کلمه جو
صفحه اصلی

سکه


مترادف سکه : پول فلزی ، رواج، روایی، رونق، پررونق

متضاد سکه : اسکناس، کساد

برابر پارسی : مارِه | ( سکّه ) استیر

فارسی به انگلیسی

coin, stamp, [fig.] lustre, currency, dig, goad, jab, jog, mintage, money, prod, specie, spur

coin, stamp, [fig.] lustre, currency


coin, dig, goad, jab, jog, mintage, money, prod, specie, spur


فارسی به عربی

عملة معدنیة , مال , وکزة

مترادف و متضاد

bawbee (اسم)
سکه

coin (اسم)
سکه، مسکوک

specie (اسم)
سکه، پول، وابسته بس که

cole (اسم)
سکه، چشم بند، نوعی کلم، شعبده باز

death weight (اسم)
سکه

pocket piece (اسم)
سکه

صفت ≠ اسکناس


پول فلزی ≠ رواج، روایی، رونق


۱. پول فلزی ≠ اسکناس
۲. رواج، روایی، رونق
۳. پررونق ≠ کساد


فرهنگ فارسی

نام قومی مختلط که عنصر آریایی در آن غالب بود. این قوم در زمان هخامنشیان و پیش از آنان در پیرامون ایران میزیسته اند. قوم سکا در ازمنه تاریخی از دوران آسیای وسطی یعنی از ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران و ازاین نواحی با فاصله هایی تا رود دن و از این رود تا رود عظیم دانوب منتشر بودند . در بخشهای مختلف این صفحات وسیع و دشتهای پهناور نام آنها تغییر میکرد. سکاهایی که از طرف آسیای وسطی با ایران سر و کار داشتند جغرافیون قدیم آنانرا ساک یا ساس نامیده اند و داریوش سکه مینامید. مردمانی که در اروپای شرقی سکنی داشتند در کتب هرودتس موسوم به ا سکیت (اسکوت ) میباشند و [[ سیت ]] فرانسوی شده همین اسم است . یونانیان این اسم را از این جهت باین مردمان داده بودند که [[اسکوت ]] در زبان یونانی بمعنی پیاله است و افراد این مردم همیشه پیاله ای با خود داشتند. تصور میرود که افراد این قوم خود را همان (( سکه ) ) مینامیدند. هرودتس راجع به سکاهای اروپایی گوید که آنها خودرا (( سکلت ) ) میگفتند ( داریوش اینها را هم (( سکه ) ) نامیده ). راجع به سکاها کسانی مانند بقراط ارسطو استرابونو بطلمیوس اطلاعاتی داده اند ولی اطلاعاتی که هرودتس داده مبسوطتر است . در اوایل قر.۷ ق م.سکاها از جبال قفقاز عبور کردند و در آذربایجان و شمال ایران بتاخت وتاز و تاراج مشغول شدند. هووخشتره پادشاه ماد که برای فتح آشور پیش میرفت ناگهان خبر تاخت و تاز را شنید و دید چاره ای ندارد جز اینکه محاصره نینوا را ترک کرده بحفظ کشور خود بپردازد. این بود که با سپاه خود قصد دشمن کرد. در نزدیکی دریاچه ارومیه با سکاها مصاف داد و شکست خورد و مجبور گردید شرایط سنگین آنان را بپذیرد. سکاییان پس از فتح دانستند جنگ با ماد ناتوان و خود مادایهای غالب مغلوب سکاها شده بودند. ازین جهت و نیز بسبب اینکه در آشور غنایم کافی نیافته بود ند بنای تاخت و تاز را در همه صفحات شمال