کلمه جو
صفحه اصلی

خامه


مترادف خامه : سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک، قلم، کلک، نخ نتابیده، ابریشم نتابیده، ابریشم خام، توده، تل ریگ

فارسی به انگلیسی

cream, raw silk, fiber, clotted cream, fibre, pen, sour cream, frosting, style

pen, cream, raw silk, style


clotted cream, cream, fiber, fibre, pen, sour cream


فارسی به عربی

اسلوب , قلم

مترادف و متضاد

cream (اسم)
زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر

bank (اسم)
کنار، بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، خامه

style (اسم)
میله، سیاق، خامه، سبک، روش، شیوه، عبارت، سلیقه، قلم، استیل، سبک نگارش، سبک متداول

bund (اسم)
سیل گیر، خامه

pen (اسم)
خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش

raw silk (اسم)
خامه

سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک


نخ نتابیده


ابریشم‌نتابیده، ابریشم خام


توده، تل(ریگ)


۱. سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک
۲. قلم، کلک
۳. نخ نتابیده
۴. ابریشمنتابیده، ابریشم خام
۵. توده، تل(ریگ)


فرهنگ فارسی

ابریشم خام، ابریشم نتابیده، قلم نی، چربی روی شیر، توده، توده چیزی، توده ریگ، تل ریگ
(اسم ) ۱ - ابریشم خامابریشم ناتابیده . ۳ - چربیی که روی شیر جمع گردد سر شیر . ۳ - نیی که با آن چیز نویسند قلم . ۴ - توده ( عموما ) و تل ریگ ( خصوصا ) .
نهریست که از آبادانیهای اطراف بخارا میگذشت و روستاهای بسیار را سیراب میکرد و شهری بنام خامه را مشروب مینمود .

فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) ۱ - ابریشم خام . ۲ - سرشیر. ۳ - قلم . ۴ - توده ، تل ریگ .

لغت نامه دهخدا

خامة. [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای در اطراف بخارا که نهر خامة آن را مشروب میکرده است . (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111).


خامه . [ م َ ] (ع ص ) ناموافق . منه : ارض ٌ خامة؛ زمین ناموافق باشندگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


خامة. [ م َ ] (اِخ ) نهری است که از آبادانیهای اطراف بخارا میگذشت و روستاهای بسیار را سیراب میکرد و شهری بنام خامه را مشروب مینمود. (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111).


خامة. [ م َ ] (ع اِ) رجوع به خامه شود.


( خامة ) خامة. [ م َ ] ( ع اِ ) رجوع به خامه شود.

خامة. [ م َ ] ( اِخ ) ناحیه ای در اطراف بخارا که نهر خامة آن را مشروب میکرده است. ( از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111 ).

خامة. [ م َ ] ( اِخ ) نهری است که از آبادانیهای اطراف بخارا میگذشت و روستاهای بسیار را سیراب میکرد و شهری بنام خامه را مشروب مینمود. ( از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111 ).
خامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) قلم. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( فرهنگ اوبهی ) ( ناظم الاطباء ). نی تحریر ( ناظم الاطباء ). کِلک. صاحب فرهنگ آنندراج کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبار، مشکبوی ، مشک سود، مشک فشان ، مشکین رقم ، نافه گشای ، پریشان رقم ، معجزرقم ، سحرآفرین ، صورت آفرین ، معنی آفرین ، دانشور، نکته سنج. سخن طراز، سخن پرداز، ترزبان ، شیرین زبان ، شعله تحریر، جهانسوز، تهی مغز، شکربار، شکرآمیز، شکرفشان ، گهربار، لؤلؤبار، ابرنوال ، سیه مست ، جادواثر». و کلمات زیر را از مشبه به های آن ذکر می کند: «طوطی ، طاووس ، کبک ، بوقلمون ، نخل ، شاخ ، جوی ، کوچه ، شمع، انگشت » :
چنانکه خامه ز شنگرف برکشد نقاش
کنون شود مژه من بخون دیده خضاب.
خسروانی.
برادران منازین سپس سیه مکنید
بمدح خواجه ختلان بجشنها خامه.
منجیک.
بیاورد خاقان هم آنگه دبیر
ابا خامه و مشک و چینی حریر.
فردوسی.
نخستین که برنامه بنهاد دست
بعنبر سر خامه را کرد پست.
فردوسی.
ز اختر بجویید و پاسخ دهید
سر خامه بر نقش فرخ نهید.
فردوسی.
براند بر او سر بسر خامه را.
فردوسی.
شب تیره فرمود تا شد دبیر
سر خامه را کرد پیکان تیر.
فردوسی.
دشمنت را بریده زبان و بریده سر
زآن خامه بریده سر دو زبان کند.
مسعودسعد.
مدحهای تو بارم از خامه
شکرهای تو خوانم از دفتر.
مسعودسعد.
حساب ملک جهان گرچه زیر خامه اوست
برون شده ست هنرهای او ز حد حساب.
امیرمعزی.
چون خامه منم عشق ترا بسته میان
راز تو چو نامه کرده در دل پنهان
تو باز بصحبت من ای جان جهان

خامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم الاطباء). کِلک . صاحب فرهنگ آنندراج کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبار، مشکبوی ، مشک سود، مشک فشان ، مشکین رقم ، نافه گشای ، پریشان رقم ، معجزرقم ، سحرآفرین ، صورت آفرین ، معنی آفرین ، دانشور، نکته سنج . سخن طراز، سخن پرداز، ترزبان ، شیرین زبان ، شعله ٔ تحریر، جهانسوز، تهی مغز، شکربار، شکرآمیز، شکرفشان ، گهربار، لؤلؤبار، ابرنوال ، سیه مست ، جادواثر». و کلمات زیر را از مشبه به های آن ذکر می کند: «طوطی ، طاووس ، کبک ، بوقلمون ، نخل ، شاخ ، جوی ، کوچه ، شمع، انگشت » :
چنانکه خامه ز شنگرف برکشد نقاش
کنون شود مژه ٔ من بخون دیده خضاب .

خسروانی .


برادران منازین سپس سیه مکنید
بمدح خواجه ٔ ختلان بجشنها خامه .

منجیک .


بیاورد خاقان هم آنگه دبیر
ابا خامه و مشک و چینی حریر.

فردوسی .


نخستین که برنامه بنهاد دست
بعنبر سر خامه را کرد پست .

فردوسی .


ز اختر بجویید و پاسخ دهید
سر خامه بر نقش فرخ نهید.

فردوسی .


براند بر او سر بسر خامه را.

فردوسی .


شب تیره فرمود تا شد دبیر
سر خامه را کرد پیکان تیر.

فردوسی .


دشمنت را بریده زبان و بریده سر
زآن خامه ٔ بریده سر دو زبان کند.

مسعودسعد.


مدحهای تو بارم از خامه
شکرهای تو خوانم از دفتر.

مسعودسعد.


حساب ملک جهان گرچه زیر خامه ٔ اوست
برون شده ست هنرهای او ز حد حساب .

امیرمعزی .


چون خامه منم عشق ترا بسته میان
راز تو چو نامه کرده در دل پنهان
تو باز بصحبت من ای جان جهان
چو نامه دورویی و چو خامه دوزبان .

عبدالواسع جبلی .


بسان خامه ٔ تو شد عزیز در دستت
هر آنکه بست چو خامه بخدمت تو میان .

عبدالواسع جبلی .


ز نقش خامه ٔ آن صدر و نقش نامه ٔ او
بیاض صبح و سواد دل مراست ضیاء.

خاقانی .


شاه عراقین طراز کز پی توقیع او
کاغذ شامیست صبح خامه ٔمصری شهاب .

خاقانی .


رواست گو ید بیضای موسویست دوات
که خامه نیز به ثعبان درفشان ماند.

خاقانی .


ما راست مرا خامه هم مهره و هم زهرش
بر گنج هنر وقف است این مار که من دارم .

خاقانی .


اقلام کتاب و خامه های نقاشان از تحسین و تزیین آن نقوش عاجز آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دختر چو بکف گرفت خامه
ارسال کند جواب نامه .

نظامی .


کز سر آن خامه که خاریده اند.

نظامی .


بنزد شاه عالم نامه آورد
که گویی نافه یی از خامه آورد.

نظامی .


در نگارستان معنی تازه گردم جان بکار
خامه ٔ نقاش فکرت را بیاد وصل یار.

سیف اسفرنگ (از فرهنگ جهانگیری ).


از خامه ٔ کمالت یک نم هزار دریا
وز نامه ٔ جلالت یک نم هزار مخبر.

بدرشاشی (از شرفنامه ٔ منیری ).


رسیده است ز بس کار بستگی بنهایت
گره شده ست بر انگشت خامه پره گشای .

اثر (از آنندراج ).


تا در حضور او کند آغاز گفتگو
آمد ز نخل خامه ٔ گل مطلبی ببار.

اثر (از آنندراج ).


من که میکردم مدام از شکوه منع دیگران
آمد آخر از نهال خامه ام این گل ببار.

اثر (ازآنندراج ).


ز بس بلند شده ست آرزوبه فیض خیال
بساق عرش رسیده ست شاخ خامه ٔ ما.

خان آرزو (از آنندراج ).


اگر کلام نه از آسمان فرودآید
چرا بهر سخنی خامه در سجود آید.

صائب (از فرهنگ ضیاء).


- خامه ٔ ازل ؛ قلم تقدیر. (ناظم الاطباء).
- خامه ٔ زرین ؛ قلم طلا. (ناظم الاطباء).
- || خطی که با طلا نویسند. (ناظم الاطباء).
- خامه ٔ سحرساز ؛ قلم افسونگر. (ناظم الاطباء).
- خامه ٔ گوهرنثار ؛ نویسنده ٔ فصیح و ظریف .(ناظم الاطباء).
|| هر توده را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) : ... و هم بدان کناره که بودند سنگی دیدند بزرگ خامه ، اندر بوی کنده و این مرشدبن شدادبن عادبن عملیق را بر تختی خوابانیده بدانگونه ٔ پدرش و بر بالین او نیز یک لوحی بوده از زر خام و این بیت ها در وی اندر کنده ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
خودنمایی به آب وجامه مکن
بوش بر اهل شوق خامه مکن .

اوحدی .


|| توده ٔ ریگ . تل ریگ . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) :
نشسته بصد فکر بر خامه یی
گرفته در انگشت خود خامه یی .

ابوشکوربلخی .


کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریو
اسب تو کرده ست بر هر خامه ٔ ریگی صهیل .

فرخی (دیوان چ دبیر سیاقی ص 453).


تا هست خامه خامه بهر بادیه ز ریگ
وز باد غیبه غیبه بر او نقش بی شمار.

عسجدی .


کرده از خلق دشمنان چو سحاب
خامه ٔ ریگ را ز خون سیراب .

سنائی .


روان شد ریگ همچون موج دریا
سر هر خامه بگذشت از ثریا.

حکیم نزاری قهستانی .


|| رویه یی که بر شیر خام بندد و لذید است . مقابل سرشیر. رویه یی که بر شیر جوشانده بندد. (حاشیه ٔ دکترمعین بر برهان قاطع). چربو که بر سر شیر نجوشیده آید. مقابل سرشیر. چربشی که بر روی شیر بندد بدون گرم کردن آن . (ناظم الاطباء).
- خامه ٔ بستنی ؛ خامه یی که در ظرف بستنی زنی کنند تا با بستنی بهم فسرده گردد.
- || خامه یی که روی بستنی در ظرفهای بستنی خوری ریزند.
- نان خامه یی ؛ قسمی شیرینی که در آن خامه کنند.
|| مرکب . مداد. || صراحی گردن دراز. || چیز یک رنگ . || ابریشم . نخ کم تاب . || چادر و خیمه ای که از موی بز سازند. (ناظم الاطباء). || شاخی که از درخت بریده و در زمین نشانند. || رشته ٔ باریکی است که در بالای تخمدان گیاه قرار دارد و انتهای آن قطور و مسطح است بنام کلاله . (از گیاه شناسی ثابتی ص 418). || شاخ تر و نازک . (مهذب الاسماء). || کشت تازه برآمده بر ساق . || بندی از کشت تازه و تر یا درخت تازه ٔ آن . || تُرُب . (منتهی الارب ). فجله . (اقرب الموارد). ج ، خام .

فرهنگ عمید

۱. چربی شیر خام که به طور طبیعی یا با ماشین خامهگیری از شیر می گیرند.
۲. قلم.
۳. (زیست شناسی ) بخشی از مادگی گل که میان کلاله و تخمدان قرار دارد.
۴. نخ ابریشمی.
۵. [قدیمی] توده: تا هست خامه خامه به هر بادیه ز ریگ / و ز باد غیبه غیبه بر او نقش بی شمار (عسجدی: ۴۵ ): نشسته به صد خشم بر «خامهای» / گرفته در انگشت خود خامهای (ابوشکور بلخی: شاعران بی دیوان: ۱۰۶ ).

دانشنامه عمومی

خامه یکی از فرآورده های لبنی است که از چربی شیر که در لایه های بالای شیر پیش از هموژنیزه کردن گرفته می شود. در شیر هموژنیزه نشده نیز لایه سبک چربی به مرور زمان در بالای شیر تشکیل می شود. در گذشته تهیه این فراورده نیازمند ساکن نگهداشتن شیر بود تا ذرات چربی بر روی سطح شیر تجمع یابند و جمع کردن آن ها روش ساخت سرشیر بود ولی امروزه با استفاده از روش سانتریفوژ و به وسیلهٔ دستگاه سپراتور چربی از سایر اجزاء شیر تفکیک می شود. خامه را می توان به صورت پودر برای حمل و نقل به نقاط دور دست فرستاد.
خامه تهیه شده از شیر را خامه شیرین می نامند تا با آب پنیر که از پنیر گرفته می شود اشتباه نشود.
از خامه گاهی اوقات برای تزئین روی بستنی استفاده می شود. همچنین در سوپ، سس، انواع خورشت، کاستارد، پادینگ و کیک نیز از خامه استفاده می شود. از خامه زده شده بر روی بستنی ساندی، میلک شیک، اگ ناگ، الخ استفاده می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

خامه (خوراک). خامه (خوراک)(cream)
بخشی از شیر که حاوی بیشترین چربی است. می توان آن را با روش مرکزگریز یا گرانش جدا کرد. اگر شیر به حالت خود رها شود، قشر فوقانی خامه، و قشر زیرین شیر بدون چربی خواهد بود. برای گرفتن خامه، آن را به نحوی عمل می آورند که حباب های هوا در آن جمع شوند. خامه حاوی حداقل ۳۰درصد چربی است. خامۀ دَلَمه را از حرارت دادن خامۀ پرچربی یا شناور کردن شیر و گرفتن چربی لخته شده در قشر فوقانی تهیه می کنند. این نوع خامه حاوی ۵۵ درصد چربی و چهاردرصد پروتئین است.

خامه (گیاهان). خامه (گیاهان)(style)
بخشی از برچه. در نوک آن کلاله قرار دارد. در برخی گیاهان گل دار، خامه بسیار کوتاه است یا اصلاً وجود ندارد و در برخی دیگر، طویل و نازک است. کلاله در این حالت در بهترین موقعیت برای دریافت گرده قرار می گیرد. خامه پس از لقاح معمولاً تحلیل می رود، اما در برخی گونه ها، مانند کلیماتیس سفید (Clematis vitalba)، به بخش پرمانندی تبدیل می شود که به انتشار میوه کمک می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{cream} [علوم و فنّاوری غذا] محصول غذایی متشکل از چربی جداشدۀ شیر و در مواردی محصولات شبیه به آن
{style} [زیست شناسی] بخشی از مادگی که کلاله را به تخمدان متصل می کند * مصوب فرهنگستان اول

گویش مازنی

/Khaame/ گل خام که آماده ی تبدیل و قرار گرفتن در کوره باشد

گل خام که آماده ی تبدیل و قرار گرفتن در کوره باشد


جدول کلمات

سرشیر, قیماق

پیشنهاد کاربران

قلم. . کلک

کلک و نیرنگ😊

قلم نی

خامه:[ اصطلاح فرش بافی ] اصطلاحاً در هنر فرشبافی به نخ پشمی مورد استفاده برای پرزهای فرش است که به صورت دو لا تهیه می شود خامه گفته می شود.


خامه : به معنای چربی روی شیر خام می باشد.

خامه به معنای قلم و کِلک است.

اگر کسی در زمینه ای پژهش های بنیادین یا نوآورانه ای انجام داده و نتیجه تحقیقاتش را منتشر کرده باشد، در اصطلاح می گویند به خامه فلان شخص. برای نمونه: مجموعه ای ارزشمند از پژهش های ایران شناسی به خامه ایرج افشار منتشر شده است.

خامه: خشت خام: آفتاب آمده است بالا. حالا، حسنی تو خودش پیچ می خورد و دنبال حیوان ها جان می کند تا یک بار خامه از گودال خشتمال ها ببرد سر کوره. ( احمد محمود )




قلم/کلک/نیرنگ

خامه:
۱ - حیله، نیرنگ، کلک، زخم زبان و. . .
۲ - سرشیر، لبنیات، چربی شیر و. . . .

دو نوع خامه داریم
1 - خامه : سرشیر و. . . .
2 - خامه :بیهوده


کلمات دیگر: