و از اصحاب خاص امام رضا(ع)، برخی وی را از اصحاب اجماع می دانند. حسن به حضور امام کاظم(ع) نیز رسیده است. وی در ابتدا از
بود و به امامت عبدالله افطح فرزند امام صادق(ع) اعتقاد داشت ولی پس از مرگ عبدالله افطح، معتقد به امامت امام کاظم شد و پس از امام کاظم نیز جزو اصحاب امام رضا قرار گرفت. با وجود اعتقاد اولیهاش به فطحیه، عالمان
ستوده اند. وی در سال ۲۲۴ق درگذشت. از او کتاب هایی همچون کتاب الصلاة و کتاب الزکوة برجای مانده است.
ابو علی حسن بن علی بن فضال تیملی بن ربیعة بن بکر، بنده آزاد شده تیم الله بن ثعلبه بود. وی از خاندان بنی فضّال است که از خانواده های علمی شیعه به شمار می روند و در میان آنان محدّثان بسیاری وجود داشته است.
(ع) به امامت عبداللّه افطح، فرزند آن حضرت، اعتقاد پیدا کردند؛ ولی در عین حال افرادی مورد اعتماد در روایت و ثقه بودند؛ نقل شده است عدهای از امام عسکری(ع) درباره اعتبار روایات نقل شده توسط بنی فضال سوال کردند و وی در جواب فرمود: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا؛ به روایات آنان عمل کنید؛ ولی معتقدات آن ها را کنار بگذارید.»
wikishia:
کوفه و از خواص حضرت امام رضا (ع) بود که روایتهای زیادی از آن حضرت نقل کرده است. او در ابتدا از فطحیه بود و به امامت عبدالله بن جعفر اعتقاد داشت ولی بعد از این طریقه برگشت و به امامت حضرت ابوالحسن موسی (ع) معتقد شد و در سال 224 هـ.ق درگذشت.
قاضی نورالله در (مجالس) گفته که به خدمت حضرت امام موسی علیه السلام رسیده بود و از روایان حضرت امام رضا علیه السلام و اختصاص تمام به آن حضرت داشت و جلیل القدر و عظیم المنزلة و زاهد و صاحب ورع و ثقه بود.
در روایات و در (کتاب نجاشی) از
فضل بن شاذان منقول است که گفت: در یکی از مساجد نزد بعضی از قراء درس می خواندم در آن جا قومی دیدم که با هم سخنان می گفتند و یکی از آن میان می گفت که در کوه مردی است که او را ابن فضال می گویند و او عابدترین جماعتی است که ما دیده ایم و گفت که او به صحرا بیرون می آید و به
سجده فرود می رود و آن گاه مرغان صحرا بر او جمع می شوند و او آن چنان از خود محو شده بر زمین می افتد که از دور گمان می شود که جامه یا خرقه ای است و وحشیان صحرا نزدیک به او چرا می کنند و از او رمیده نمی شوند بنابر غایت مؤانست که ایشان را به او حاصل شده.
فضل بن شاذان گوید: پس از آن سخن گمان کردم که مگر آن حال کسی است که در زمان سابق بوده و بعد از استماع آن سخن به اندک زمانی دیدم که شیخی خوش صورت نیکو شمائل که جامه برسی و رداء برسی در بر و (کفش سبز) در پا داشت از در، درآمد و بر پدر من که با او نشسته بودم سلام کرد و پدر من جهت تعظیم او برخاست و او را جای داد و گرامی داشت و چون بعد از لحظه ای برخاست من از پدر خود پرسیدم که این شیخ کیست؟
گفت: این حسن بن علی بن فضال است! گفتم: آن عابد فاضل مشهور؟! گفت: همان است، گفتم: آن نخواهد بود می گویند که او در کوه می باشد، گفت این همان است که در کوه می باشد، باز گفتم که او نخواهد بود که او همیشه در کوه می باشد، گفت: چه کم عقل پسری بوده ای نمی تواند بود که او در این ایام از آن جا آمده باشد، پس آن چه از اهل مسجد درباره حسن شنیده بودم بر پدر عرض کردم. پدرم گفت: آن چه شنیده ای درست است و این حسن همان حسن است.
و حسن گاهی پیش پدر من می آمد پس من نزد او رفتم و کتاب ابن بکیر و غیر آن از کتب
احادیث از او استماع نمودم و بسیار بود که کتاب خود را برمی داشت و به حجره من می آمد و بر من قرائت آن می نمود و در سالی که طاهر بن الحسین الخزاعی که از سپهسالاران مأمون بود
حج گزارد و به کوفه مراجعت نمود، چون تعریف فضایل و کمالات حسن نزد او کرده بودند کسی نزد حسن فرستاد و به او پیغام نمود که من از رسیدن به خدمت شما معذورم التماس دارم که شما قدوم شریف به سوی من ارزانی دارید.
پس حسن از رفتن نزد طاهر امتناع نمود و هر چند اصحاب او را در ملاقات طاهر ترغیب نمودند قبول نکرد و گفت مرا با او نسبتی نیست و از آن، استغنای او دانستم که آن آمدن به خانه من از روی دینداری بود و مصلای او در جامع کوفه نزد ستونی بود که آن را (سابعه) و (اسطوانه ابراهیم علیه السلام) می گویند و حسن در تمام عمر قائل به امامت عبدالله افطح بود و در مرض موت واقعه ای دید و از آن عقیده برگردید و رجوع به حق نمود رحمة الله تعالی.