز
ازرنج محالات شنودن به چه حالی .
ناصرخسرو.
بجای آنچه من دیدستم امروز
سلیم است آنچه دی دیده ست سلمان .
ناصرخسرو.
آن کس که دی همیت فریغون خواند
اکنون بسوی او نه فریغونی .
ناصرخسرو.
از غم آنکه دی از بهر چه خندیدم
خود من امروز بدل خسته و گریانم .
ناصرخسرو.
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار.
خیام .
چنانکه دی و دوش آزرم من داشتید اکنون اگر خواهید که حق نعمت خاندان من گذارده باشید امروز تا آخر روز مرا مهلت دهید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 101). و اپرویز دی بامداد رفت و من حیله کردم که جامه و زینت او پوشیدم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 101).
دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او
ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا.
سنایی .
هر شب و روز که بر وی بسلامت گذرد
به از امروز بود فردا چون از دی دوش .
سوزنی .
تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
و اکنون مثل او مثل موی و خمیر است .
انوری .
دی بامداد عید که بر صدر روزگار
همواره عید باد بتأیید کردگار.
انوری .
دی همی گفتم آه کز ره چشم
دل من نیم کشته ٔ عبر است .
خاقانی .
دی جدل با معطلی کردم
که ز توحید هیچ ساز نداشت .
خاقانی .
خیز و به ایام گل باده ٔ گلگون بیار
نوبت دی فوت شد نوبت اکنون بیار.
خاقانی .
آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه ٔ گندم مکن از دانه ٔ جو.
ظهیر.
ای خواجه سخن زیر و زبر میگویی
امروز ز دی سخت بتر میگویی .
ظهیر.
ای فکرت تو مشکل امروز دیده ٔ دی
وی همت تو حاصل امسال داده ٔ پار.
؟ (ازترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دی که ز پیش تو بنخجیر شد
تیز تکی کردو عدم گیر شد.
نظامی .
ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست .
نظامی .
دی برگذر فلان وطنگاه
دیدم صنمی نشسته چون ماه .
نظامی .
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان آن و این فرصت شمار امروز را.
سعدی .
چو دی رفت و فردا نیامد بدست
حساب از همین یکنفس کن که هست .
سعدی .
از بیابان عدم دی آمده فردا شده .
سعدی .
دی بچمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من .
سعدی .
دی بوستان خرم و صحرا و لاله زار
وز بانگ مرغ در چمن افتاده غلغلی .
سعدی .
دی به امید گفتمش داعی دولت توام
گفت دعا بخود بکن گر بنیاز میکنی .
سعدی .
دی شنیدم که ابلهی میگفت
پدر من وزیرخان بوده ست .
ابن یمین .
دی لعل تو می داد به ما وعده ٔ دشنام
حاجت به تقاضا نبود اهل کرم را.
کاتبی .
- امثال :
دی رفت و پری رفته و روز امروز است . (مجموعه ٔ امثال ).
|| دی صاحب غیاث اللغات نویسد: شب تاریک ، به این معنی مخفف دیجور و آنچه لفظ دی را مخفف دیجور گویند و سند آن را مصراع خواجه حافظ دانند «ز زلف و رخ نمودی شمس و دی را» خطاست . چه دیجور صفت شب واقع شود نه آنکه دیجور مطلق شب سیاه را گویند و سبب این ، غلطی نسخه است و صحیح چنین است «ز زلف ورخ نمودی شمس و فی را» و «فی » بالفتح سایه باشد. در اینصورت مقابله ٔ شمس و فی بمشابهت زلف و رخ درست میشود پس دی را مخفف دیجور فهمیدن موجب عدم فهم است . (غیاث ).
دی. [ دَ / دِ ] ( اِخ ) در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده از صفات اهورمزدا است. || نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح دیماه و روز دی به مهر و دی به آذر بدو متعلق است. ( برهان ). اسم ملکی است که موکل باشد بر ماه دی و تدبیر امور و مصالحی که در ماه دی ، روز دی به مهر و روزی به آذر واقع شود بدو متعلق است. ( جهانگیری ) ( آنندراج ). || ( اِ ) نام روز نهم [ هشتم صحیح است ] از هر ماه فارسی ، و در این روز از ماه دی فارسیان جشن سازند و عید کنند. ( برهان ). نام روز نهم ( صحیح هشتم ) از هر ماه شمسی. ( غیاث ) ( از شرفنامه منیری ). دی به معنی آفریننده ، دادار در دین زردشتی ، از صفات اهورمزداست و روزهای هشتم ، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه شمسی و ماه دهم سال شمسی ، بنام خدادی نامیده شده است و برای اینکه سه روز دی در ماه با هم مشتبه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد ملحق میکرده اند. رجوع به گاه شماری تقی زاده و ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ومقاله محققانه پرفسور نی برگ درباره آیین زروانی در مجله آزیاتیک 1931 و فرهنگ ایران باستان ص 72 و یشتهای پورداود ج 1 ص 42 و مزدیسنا ص 433 و دائرة المعارف فارسی شود :
که چون ماه آذر بود روز دی
جهان را تو باشی جهاندار کی.