غربی ایران آشور وان کاپادوکیه گذاشته و کشوری را بعد از دیگری غارت و خراب کرده پیش رفتند تا بسواحل دریای مغرب ( مدیترانه ) رسیدند. در این نواحی هرچه می یافتند غارت و آبادیها را ویران و مردم را نابود میکردند . فقط مردمانی سالم ماندند که بقلعه ها پناه بردند. پادشاه مصر پسامتیک ( فسمتیخ ) که فاتحانه وارد شام شده بود همینکه خبر تاخت و تاز سکاها را شنید بعجله عقب نشست و بعد هدایایی برای سردار سکاها فرستاده او را از دخول بمصر منصوب کرد. حرکت سکاها بطرف نجد ایران معلوم نیست چه جهت داشته . هرودتس گوید آنان کیمریها را تعقیب کرده باسثیای غربی در آمدند . بعضی تصور می کنند که آشور چون بعضی تصور میکنند که آشور چون دید که که از طرف کیمریها و مادیها عرصه بر او تنگ شده سکاها را بکمک طلبید ولی باید حقیقت امر چنین باشد آمدن سکاها باسیای غربی دنباله همان نهضت آریایی بوده که از قرون پیش شروع شده بود و آریاییان بمعنی اعم - گروه گروه دسته دسته بنجد ایران و آسیای غربی وارد میشدند. باری تاخت تاز درماد و آسیای صغیر سالها طول کشید از تورات بخوبی معلوم میشود که چه رعبی از سکاهاتاخت و تاز و کشتار و غارت آنها در دلهای مردم آن روز افتاده بود . تاخت و تاز آنان بقول هرودتس ۲۸ سال طول کشید.در این مدت سکاها از ملل باج میگرفتند و با وجود این آنها را می چاپیدند.عاقبت هوخشتره پادشاه یا سردار آنها را موسوم به (( مادی ییس ) ) که پسر (( بارتاتو ) ) بود با تمام پسران سپاه سکایی مهمان کرده همه را در حال مستی بکشت . پس از این کار پادشاه ماد با سکاها جنگید و چون آنها بی سر و سالار مانده بودند شکست خورده از ماد خارج شدند. کوروش بزرگ پس از تسخیر بابل در شمال و مشرق ایران به سکاها پرداخته و بعض اقوام سکایی را مطیع کرد و بعضی کشته شدن کوروش را در جنگ با سکاها میدانند. داریوش بزرگ پس از تسخیر بابل درصدد بر آمد سکاها را مجازات کند. این است قول داریوش ( بیستون ستون ۵ بند ۴ ):(( داریوش شاه میگوید: بالشکرم بملکت سکاها رفتم .در سکائیه و...دجله .. از دریا...در کشتیها گذشتم به سکاها رسیدم و قسمتی را دستگیر کردم . آنانرا را مقید نزد من آوردند و کشتم ... (( سکون خا ) ) نامی را دستگیر کردم ... بکس دیگر چنانکه اراده من بود ریاست دادم . بعد آن ایالت از آن من گردید. ) ) بقول هرودتس سکاها ارباب انواع ذیل را می پرستیدند : ۱ - تابیت تی ( یکی از آلهه یونانی که در یونان ویراهستیا- رب النوع اجاق خانواده - مینامیدند ). ۲ - پاپای خدای آسمان .۳ - آپی خدای زمین و او را زن خدای آسمان میدانستند. ۴ - هی تسر خدای آفتاب .۵ - آرهیم پاسا خدای وجاهت ( آفرودیت یونانیان ). ۶ - تاهیس ماساد خدای دریاها . سکه ها عادت ندارند معبد یا هیکل آلهه را بسازند باستثنای معبد و هیکل ارس (رب النوع جنگ ). هراکلس هم در نزد آنها مورد پرستش بود. سکاها برای این آلهه قربانی میکنند و حیوانات قربانی را از میان حیوانات اهلی و اسبان انتخاب مینمایند ولی برای [[ آرس ]] قربانی انسان نیز جایز است . بدین ترتیب که از هر صد تن اسیر یکی را میکشند و خون او را با شمشیری که علامت این خداست میریزند. قربان کردن خوک جایز نیست و اساساخوک نگاه نمیدارند. عادات آنها ازین قراراست :سکایی خون اولین دشمنی را که میکشد می آشامد و سرهای کشتگان را برای پادشاه میبرد. زیرا قاعده بر این جاری شده که تا سر دشمن را نیاورد سهمی از غنایم بوی نمیدهند . پوست مقتولان را میکنند. و بعد آنرا مانند دستمال استعمال میکنند. بعضی ازین پوستها را لباس میسازند. از سر دشمن - که بسیار مبغوض بود ه - کاسه ای درست میکنند .سکاهای متمول این کاسه هارا بطلا میگیرند و چون مهمانی بسرای آنها آید همه این کاسه ها را بدو نشان داده گویند هریک از کاسه ها جمجمه کدام یک از اقربای آنهاست که جنگ کرده و مغلوب شده و هر قدر عده این کاسه ها زیادتر باشد افتخارشان بیشتر است . وقتی که پادشاه سکاها مریض شود سه تن از معروفترین فالگیران که فلان شخص قسم دروغ به آلهه خانه پادشاه یاد کرده زیرا عادت سکاها برین جاریست که در مواقع مهم بالهه خانه پادشاهی قسم یاد کنند. بر اثر این سخن آن شخص را گرفته محاکمه میکنند و فالگیران او را متهم میسازند. اگر متهم انکار کرد پادشاه از فالگیران دو برابر عده اولی دعوت میکند و هرگاه آنها هم متهم را مقصر دانستند سر او را بریده مالش را بفالگیران میدهند ولی اگر این فالگیران متهم را بی تقصیر دانستند فالگیران اول محکوم باعدام میگردند. هر گاه سکاها با کسی عهد و پیمانی بقید قسم ببندند چنین کنند: در کاسه ای گلی شراب ریزند بعد با چاقو یا آلت تیزی زخمی ببدن متعاهدین زده خون آنها را با شراب مخلوط کنند . پس از آن شمشیر و تیر و زوبین را در شراب گذارده مشغول دعا خوانی میشوند .چون این مراسم باخر رسیده از آن شراب متعاهدین و حضار عمده می آشامند سکاها مردمان فقیر و بی بضاعت اند و غالبا با خانواده های خود روی اسبها حرکت و از حشم گذاران میکنند.در تیر- اندازی ماهرند. زبان سکاها مختلف است زیرا سکاییان غربی با آخرین سکاییان غربی با آخرین سکاییان شرقی بتوسط مترجم سخن گویند .در زمان داریوش کشور سکاها (( ایالت پانزدهم ) ) را تشکیل میداد. اسکندر چون برود سیحون رسید بسبب نطق فرستاده سکاییان - که با اسکندر برخورد - با وجود منع سردارانش از رود مزبور گذشت و سکاها پس از قدری جنگ عقب نشستند و مقدونیان آنانرا دنبال کردند و چون خسته شدند بی نتیجه بازگشتند. بر اثر این جنگ اسکندر فهمید که جنگ درین بیابانهای بی پایان آسیای وسطی ثمری ندارد ولی مخاطراتش هویداست .بنابرین زود باسکاییان مصالحه گونه ای کرده باین سوی سیحون بازگشت و راه هند را پیش گرفت . اشک هفتم فرهاد دوم در زمانی که با آنتیوخوس میجنگید سکاها را بیاری خود طلبید ولی آنان وقتی رسیدند که وجودشان ثمری نبخشید بنابرین حقوق و جیره شان را مطالبه کردند . بانها جواب دادند که این همه راه را آمده اند و اگر در این جنگ نتیجه ای نداشتند فرهاد میتواند در جای دیگر از وجود آنها استفاده کند . پارتیان جوابی مقنع ندادند . سکاها از نخوت آنها آزرده خاطر گشتند و بحدود پارت تجاوز کردند تا بغارت پردازند. فرهاد بمقابله آنان شتافت و درین سفر دسته ای از سربازان یونانی را که باسارت گرفته بود با خود برد. اینان به سکاها پیوستند و بوسیله کشتاری که در قشون پارتی کردند و قتل خود فرهاد انتقامشان را از او کشیدند . چون اشک هشتم اردوان دوم جانشین فرهاد شد سکاها بفتح خود و قتل و غارت پارت اکتفا کرده بمرز و بومشان بازگشتند . در زمان پادشاه اخیر الذکر هونها به یوئه چیها فشار وارد آوردند و اینان بسبب از دست دادن مساکنشان در مغرب مغولستان مجبور شدند جلای وطن کنند و زمینهای تازه برای خود بیایند بنابرین بدو بخش شده قسمت بزرگتر بطرف جنوب غربی رفت و بنوبت خود بر سکاها فشار آورد . قوم اخیر هم مجبور شد اراضی تازه ای بدست آورده استقرار یابد. بنابریت نهضت مردمان سکایی هم شروع شد و سکایی و یوئه چی مخلوط با یکدیگر به پارت و باختر فشار آوردند. مخاطره بزرگ بود زیرا در صورت غلبه این مردمان نیمه وحشی تمدن آسیای غربی از میان میرفت ولی خوشبختانه ایران پارتی بعد از جنگهای متعدد موفق شد که جلو این سیل عظیم را بگیرد اما دولت یونانی باختر نتوانست سدی در مقابل آنان تشکیل دهد و از بیخ و بن جاروب شد . توضیح آنکه مردمان شمالی مزبور مقاومت باختریان را در هم شکسته بطرف جنوب راندند . سکاها در (( زرنگ ) ) برقرار شدند و ازین زمان زرنگ ( درنگیانا ) بنام سکاها به (( سکستان ) ) ( سیستان ) معروف گردیده . علاوه بر آن سکاها بطرف مشرق حرکت کرده کابل را بدست آوردند و سپس بطرف هند رانده قسمتهایی را از آن تسخیر کردند و دولتی بوجود آمد که در تاریخ بدولت (( هند و سکایی ) ) معروف است .
( اسم ) ۱ - آلتی که بدان پول فلزین را ضرب کنند . ۲ - پول فلزین که ضرب شده باشد جمع : سکک . ۳ - هر چیز خوب و با رونق . یا از سکه افتادن . ۱ - از رونق افتادن متاعی . ۲ - از دست دادن زیبایی خود . یا سکه بودن کاری ( امری ) . رونق داشتن کار . ۴ - میخ پول ( درم و دینار ) . ۵ - راه راست و هموار . ۶ - کوچه کوی . ۷ - آهنی که بدان زمین را شیار کنند گاو آهن . ۸ - رخساری که خط بر آورده باشد . یا سکه پاپ . علف ماه .
دهی است از دهستان باغبان بخش شیروان شهرستان قوچان و دارای ۸۵۷ تن سکنه است آب از قنات محصول غلات - انگور شغل زراعت .

فرهنگ معین

(سُ کَّ ) [ ع . ] (اِ. ) کوچه ، کوی .
(س کَُ یا کِّ ) [ ع . سکة ] (اِ. ) ۱ - پول فلزین . ۲ - هر چیز خوب و با رونق . ،~یک پول کنایه از: بی آبرو شده ، مفتضح .

(س کَُ یا کِّ) [ ع . سکة ] (اِ.) 1 - پول فلزین . 2 - هر چیز خوب و با رونق . ؛~یک پول کنایه از: بی آبرو شده ، مفتضح .


(سُ کَّ) [ ع . ] (اِ.) کوچه ، کوی .


لغت نامه دهخدا

سکه. [ س ِک ْ ک َ ] ( ع اِ ) آهنی که بدان مهر بر درهم و دنانیر زنند و با لفظ خوردن و زدن و نشاندن مستعمل است. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). آهنی که نقش زر رایج را بر آن کنده باشند. ( برهان ). مهره درم و دینار و آن آهنی منقوش است که بدان درم و دینار را نقش کنند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). آهن منقش است که بآن نقش برکنند و آن را میخ دیناری هم گویند. ( جهانگیری ). آهنی که بدان بر سیم و زر نقش کنند. ( غیاث ). میخ درم. ( زمخشری ). میخ درم و آهن ج ، سکک. ( مهذب الاسماء ). آلتی که بدان پول فلزین را ضرب کنند. ( فرهنگ فارسی معین ) : نخست... بر سکه درم ودینار و طراز جامه نام ما نویسند. ( تاریخ بیهقی ).
عاقبت هرکه سر فروخت بزر
سرنگون همچو سکه زخم خوران.
خاقانی.
|| نقشی که بروی طلا و نقره و مس رائج باشد. ( برهان ) :
نبید تلخ چه میویزی و چه انگوری
سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه.
منوچهری.
شاه انجم غلام او زیبد
سکه دین بنام او زیبد.
خاقانی.
خطبه و سکه بنام او برما دارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). سلطان از او التماس کرد که در ممالک خویش خطبه و سکه بنام او بکند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به پول شود.
سکه کشانی که بزرمرده اند
سکه این سیم بزر برده اند.
نظامی.
گرچه در آن سکه سخن چون زر است
سکه زرّ من از آن بهتر است.
نظامی.
هرچند بیک سکه برآیند ولیکن
پیداست بسی قیمت دینار ز درهم.
سیف اسفرنگ.
|| پول فلزین که ضرب شده باشد. ج ، سکک. ( فرهنگ فارسی معین ). || درهم و دینار به سکه رسیده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). میخ پول. ( درم و دینار ). ( فرهنگ فارسی معین ) : خطاب و سکه به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. ( سندبادنامه ).
ای در نظر تو جانفزایی
در سکه تو جهان گشایی.
نظامی.
یافته در خطه صاحبدلی
سکه نامش رقم عادلی.
نظامی.
رجوع به پول شود.
|| آنچه بدان سکه زنند :
وگر ز سکه طاعت بگشته است جانم
چو سکه باد نگونسار زیر زخم عذاب.
خاقانی.
|| پول رائج :
شاهی که بدین سکه او بر گه آدم
خود نیست چنو از گه او تا گه آدم.
فرخی.
بی نمک مدح تو ذوق ندارد سخن

سکه . [ س ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به سکا شود.


سکه . [ س ُک ْ ک َ ] (ع اِ) رجوع به سکو شود.


سکه . [ س ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باغبان بخش شیروان شهرستان قوچان ، دارای 857 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


سکه . [ س ِک ْ ک َ ] (ع اِ) آهنی که بدان مهر بر درهم و دنانیر زنند و با لفظ خوردن و زدن و نشاندن مستعمل است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آهنی که نقش زر رایج را بر آن کنده باشند. (برهان ). مهره ٔ درم و دینار و آن آهنی منقوش است که بدان درم و دینار را نقش کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آهن منقش است که بآن نقش برکنند و آن را میخ دیناری هم گویند. (جهانگیری ). آهنی که بدان بر سیم و زر نقش کنند. (غیاث ). میخ درم . (زمخشری ). میخ درم و آهن ج ، سکک . (مهذب الاسماء). آلتی که بدان پول فلزین را ضرب کنند. (فرهنگ فارسی معین ) : نخست ... بر سکه درم ودینار و طراز جامه نام ما نویسند. (تاریخ بیهقی ).
عاقبت هرکه سر فروخت بزر
سرنگون همچو سکه زخم خوران .

خاقانی .


|| نقشی که بروی طلا و نقره و مس رائج باشد. (برهان ) :
نبید تلخ چه میویزی و چه انگوری
سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه .

منوچهری .


شاه انجم غلام او زیبد
سکه ٔ دین بنام او زیبد.

خاقانی .


خطبه و سکه بنام او برما دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سلطان از او التماس کرد که در ممالک خویش خطبه و سکه بنام او بکند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به پول شود.
سکه کشانی که بزرمرده اند
سکه ٔ این سیم بزر برده اند.

نظامی .


گرچه در آن سکه سخن چون زر است
سکه ٔ زرّ من از آن بهتر است .

نظامی .


هرچند بیک سکه برآیند ولیکن
پیداست بسی قیمت دینار ز درهم .

سیف اسفرنگ .


|| پول فلزین که ضرب شده باشد. ج ، سکک . (فرهنگ فارسی معین ). || درهم و دینار به سکه رسیده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). میخ پول . (درم و دینار). (فرهنگ فارسی معین ) : خطاب و سکه به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ).
ای در نظر تو جانفزایی
در سکه ٔ تو جهان گشایی .

نظامی .


یافته در خطه ٔ صاحبدلی
سکه ٔ نامش رقم عادلی .

نظامی .


رجوع به پول شود.
|| آنچه بدان سکه زنند :
وگر ز سکه ٔ طاعت بگشته است جانم
چو سکه باد نگونسار زیر زخم عذاب .

خاقانی .


|| پول رائج :
شاهی که بدین سکه ٔ او بر گه آدم
خود نیست چنو از گه او تا گه آدم .

فرخی .


بی نمک مدح تو ذوق ندارد سخن
بی گهر کیمیا سکه ندارد عیار.

خاقانی .


- از سکه افتادن ؛ از رونق افتادن متاعی . (از فرهنگ فارسی معین ).
- || از دست دادن زیبایی خود. (فرهنگ فارسی معین ).
- از سکه گشتن ؛ بی رونق شدن :
ای برقرار خوبی با تو قرار من چه
از سکه گشت کارم تدبیر کار من چه .

خاقانی .


- بی سکه ؛ کنایه از محقر و فرومایه . (آنندراج ) :
که بی سکه ای را چه یارا بود
که هم سکه ٔ نام دارا بود.

نظامی .


- سکه بودن کاری (امری ) ؛ رونق داشتن کاری . (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
به این ریش مردانه که این سکه ٔ مرتضی علی است .
سکه جن است و بنده بسم اﷲ.
سکه ٔ شاه ولایت هرجا رودپس آید.
مثل سکه به زر.
مگر پول ما سکه ٔعمر دارد.
|| طرز و روش . (جهانگیری ). طرز و روش و قانون . (برهان ) :
تا در من و در تو سکه ای هست
این سکه ٔ بد رها کن از دست .

نظامی .


|| صورت و رخساری که خط برآورده و هر چیزی که خوب بنظر درآید. (برهان ). رخسار که خط برآورده باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || درخت خرمای که صف زده باشند. (برهان ) (جهانگیری ). خرمابنان نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمابنان . (مهذب الاسماء). || کوچه و بازار. (جهانگیری ) (برهان ). کوچه و محله و بازار و رسته . (غیاث ). کوی . (دهار). طریق مسلوک که قوافل از شهری بشهری روند. (معجم البلدان ). موضعی که در آن فیوج ساکنند از رباط یا قبه یا خانه و امثال آن ، و میانه ٔهردو سکه تقریباً دو فرسنگ است . (مفاتیح العلوم ). کوی و رسته . (مهذب الاسماء) :
من و نبیذ و بخانه درون سماع و رباب
حسود بر در و بسیارگوی در سکه .

منوچهری .


- سکة البرامکه ؛ نام کویی است . (شدالازار صص 300 - 301).
- سکة البرید ؛ موضعی در خوارزم و منسوب بدان است .
- سکة الخوز ؛ نام کویی است به اصفهان و از آن کوی است احمدبن الحسن الخوزی . (منتهی الارب ).
- سکة السجانین ؛ نام کویی است . (شدالازار ص 280).
- سکة الصناعة ؛ کوچه ای در شهر نسف که عده ای از علما بدانجا انتساب دارند. (الانساب سمعانی ص 349).
- سکة المغربین ؛ نام کوهی است . (شدالازار ص 234).
|| راه برابر و هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه راست و هموار. (فرهنگ فارسی معین ). || لباس . (جهانگیری ) (برهان ). || گاوآهن که بدان زمین را شیار کنند. (جهانگیری ). آهنی که بدان زمین را شیار کنند. (برهان ). آهن آماج و کلند که بدان زمین کاوند. (آنندراج ). || سیرت . (جهانگیری ). سیرت و ناموس . (برهان ). || هرچیز خوب و با رونق . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. قطعه ای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است.
۲. [قدیمی] راه ر است و هموار.
۳. [قدیمی] کوچۀ راست.
۴. [قدیمی] راستۀ درختان.
۵. [قدیمی] آهنی که با آن زمین را شیار می کنند، گاوآهن.

دانشنامه عمومی

سکه یک تکهٔ کوچک از فلز، معمولاً دایره شکل و تخت، معتبرشده توسط یک دولت برای استفاده در داد و ستد اقتصادیِ یک جامعه است. جنس فلز سکه در گذشته از طلا، نقره و مس بود، اما امروزه بیشتر از ترکیبات نیکل استفاده می شود. کاربرد طلا و نقره امروزه بیشتر در ضرب سکه های یادبود است.
اولین پول فلزی کشف شده در جهان در موهنجودارو (در پاکستان فعلی) مربوط به تمدن دره سند بدست آمده است که حدود ۵۰۰۰ سال پیش تهیه شده است. همچنین در جنوب بین النهرین حلقه های متعلق به ۴۰۰۰ سال پیش در کشفیات باستان شناسی فرانسویان بدست آمده است؛ کهن ترین سکه به شکل امروزی یافت شده در جهان متعلق به سناخریب پادشاه آشور است که حدود ۲۷۰۰ سال پیش تهیه شده است. در همین حدود (۲۷۰۰–۲۶۰۰ سال پیش) در لیدیه (واقع در ترکیه کنونی) سکه های از جنس الکتروم ضرب شد. سکه های که شاهنشاه لیدیه رواج داد بنابر نام شاهنشاه یعنی کرزوس به کرزویید (کرزوسی) معروف گشت. بعد از فتح لیدیه توسط کورش بزرگ شاهنشاه ایرانی این سکه ها در ایران آن زمان (۲۵۵۰ سال پیش) رواج یافت. در زمان داریوش بزرگ وی سکه های دریک طلا و سیگل یا شِکِل نقره ضرب کرد.
سکه های یادبود سکه هایی هستند که در مناسبت های مذهبی و سیاسی خاص یا در گرامی داشت چهره های علمی و فرهنگی هر کشور ضرب می شوند. سکه های یادبود می توانند در قالب سکه های رایج کشور یا به صورت سکه های نقره و طلای یادبود که در گردش نیستند باشد.سکه یک ریالی (FAO) در سال های ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳.سکه ده ریالی (FAO) سال ۱۳۴۸.سکه های ۱ و۲ و۵ و ۱۰ و ۲۰ ریالی پنجاهمین سال سلطنت پهلوی ۱۳۵۵. (روی سکه ها تاریخ ۲۵۳۵ شاهنشاهی ضرب شده است).سکه ۲۰ ریالی بازی های آسیایی تهران ۱۳۵۳.سکه ۲۰ ریالی (FAO) سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷.سکه ۲۰ ریالی یادبود پنجاهمین سالگرد تأسیس بانک ملی ایران (شهریور ۱۳۵۷).
بعد از انقلاب اسلامی در ایران روند ضرب سکه به همان ارزش، اندازه و ابعاد خاص دوره پهلوی به مدت ۱۰ سال ادامه یافت و فقط شکل ظاهری آن فرق کرد. اولین سکه ضرب شده در جمهوری اسلامی سکه ۵۰ دیناری ۱۳۵۸ به شکل دوره محمد رضا پهلوی بود با تفاوت این که فقط تاج بالای شیر و خورشید حذف شده بود. با فرمان رهبر وقت ایران منوط به حذف نشان شیر و خورشید، این نقش که چندین قرن بر روی پرچم و سکه های حکومت های مختلف ایران قرار داشت و در جهان به عنوان نماد کشور کهن ایران شناخته شده بود از تمام عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اداری کشور حذف شد. در سال ۱۳۵۹ اولین سکه ۵۰ ریالی رایج ایران از جنس مس ضرب گردید که طرفین آن تصویر نقشه ایران و سمبلی از توسعه، اقتصاد، صنعت و کشاورزی بود. از سال ۱۳۷۱ سایز و شکل سکه ها در ایران تغییر کلی پیدا کرد و سکه هایی با ابعاد و طرح های گوناگون توسط بانک مرکزی ضرب شد، در سال های بعد به تناسب پائین آمدن ارزش ریال ایران رقم سکه های ضرب شده هم بالاتر رفت تا اینکه در سال ۱۳۸۹ سکه ۵۰۰۰ ریالی هم ضرب شد. در مجموع از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۲، ۴۴ مدل سکه رایج و بعضاً یادبود به مناسبت های مختلف ضرب و در اختیار مردم قرار گرفت. از زیباترین این سکه می توان به سکه های دورنگ ۲۵۰ و ۵۰۰ ریالی اشاره کرد. گرانترین سکه جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر سکه ۱ ریالی با تصویر و نام قله دماوند می باشد که ضرب سال ۱۳۷۶ آن در حدود ۵۰۰ هزار تومان ارزش دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏سکه پول فلزی ضرب شده ای است که دارای بهاء می باشد.
سکه عبارت است از قطعه‏ای فلزی و بهادار که معمولا بر روی آن ارزش و نام کشوری که در آن ضرب شده یا نام فرمانروایی که به امر او ضرب شده، حک شده است.