گه آتش و مرغ بریان و می.
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی.
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین.
گرمای حزیران را مر سردی دی را
مر باد بهاری را مر باد خزان را.
دی . (اِخ ) جان (1527 تا 1608 م .) کیمیاگر و ریاضیدان انگلیسی . چند سالی در اروپا زیست و مدعی بود که فلزات را به طلا تبدیل کرده است . نزد ملکه ٔ الیزابت تقرب داشت ولی در تنگدستی درگذشت . محاسباتی برای آماده کردن زمینه ٔ قبول تقویم گرگوری در انگلستان به عمل آورد. وی به جادوگری مشهور بود. (از دائرة المعارف فارسی ).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] نام روزهای هشتم و پانزدهم و بیست وسوم هر ماه خورشیدی. &delta، چون سه روز از روزهای ماه به نام دی بوده برای امتیاز آن ها نام هر روز را به نام روز بعد افزوده روز هشتم را دیباذر (دی به آذر ) و روز پانزدهم را دی به مهر و روز بیست وسوم را دیبادین (دی به دین ) گفته اند.
روز گذشته، دیروز.
۱. ماه دهم از سال خورشیدی؛ ماه اول زمستان که موسم سختی سرما است.
۲. [قدیمی] نام روزهای هشتم و پانزدهم و بیستوسوم هر ماه خورشیدی. Δ چون سه روز از روزهای ماه به نام دی بوده برای امتیاز آنها نام هر روز را به نام روز بعد افزوده روز هشتم را دیباذر (دیبهآذر) و روز پانزدهم را دیبهمهر و روز بیستوسوم را دیبادین (دیبهدین) گفتهاند.
روز گذشته؛ دیروز.
دانشنامه عمومی
دهمین ماه از سال. مادر
(لری، ممسنی) [dey] مادر.
مادر - مامان
به مادر گویند . فقط برای آنکس که فرزند زاییده باشد گفته می شود. به هر زن یا از زبان هر کس گفته یا شنیده نمی شود. دی که از سوی فرزندان خود مادر صدا زده می شود یادآور قداست آنکس است که به مانند خالقش توانایی خلق کردن و زایش دارد. خلق فرزند ، خلق اجتماع ، خلق عشق بی دریغ که خاص خداست. یادآوری:فقط مادری که یک پشت از ما باشد. نه مادربزرگ
۱۹۱۳ - چاپ نخستین جدول کلمات متقاطع در نیویورک ورلد.
۱۹۴۷ - اختراع ترانزیستور.
۲۰۰۵ - آغاز تخاصم میان چاد و سودان
برج فلکی دی ماه برج جدی (بزغاله) است که دهمین برج فلکی از دایرةالبروج است. نماد برج دی، بزغاله (در انگلیسی Capricorn) نامیده می شود. عنصر این برج خاک است.
در گاه شماری رسمی ایران نام این ماه از نام ماه دهم گاه شماری اوستایی نو برگرفته شده است. در گاه شماری زرتشتی روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر برج نیز دی نام دارد. ابوریحان بیرونی می گوید دی ماه را خُورماه نیز می گویند و روز اول ماه را خره روز یا خوره روز نامند.
در آیین زرتشتی در هرکدام از دی روزها از دی ماه، جشنی برگزار می شود که کوشیار گیلانی در زیج جامع این روزها را دی جشن می نامد.نخستین جشن که در روز نخست دی ماه (اورمزد یا هرمزد) یعنی نخستین روز پس از جشن یلدا برگزار می شود، دی دادار جشن یا «جشن خرم روز» یا خور روز (روز خورشید)، یا نود روز (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد.روز هشتم از دی ماه یا روز «دی به آذر»، اولین جشن دیگان برگزار می شود که ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام برده است و کوشیار از آن با نام «دی جشن» نام برده است.روز پانزدهم از دی ماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (/دیبگان/بتیکان) برگزار می شود.در روز بیست و سوم از دی ماه یا روز «دی به دین»، سومین جشن دیگان برگزار می شود.در بندهشن گل های بادرنگ و کاردک و شنبلید به ترتیب ویژه روزهای «دی به آذر» و «دی به مهر» و «دی به دین» معرفی شده اند.
گاه شماری ایران باستان
جشن های ایران باستان
۱. چند الگویی۱٫۱ امری: زبان D یک زبان امری مشابه C است. توابع، داده ها، دستورها، اعلان ها و عبارات کاملاً مانند زبان C عمل می کنند. از تفاوت های مهم زبان D با زبان C در امری بودن، می توان به حلقه foreach اشاره کرد که امکان حرکت کردن روی یک collection را به ما می دهد. همچنین، زبان D دارای توابع تو در تو است که داخل یکدیگر تعریف می شوند.۱٫۲ شی گرایی: زبان D بر پایه سلسله مراتب وراثت تکی بنا شده است و از وراثت چندگانه پشتیبانی نمی کند.۱٫۳ Meta Programming۱٫۴ تابعی: زبان D از بسیاری ویژگی های برنامه نویسی تابعی پشتیبانی می کند؛ مانند ثابت توابع، اشیای بازگشتی-تغییرناپذیر و همچنین توابع با اولویت بالا۱٫۵ موازی: مثلاً در یک حلقهٔ for همه دفعات تکرار حلقه همزمان اجرا می شوند .
import std.stdio : writeln;import std.range : iota;import std.parallelism : parallel;void main(){ foreach (i; iota(10).parallel) { // The body of the foreach loop is executed in parallel for each i writeln("processing ", i); }}۱٫۶ همروندی
import std.stdio, std.concurrency;void foo(){ bool cont = true; while (cont) { receive( // delegates are used to match the message type (int msg) => writeln("int received: ", msg), (Tid sender) { cont = false; sender.send(-1); }, (Variant v) => writeln("huh?") // Variant matches any type ); }}void main(){ auto tid = spawn(&foo); // spawn a new thread running foo() foreach (i; 0 .. 10) tid.send(i); // send some integers tid.send(1.0f); // send a float tid.send("hello"); // send a string tid.send(thisTid); // send a struct (Tid) receive((int x) => writeln("Main thread received message: ", x));}۲. مدیریت حافظه: برای این کار هم می توان از توابع new و delete استفاده کرد و هم از malloc و free به همان شکل زبان C به صورت مستقیم؛۳. SafeD: به زیر مجموعه ای از زبان D گفته می شود که از نظر مدیریت حافظه قابل اطمینان است. (هیچ چیز در حافظه نوشته نمی شود مگر اینکه برای آن حافظه فضایی گرفته شده باشد و هیچ چیز نوشته نمی شود اگر آن حافظه بازیابی شده باشد)
۳ ژوئن ۲۰۰۵ (۲۰۰۵-06-۰۳)
دانشنامه آزاد فارسی
به معنی دادار و آفریدگار، در آیین زردشتی یکی از صفات اَهورامزدا. همچنین در تقویم زردشتی روزهای هشتم ، پانزدهم و بیست وسوم هر ماه دِی نامیده می شود (← تقویم_اوستایی)؛ اما برای نشان دادن تفاوت این سه روز، هرکدام را با نام روز بعد می آورند: دی به آذر روز؛ دی به مِهر روز؛ دی به دین روز. به این ترتیب ، ماه به چهار بخش می شود که می توان آن را با تقویم سامی مقایسه کرد. در اَوستا، ستایش دادار و ستایش سی روز ماه و سی روزۀ بزرگ و کوچک، دی های سه گانۀ ماه ستوده شده اند.
دانشنامه اسلامی
واژه نامه بختیاریکا
دود
دید
دیگر
زود باش؛ عجله کن
پیشنهاد کاربران
دی نام فرشته ماه دی است
دیروز=الهه روز
امروز=مادر روز
فردا= فر مادر
dioایتالیایی dieuفرانسه، diaایرلندی، zotدرآلبانی، zeuرومانی، diuکرسی، deuکاتالان، diosاسپانیایی، deus پرتغالی وگالیسی، diaدراسکاتلندی گالیک، dieveلیتوانی ، dievsلتونی، divفارسی وdeviyanدر زبان سینهالی سریلانکا وzeusیونانی ازهمین ریشه بنظرمی رسند. تغییرات تلفظی بدلیل ابدال حروف به یکدیگربوده و واژگان دایی ودادا ودده هم ازهمین ریشه بنظرمیرسند.
دی مُمُّد:دایی محمد.
حاج دِیی: حاج دایی.
دِی = آفریننده ( اوستا )
دِی = ماه اول زمستان
شب یلدا = شب دادا ( لری ) به مَنای شب مادر بزرگ
زمستان = ننه سرما ( آمیانه و باستانی )
دنیا = دِینا، داینا، دُینا ( لری ) ( دنیا هم آفرینندگی دارد ) ، مادر طبیعت
مَنای دِی در واژه های بالا نزدیک به هم است.
دی تفنگ : روزنه دید تفنگ.