سکه در دوره اسلامی و پیش از آن
گونه‏های پول در دوره‏های پیش از اسلام و نیز در سرتاسر دوره تمدن اسلامی بیشتر بر نظام دو فلزی، در قالب سکه‏های طلا و نقره استوار بود و نسبت قیمت آنها به یکدیگر از طریق مقررات ضرب سکه در ضراب خانه تعیین می‏شد.

کاربرد سکه در فقه
از آن به مناسبت در بابهای زکات، خمس و تجارت سخن گفته‏اند.

← سکه در باب زکات
...

گویش مازنی

۱یک سوم ۲یک چهارم را نیز گویند


۱سکه و پول ضرب شده ۲به صورت کنایی به فردی که زندگیش رونق ...


/seke/ یک سوم - یک چهارم را نیز گویند & سکه و پول ضرب شده - به صورت کنایی به فردی که زندگیش رونق گرفته گویند: کارت سکه شده

واژه نامه بختیاریکا

( سکِه ) حیا؛ شرم

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " پرک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پرکیدن = ضرب سکه


سکه بردن: از رونق انداختن
سیم کشانی که به زر مرده اند
سکه ی این کار بزر برده اند
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۴.



سکه که جمع آن سکک است در کتب تاریخی مانند الخراج قدامه بن جعفر بمعنای منزل یا پست و چاپار به کار رفته است یعنی فاصله ایی که چاپار در یک روز طی می کند

سکه: ارزش و حیثیت و آبرو : از سکه افتادن : ارزش و اعتبار خود را از دست دادن
میوه ها بر درخت بار گرفت
سکه ها بر درم قرار گرفت
یعنی درخت های میوه بارور گشت و درم ( پول ) ارزش و اعتبار یافت .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص476 )


سکه:[ اصطلاح بازار طلا]سکه یک مسکوک است که انواع مختلفی دارد و با وزن های متفاوتی ضرب می شوند.

Coin =سکه


کلمات دیگر: